گرانی بنزین مجرای بروز خیزش توده ای آبان ٩٨ بود و بی آبی مجرای بروز خیزش توده ای تیر ١٤٠٠. مجرای بروز بحران هرچه باشد، علت بحران اما اوجگیری کشمکش ریشه دار طبقاتی برسر حال و آینده است که هر بار از یک منفذ جامعه بیرون میزند. جامعه ایران دستکم از دیماه نود و شش بطور قطعی پرونده جمهوری اسلامی و جناح هایش را بست. خیزش توده ای تیرماه ادامه خیزش آبان برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. این ماهیت و جایگاه این حرکت در سیاست ایران است حتی اگر شرکت کنندگان این خیزش چنین تلقی ای از عمل امروز خویش نداشته باشند. نفس اینکه هر اعتراض ساده علیه گرانی نان و کمبود آب و برق بسرعت به حرکتی برعلیه موجودیت رژیم اسلامی تبدیل می شود، این واقعیت است که جمهوری اسلامی در تناقض با تامین بدیهیات زندگی مردم است، وصله ای ناجور بر پیکر آن جامعه است و تنها راهی که بلد است سرکوب است. سیاست فقر و سرکوب قابل ادامه نیست و محکوم به شکست است. وقتی اعتراض کارگر و مردم منکوب شده برای بدیهی ترین نیازها و ضروریات زندگی، با مانع دستگاه سرکوب روبرو میشود، هیچ راهی جز درهم شکستن ماشین سرکوب بعنوان تنها ضامن بقای حکومت باقی نمی ماند. امری که مدتهاست به خودآگاهی و راهنمای عمل اعتراضی جامعه بدل شده است.

نقطه قوت خیزش تیر

خیزش های توده ای ٩٦ و ٩٨ روی دوش اعتصاب گسترده کارگری عروج کردند و شکل و بیان دیگری از ابراز وجود سیاسی و طبقاتی کارگران و مردم زحمتکش بودند. این خیزشها علیرغم سرکوب شدید و محدودیتهای خویش، تناسب قوا را تغییر داد و به سهم خود به تسهیل و گسترش اعتصابات کارگری کمک کرد. اعتصابات کارگری و خیزشهای توده ای، دو رکن اساسی سیاست سرنگونی انقلابی است و در هر قدم محصولات خود را ببار می آورد. تبدیل شدن سرنگونی خواهی به بستر اصلی سیاست ایران، تقابل آگاهانه و فعال با مضحکه های انتخاباتی بعد از آبان نود و هشت، بی ربط شدن مدنی چیگری اسلامی و سلطنتی از ذهنیت متوهم ترین  بخشهای جامعه، رشد تمایلات و انتقاد اجتماعی رادیکال و ضد سرمایه داری، خیره شدن جامعه به مکان جنبش رادیکال طبقه کارگر در شکل دادن به آینده، از محصولات تاکنونی این تحولات اند. در سیر این کشمکش، برآمد جنبش شورائی کارگری که فی الحال در شکل مجمع عمومی بوسعت وجود دارد، ایجاد سازمانهای عمل مستقیم توده ای و شوراهای محلات، از دیگر محصولات پیش رو در کشمکش با رژیم اسلامی اند.

یک نقطه قدرت و تمایز خیزش تیر با خیزش آبان همزمانی اعتصابات کارگری با اعتراضات توده ای است. برای عقب راندن کارفرمایان و سرمایه داران دندان گرد و طماع که حتی در قیاس با کشورهای فقر زده کمترین حقوق را به کارگر در ایران می پردازند، برای فلج کردن و ازهم پاشاندن ماشین سرکوب حکومت، قدرت و اعمال فشار سیاسی و اقتصادی وسیعتری لازم است. همزمانی و همگامی توده های طبقه کارگر و مردم زحمتکش، یک شرط ضروری پیشروی جنبش انقلابی برای سرنگونی و تقابل با راه حلهای دست راستی جنبشهای بورژوائی است.

