در باره فتوای یک دایناسور
اینروزها آخوندها از هر تریبون و به هر مناسبتی از مخالفت تند و تیز و فحش دادن مردم به آخوندها شکایت می کنند. عمامه کشیدن از سر یک آخوند، گوشمالی آن یکی، بیمارستانی کردن دیگری، جواب تند و تی پا زدن به هر طلبه و آخوندی که در خیابان “امر به معروف میکند”؛ وحشت به جانشان انداخته است. گوئی زیر حجاب هر زنی یک “مدوسا” بیدار شده است!
آخرین مورد را دایناسور اعظم علم الهدا بدست داده است؛ “اظهار نفرت از یک زن بی حجاب یک تکلیف الهی است”! امروز دیگر “بدحجابی” را قورت دادند و نگران گسترش بی حجابی هستند. جواب زنان و مردان ضد اسلام و ضد آخوندهای طفیلی هم روشن است: “تو دهنی زدن به آخوند و پشیمان کردنش از “تذکر” آنطور که دیدیم، وظیفه فوری زنان و مردان آزادیخواه است”!
سخنان نوع علم الهدا که هر روز توسط آخوندهای مختلف تکرار میشود، نشان وحشت عمیق آنان و البته مایه انبساط خاطر مردم است. رئیسی جلاد وقتی رئیس دستگاه قصابیه بود، راساً علیه زنان و “بدحجابی” اعلام جنگ کرد و گفت: “قوۀ قضائیه در کنار دولت و نیروی انتظامی اجازه نمی دهد که کوچکترین بی عفتی و ناهنجاری در کشور جاری شود”! کل حکومت را برای مقابله با زنان بسیج کردند اما هیچ غلطی نتوانستند بکنند و هر روز عقب تر نشانده شدند. آنها امیدوار بودند بعد از نشاندن طالبان بقدرت توسط آمریکا، سیاست اعمال فشار به جامعه برای تحمیل سمبلها و شعائر اسلامی تسهیل شود، اما توهماتشان دود شد و هوا رفت. ما به خامنه ای و رئیسی و علم الهدا و خیل آخوندهای مُعمم و مُکلا اعلام میکنیم که زمان برای جمهوری اسلامی گذشته است. در تاریخ این کشور ثبت خواهد شد که زنان چه بلائی برسر حاکمیت اسلام و آخوند آوردند. اینها هنوز از نتایج سحر است!
وقتی بحث “حجاب و عفاف” در درون حکومتی ها مطرح است، تفاوت میکروسکوپی جناح ها رنگ می بازد، اصولگرا و اصلاح طلب و استاد دانشگاه و آخوند فسیل در یک صف قرار دارند. ضدیت با زن و آزار زنان جزو ژنتیک اوباش اسلامی و حجاب پرچم هویتی جنبش شان است.
بحث حجاب اسلامی برای ما دو سطح کاملاً متمایز دارد؛ یکی قلمرو قانونی و حقوقی و دیگری قلمرو سیاسی و فرهنگی. در قلمرو قانونی و حقوقی حجاب اسلامی قانوناً اجباری است، این قانون باید لغو شود و قانون آزادی پوشش جای آنرا بگیرد. در اینجا آزادی پوشش برای بزرگسالان است و نه کودکان و دختران زیر سن قانونی. حجاب کودک باید قانوناً ممنوع باشد و دین و تعلقات مذهبی والدین مجوزی برای تحمیل حجاب به کودک نیست. قلمرو دیگر، مفهوم حجاب در حکومت اسلامی و جنبش اسلام سیاسی است. حجاب اسلامی نه یک تکه پارچه، نه یک نوع پوشش، بلکه یک پرچم سیاسی و یک رکن هویت ایدئولوژیک جنبش اسلامی است. حجاب برای جنبش اسلامی پدیده ای مانند صلیب شکسته و آرم اس اس برای نازی ها است. هرجا اسلامیون از یک محله تا یک آبادی و شهر و یا جائی که میتوانند حکمرانی کنند، اولین تغییری که صورت میگیرد محجبه کردن زنان و دختران خردسال با زور و تهدید است. اسلامیزه کردن محیط زندگی و کار و جامعه و تعیین جایگاه فرودست زن، نقطه