جریان سازی خبری و سیاسی مدتهاست که به یک حرفه و مهارت نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و دستگاههای مافیائی خبری برای مهندسی افکار و جهت دادن به حرکت عمومی بخشهای مختلف جامعه بدل شده است. موازی سازی و “گفتمان” ایجاد کردن و عنصر “تکرار”، تبلیغ هدف دار و کلیشه سازی برای ترسیم چهارچوب سیاسی و هویتی یک حرکت، جای جنبشهای اصیل اجتماعی و طبقاتی که خود محصول و یک نتیجه تمایلات ریشه دار و گرایشات پایدارتر اجتماعی اند را گرفته است. کارکرد جریان سازی در صحنه سیاست ایران امروز اما محدود به تحرکات شناخته شده‌تر و نخ نمای نیروهای امنیتی نیست. در میان جریانات حاشیه حکومت و اپوزیسیون نیز کم نیستند که در مواجهه با روندهای واقعی جامعه و اوجگیری مبارزه طبقاتی، به سیاست جریان سازی و “ایجاد گفتمان” برای “جنبش سازی” روی آورده‌اند. کار اینها البته کپی و تکراری است حتی اگر ژنتیکی “مخملی” باشند! واقعیت اینست که رویدادهای دیماه ٩٦ و عروج جنبش شورائی – کارگری سال ٩٧ و طرح و برجسته شدن افق و راه حل کارگری برای آزادی جامعه، تنها با توحش و سرکوب و سناریو نویسی و “طراحی سوخته” و بیدادگاه حکومت و اعوان و انصار اطلاعاتی اش روبرو نشد، بلکه بسیاری را بعضا در این مدار و عمدتاً در تقابل با این روند از موضعی دست راستی بمیدان کشید.

اصلاح طلبی حکومتی که قرار بود بعنوان ضربه گیر نظام اسلامی در مقابل جنبش نفی نظام و انتقاد رادیکال عمل کند، اگرچه مدتها قبل بپایان رسیده بود اما هنوز بوی جنازه متعفن‌اش مَشام را آزار میداد؛ توسط این جنبش ضد سرمایه‌داری همراه با اسلاف اصولگرایش “تمام شده” و “اکسپایر” اعلام شد. دوره جدیدی که در سیاست ایران آغاز شد، همراه خود تمایلات اجتماعی و کل جریانات و جنبشهای سیاسی و طبقاتی را در وضعیت جدیدی قرار داد. سیاست قطبی شد و جهت قطبی‌تر شدن افقهای اجتماعی و طبقاتی در متن یک بحران حاد و نسبتاً پیچیده، به یک داده و یک واقعیت بدل شد. منطق این اوضاع جدید حکم میکند که هر کسی سرجای واقعی خود بنشیند، فرجه بر تمایل و خط مشی سانتریستی و مَعَلق زدن سیاسی تنگ و تنگ‌تر میشود، راست روی‌های ظاهراً محیرالعقول در اینجا و آنجا بدلیل “کج فهمی” و ناتوانی در درک مسائل نیست بلکه بیانگر و منعکس کننده منافع واقعی ‌است که قطبنما و جهتِ حرکت سیاسی شان را تعیین میکند.