عزیمت جنبش اسلامی است. در ایران نیز با زور ارگانهای سرکوب و گروه های اوباش پونز زن مانند اکبر گنجی و دستجات کرایه ای مانند ماشالله قصاب ها حجاب را به زنان تحمیل کردند. تاریخ تحمیل حجاب اسلامی به زنان تاریخی مملو از مقاومت و کشمکش حاد زنان با حکومت از یکسو و سرکوب خشن و تحمیل بیحقوقی به زنان توسط حکومت اسلامی از سوی دیگر است. خمینی و شرکأ آرزوی برگرداندن جامعه ایران به عهد عتیق را در سر می پروراندند، آرزوهائی که توسط جامعه ایران و مقاومت انقلابی زنان همراه با خمینی به گور رفت. اسلاف خمینی نیز همین سیاست را دنبال کردند اما هر بار شکست خوردند و هر بار درجه ای از عقب نشینی را قبول کردند. هر زمان حمله به زنان اوج میگیرد، بیانگر آنست که قبل از آن موقعیت حکومت در قلمروهای مختلف دچار تهدید شده است. مسئله زن و حجاب اسلامی به یک بارومتر برای تشخیص وضعیت جامعه بدل شد.
حزب کمونیست کارگری – حکمتیست بعنوان جریانی ضد اسلامی و طرفدار برابری بیقید و شرط زن و مرد در کلیه شئون اجتماعی، سیاست تعرض به دستجات حکومتی برای “مبارزه با بدحجابی” را سیاستی درست میداند و همواره بر موثر بودن آن تاکید کرده است. نفس اینکه آخوندهای متفرقه اعتراف میکنند که جرات ندارند با لباس مفتخوری خیابان بیایند و از عصبانیت و اعتماد بنفس زنان وحشت کرده اند، نشان میدهد که سیاست تعرض جوابگو است نه سیاست عجز و لابه و لابیگری.
دولت انقلابی کارگری در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی قوانین اسلامی و حجاب بعنوان پرچم و لوگوی این جنبش و نظام آپارتاید جنسی را لغو و هرگونه تعرض به کودکان و زنان را جرم قانونی اعلام میکند. افراد بزرگسال آزادند هر عقیده ای داشته باشد، هرچه دوست دارد و به هر میزان بپوشند، آزادی مذهب و آزادی پوشش و آزادی بیقید و شرط بیان جزو قوانین و حقوق پایه ای برسمیت شناخته شده در یک حکومت انقلابی کارگری است. اما دولت و حزب در قبال اسلام و خرافات مذهبی خنثی نیست. اسلام روبنای ایدئولوژیک سرمایه داری در ایران است و باید هم در این ظرفیت و هم در ظرفیت یک ایدئولوژی ارتجاعی قاطعانه با آن مبارزه شود. برچیدن سلطه اسلام و الغای هر قانون منعبث از اسلام و مذهب، حمایت از اته ایسم و ماتریالیسم و نقد اجتماعی و اقتصادی مذهب، روشنگری در باره کارکرد ضد انسانی مذهب و تقابل با فعال مایشائی دستگاه دین بعنوان یک شاخه صنعتی از کل تولیدات مادی و غیر مادی بورژوازی، فراتر رفتن از سکولاریسم و پروژه اسلام زدائی در جامعه از رئوس برنامه و اقدامات یک دولت انقلابی کارگری است.
جمهوری اسلامی مهمترین پایگاه اسلام سیاسی در منطقه است. سرنگونی جمهوری اسلامی در عین حال آغازی برای یک تحول فکری و فرهنگی در خاورمیانه است. سقوط حاکمیت اسلام در ایران شروعی برای تحمیل عقب نشینی استراتژیک به اسلام سیاسی در منطقه و جهان است. حکومت آپارتاید اسلامی برای تحمیل حجاب با توحشی که ویژه دین اسلام است شروع کرد و امروز زیر هجوم جنبش وسیع آزادی زن نفسهای آخرش را می کشد. بازنده این جنگ آخوند و اسلام است.
سردبیر.
٢٠ ژانویه ٢٠٢٢