اخیراَ هاشم آقاجری در یادداشتی با عنوان: “گفتاری در باب جنبش اجتماعی، اصلاح و انقلاب”، از ایجاد “گفتمان سوم” و تشکیل “نیروی سوم” حرف میزند. این “گفتمان سوم” و “نیروی سوم” قرار است در مقابل دوگانه “اصلاح طلب و اصولگرا” بتواند راه خروجی برای بحران بیابد. آغاجری حزب اللهی و از مسئولین فالانژ “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی” مُعرف نسل دوره انقلاب ٥٧ هست. اینها جزو باصطلاح “چپ های مذهبی” طرفدار شریعتی و خمینی بودند که بعدتر به جناح راست‌تر و سنتی‌تر خودشان یعنی “پروتستانتیسم اسلامی” مورد ادعای سروش و “حلقه کیان” پیوستند. طیف متفرقه حزب اللهی و آدمکش دوره خمینی اینبار بعنوان ملی مذهبی و “دگراندیش” و ژورنالیست و “تئوریسین”، معرکه دو خرداد و اصلاح طلبی دینی را به بازار سیاست ایران آوردند. حالا وی دیگر اصلاح طلب نیست، خود را “تحول طلب” مینامد؛ تحول طلبی که در تاکتیک همراه و همکار اصلاح طلبان است! اما دیگر از جنازه اصلاح طلبی هم چیزی نمانده است. “اصلاح طلبانی” که تندتر از خامنه ای علیه حرکت مردم کارگر و زحمتکش در دیماه ٩٦ ایستادند و هر روز بیشتر از دیروز به زیر عبای خامنه ای رفتند، برای آقاجری هم قابل دفاع نیست. حتی جرات ندارند در مورد انتخابات و دعوت مردم پای “صندوق رای” حرف بزنند. هیچی برای گفتن ندارند، آبرو ندارند، باندازه اسلاف اصولگرایشان در فساد و ارتشا و جنایت دست دارند. لذا بخشاً به کمپ ناسیونالیست های پرو غرب هجرت کردند و بخشاً میخواهند با نوعی نظریه پردازی بی خاصیت و بازی ذهنی و پست مدرنیستی، باصطلاح “گفتمان سازی” کنند! در این گفتمان سازی از موضعی درون خانوادگی به سیاستهای اصلاح طلبان انتقاد میکنند و بدرجه‌ای ادبیاتشان را به ادبیات رادیکال رایج در جامعه نزدیک میکنند. اینها امیدوارند با تغییراتی صوری در سیاست و ادبیات و با تکیه به جریان سازی براساس منفعتی وسیعتر، سر جنبش واقعی را جائی زیر آب کنند! در واقعیت سیاسی، این اصلاح طلبان دیروز نیستند که “رادیکال” و ضد حکومت میشوند بلکه این فشار وضعیت سیاسی و پائینی ها است که بالائی ها و نیروهای متفرقه دست راستی را به عقب نشینی و بازتعریف خود وادار میکند. خیلی‌ها بطور عینی می بینند که دارند به اوضاع و سیر حرکت جامعه بی ربط میشوند، لذا تلاش میکنند جبران کنند، خود را برسانند و بخشاً بطرق آزمایشگاهی خود را زنده نگاهدارند. اما اهدافشان تغییر نکرده است، سهل است، کل تحرکات و تمهیدات‌شان برسر دفاع از همان منافعی است که عمری در کنار و همراه با جمهوری اسلامی علیه مردم ایران برای آن مُجاهدت کردند.

“اصلاح و انقلاب” آقاجری
برای آقاجری “اصلاح” و یا رفرم، و بعبارت دیگر مبارزه عمومی و روزمره بخشهای مختلف و مشخصاَ طبقه کارگر برای بهبود و اصلاحات، معادل است با حرکت اصلاح طلبی حکومتی! “انقلاب” نیز محصول به بن بست رسیدن راه های قانونی اصلاح! آقاجری حتی نمیتواند دو سه مورد ساده از “اصلاحات” بعنوان کارنامه اصلاح طلبان حکومتی نام ببرد. “گفتگوی تمدنها” و “گفتمان گفتمان” کردن “اصلاح طلبی” حکومتی، که با تائید و از فیلتر آن هیولائی که ظاهراً باید اصلاحش میکردند بیرون آمد و در قدرت نشست، اساساً از مُشتی حرف مُفت و دستِ چندم و تهیه خوراک برای رسانه‌ها و آخر سر اعتراف خاتمی به “تدارکاتچی” بودن فراتر نرفت. لذا یک پای دو قطبی آقاجری تا به خودش و جنبش شکست خورده اصلاح طلبی حکومتی مربوط است، می لنگد و از اول این موجود منحوس صرفا ترمزی برای تحرک انقلابی و حائلی بین نظام و مردم کارگر و زحمتکش بود. آقاجری اگرچه از ضدیت کور و فالانژماب اصلاح طلبان حکومتی با امر انقلاب و “خشونت” نامیدن آن با یک دوگانه کلیشه ای فاصله میگیرد، و ظاهراً انقلاب را محصول روندهای اجتماعی و نه تبلیغات انقلابیون می‌نامد، با اینحال این بازی با کلمات و انتقاد از خود صرفاً میخواهد بگوید که با تبلیغات دیروزمان “امکان رُخ دادن انقلاب” را نمی توانیم منتفی کنیم و بجای آن باید چاره ای اندیشید. باید برای همان هدف قدیمی جریان سازی کنند و “نیرو و آلترناتیو سومی” را بوجود بیاورند. او از بوجود آوردن “جنبش جنبش ها” حرف میزند و به شکل عجیبی چهارچوب تحلیلی اش را به نگرش پوپولیست ها در اپوزیسیون نزدیک میکند. از زبان خودش بشنویم:

“…امروز لازم است بر اساس یک گفتمان سومی، یک نیروی آلترناتیوی ساخته شود تا بتواند جامعه را نمایندگی کند و در نهایت جنبش جنبش‌ها شود. جنبش‌هایی نظیر جنبش کارگران، جنبش زنان، جنبش جوانان، جنبش صلح، جنبش زیست‌محیطی، جنبش طبقه متوسط، جنبش بیکاران، جنبش هویت‌طلبی، جنبش اقلیت‌های تحت ستم و تبعیض در ایران وجود دارد. باید همه این‌ها نهایتاً در یک جنبش جنبش‌ها که خواست تحول ساختاری و بنیادی را دارد، سرجمع شوند تا بن‌بست‌های موجود بر سر راه تکامل تاریخی جامعه ایران امروز را بردارند. این امر از طریق اشکال گوناگون مبارزه سیاسی و اجتماعی قابل‌پیگیری است؛ به‌طوری‌که ابراز مخالفت با سیاست‌ها، کارگزاران، ساختار و رفتار و اعمال موجود، بیان شود…”

“جنبش جنبش ها”
اگر این تصور بنظرتان بسیار خام اندیشانه و یا نشانه تغییرات جدی در حزب اللهی و اصلاح طلب دیروزی است، در هر صورت حُسن نظر دارید. آقاجری و امثال وی که در جبهه جریان سازی تلاش میکنند، خوب میدانند که طرف سوم همواره وجود داشته و اتفاقاً توسط همین اصلاح طلبان انکار شده است. همان زمان که رسانه ها و جریان سازها و اسپانسورهای دو خرداد تلاش میکردند جامعه ایران را صحنه کشمکش اصلاح طلبی با اصولگرائی قلمداد کنند، ما گفتیم که این جدال سه طرف دارد؛ یکسوی جدی و قدرتمند این جدال مردمی هستند که جمهوری اسلامی را نمیخواهند و اتفاقاً این فشار نخواستن پائینی ها است که بالائی ها را در مقابل هم قرار داده است. آندوران گذشت، سیر کشمکش طبقاتی سرنگونی کل نظام را بیش از پیش وارد دستور جامعه کرد، تلاشهای بالائی ها برای کنترل بحران و بقای نظام، اگرچه برای نظام عمر خرید، اما به حل بحران منجر نشد. در معادله پیشین باید سرنگونی خواهی به بستر اصلی سیاست بدل میشد، امری که بعد از دیماه ٩٦ محقق شده است، امروز این سرنگونی خواهی جنبشهای متخاصم طبقاتی است که در یک نقطه تلاقی و افتراق قرار گرفته اند. آن دو “گفتمان” حکومتی “تمام شدند”، رفتنی‌اند و قابل بازیافت هم نیستند. مسئله برسر رهبری و هژمونی فکری و سیاسی و افق اجتماعی دو طبقه اصلی جامعه از سرنگونی حکومت اسلامی و کل دوره تحول انقلابی و نتایج نهائی آنست. “جنبش جنبش ها” نامی دیگر برای “همه با هم” خمینی، “امروز فقط اتحاد” رضا پهلوی” و دنباله روان پوپولیست چپ از هر “گفتمان” و جریان سازی “سرنگونی طلبانه” نیروهای دست راستی است. هیچ جنبش واقعی تا چه رسد به “جنبش جنبش ها” را نمیتوان با “گفتمان” ایجاد کرد، هیچ جنبش واقعی که منافعی روشن را دنبال میکند نمیتوانند با جنبشهائی که دقیقا علیه آن منافع تلاش میکنند، متحد شود. در وحشت از کارگر و کمونیسم و انقلاب کارگری، پرچم سیاست آشتی طبقاتی را تحت عنوان “جنبش جنبش ها” برافراشته اند. این ناسیونالیسم و منفعت بورژوازی است که بار دیگر در متن یک بحران حاد منافع طبقه خویش را بعنوان منفعت کل جامعه جار میزند، محتوا یکی است این بسته بندی سیاسی است که تغییر میکند. “جنبش جنبش ها” نداریم، نمیشود هم سفارش داد! جنبش کارگری و شورائی هم چنین کلاه گشادی سرش نمیرود.

و بالاخره آقاجری این آشتی طبقاتی را که قرار است با جریان سازی و گفتمان به خیر و خوشی صورت گیرد با صراحت آمیخته به خام اندیشی بیان میکند:

” … درهرصورت دوباره تأکید می‌کنم که امروز ما به یک گفتمان نو، به یک نیروی سوم در داخل ایران نیاز داریم تا بتواند به‌عنوان یک نیروی بدیل جنبش‌های بالفعل و بالقوه‌ای موجود را با هم مرتبط کند. یک نیروی جدی تغییر باید از همه طبقات و قشرهای اجتماعی، کارگران، زنان، دانشجویان، اقوام و اقلیت‌های مختلف و قطعاً با نوعی همبستگی ائتلاف طبقاتی ایجاد شود. بنا به تجربه تاریخی هیچ طبقه‌ای به آن اندازه‌ای قدرتمند نیست که بتواند به‌تنهایی تحول و تغییر ایجاد کند. تاکید از من است.

ائتلاف طبقاتی! “هیچ طبقه‌ای به آن اندازه‌ای قدرتمند نیست که بتواند به‌تنهایی تحول و تغییر ایجاد کند”! این است جان کلام جریان سازی با “گفتمان سوم”! این ظاهراً یک خرده بورژوای ترسان از انقلاب و تشدید جنگ طبقاتی است که سخن میگوید، اما هر که باشد، بطور واقعی و در حقیقت از موضع منافع آنی و آتی بورژوازی دفاع میکند و سیاست “ائتلاف طبقاتی” دقیقاً و مستقیماً علیه راه حل کارگری و کمونیستی برای آزادی جامعه است. منظور از “هیچ طبقه ای” همان طبقه کارگر است، همان جنبش سوسیالیستی و کمونیستی است، تا آنجا این طبقه برسمیت شناخته میشود که اولاً شورش اش علیه حکومت را بپذیرد، ثانیاً پرچم این جنبش و راه حلش برای آزادی جامعه را بایگانی کند، ثالثًاً آنرا کُمپلت به سرباز بی جیره و مواجب جبهه “ائتلاف طبقاتی” برای ممانعت از انقلاب تبدیل کند. اما این “گفتمان” همیشه وجود داشته است، بویژه در دوره های بحران خود را چه میان حکومتی ها و چه میان نیروهای راست و چپ اپوزیسیون به عناوین مختلف نشان داده است و همیشه اولین قربانیانش جنبش طبقه کارگر و جریانات رادیکال در جنبشهای واقعی اجتماعی بوده‌اند. آقاجری، کمی دیر آمده است، بهتر است زحمت نکشد، صندلی آشتی طبقاتی و ائتلاف طبقاتی پُر است. با “گفتمان” و موازی سازی نمیتوان جنبشی واقعی را خورد و بُرد و بقیه هاج و واج نگاهتان کنند! جریان سازی شکست خوردگان از پیش شکست خورده است، شماها بهتر است تا وقت دارید فعلاً از رانت‌هایتان استفاده کنید!

٢٩ اوت ٢٠١٩