سرکوب دستور کار رژیم

حکومت اسلامی که هنوز از کابوس آبان کمر راست نکرده است، در مواجهه با خیزش تیر سیاست دو پهلو و رذیلانه ای را در پیش گرفته است. از یکسو تظاهر به “خویشتنداری” نیروهای انتظامی و پلیس می کند که “تحمل کردند” و از سوی دیگر از زمین و هوا نیروی ضد شورش اعزام می کند و دستور قلع و قمع میدهد. امروز پنجشنبه روحانی جلاد شلیک به مردم توسط نیروهای سرکوب را انکار و در باره “حق اعتراض” لفاظی کرد. روحانی وقیحانه گفت تعدادی “نااهل” و “ضد انقلاب” از اعتراض مردم سو استفاده و شعارهای ناصحیح دادند و تیراندازی کردند و افراد بیگناهی خسارت دیدند! ناگهان آخوندهای مرتجع مدافع “حق اعتراض مردم در مقابل ضد انقلاب” شدند! دفاع فرمال از “حق اعتراض” خود یک عقب نشینی و بیانگر وحشت حکومت از پتانسیل اعتراضات، و خط “مقابله با گروه های ضد انقلاب و معاند”، سیاست توجیه لشکرکشی نظامی به مردم محروم بپاخاسته است. سیاست محوری حکومت سرکوب و ممانعت از گسترش اعتراضات است. سرهم کردن توجیه و بهانه جزو لاینفک پروژه سرکوب است. این جزو آگاهی عمومی و داده سیاست است که رژیم اسلامی با اتکا به سرکوب سرپاست و بدون سرکوب یا توان سرکوب مضمحل می شود. سوال اینست که سرکوب خونین و گسترده تر از آبان تا چه حد جوابگو است؟ در آبان بیش از ١٥٠٠ نفر را کشتند اما به سکوت جامعه منجر نشد. حکومت هنوز میتواند بزند و بکشد، ظرفیت خلق فجایع دیگری دارد و بدون تردید از منافعش با چنگ و دندان دفاع خواهد کرد. اما مردمی را که محکوم به فقر و بردگی کرده اند و هر روز مثل برگ خزان می ریزند، نمیتوان با هیچ ارتش ضد شورش متوقف کرد. اما ناتوانی نهائی دستگاه سرکوب هنوز اطمینان خاطری نمی دهد، باید ماشین سرکوب را منهدم کرد.

چه باید کرد؟

مهمترین خطری که خیزش کنونی را تهدید می کند تنها ماندن و محدود شدن اعتراضات به شهرهای استان خوزستان است. تنها سیاست درست و موثر در لحظه حاضر، گسترش جغرافیای اعتراض به استانها و شهرهای بزرگ، گسترش اعتصابات کارگری در مراکز کار، ایجاد سپر دفاعی و حمایتی از مردم خوزستان و بپاخاستگان با ابتکارات مختلف در داخل و خارج کشور است. مقطع زمانی اعتراضات خوزستان نیز مهم است. بعد از تودهنی محکم به جمهوری اسلامی در افتضاح انتخاباتی اش، امواج اعتصابات کارگری در صنایع نفت و گاز و پالایشگاههای پتروشیمی شرایط مساعدی ایجاد کرد که با خیزش توده ای در خوزستان ترکیب شد. در دیماه و آبانماه همزمان با خیزش توده ای زحمتکشان با اعتصابات کارگری روبرو نبودیم. وقت آنست که بخشهای مختلف و موثر جنبش کارگری به اعتصاب و اعتراض بپیوندند. پیوستن شهرهای جدید به اعتراض توده ای شورانگیز و امیدوار کننده است اما زمان فاکتور مهمی است. گسترش سریع جغرافیای اعتصابات کارگری و اعتراضات توده ای ضامنی مهم برای ناتوانی رژیم از سرکوب، ممانعت از تمرکز و اعزام نیرو به خوزستان، در کنار تاکتیک های کارای مسدود کردن جاده ها و آزاد کردن محلات و کنترل آنهاست. در جامعه هشتاد میلیونی باید سطح و کمیت اعتراض بخش مهمی از شهرهای بزرگ را دربرگیرد تا سیر واگرائی و فروپاشی حکومت تسریع و تسهیل شود. عقب راندن دستگاه سرکوب که هم اکنون وحشت زده است، به نیروی وسیعتری احتیاج دارد تا تماما فلج شود. حضور همزمان یکدهم جمعیت ایران در شهرهای بزرگ در کنار اعتصابات نفسگیر کارگری برای تسلیم حکومت کفایت می کند.

مخاطرات پیش رو و تاکتیک ها

تبلیغات و توجیهات حکومت نخ نما و آبروباخته است. در اعتراضات خوزستان مردم عادی از زن و مرد و پیرو و جوان و حتی کودکان حضور دارند. جمهوری اسلامی با انتساب اعتراض برحق به “بیگانگان” و “نیروهای ضد انقلاب” و سناریوهای امنیتی تلاش دارد فضا را نظامی و توده مردم را از صحنه سیاست قیچی کند. تردیدی نیست که مردم حق دارند به هر طریق مقدور از خودشان دفاع کنند. تردیدی نیست که در لحظه معینی از کشمکش باید برای فتح قدرت و بدست گرفتن اوضاع و خلع سلاح نیروهای حکومتی قیام کرد. کنترل کارخانجات و محلات بدون باریگادهای کارگری و انقلابی برای دفاع از خود ممکن نیست. رشته قیامهای شهری برای خارج کردن قدرت از دست جمهوری اسلامی بدون اقدامی سازمانیافته و مسلحانه غیرممکن است. جمهوری اسلامی به زبان خوش قدرت را به کارگران و مردم واگذار نمی کند، جائی باید دست به اسلحه برد و ارگانهای قیام ناچارند مقاومت نیروی سرکوب را با قدرت و بدون توهم درهم شکنند. اما در تناسب قوای کنونی و در جائی که دامنه اعتراض هنوز محدود به بخشی از شهرهای خوزستان و چند شهر دیگر است، دست بردن به اسلحه و وارد شدن به جنگی نابرابر یک سیاست آوانتوریستی و نادرست و بنفع حکومت اسلامی است.

در شرایط امروز باید بفوریت پایه های ارگانهای دفاع از خود را در محلات و مناطق ایجاد کنیم. کمیته های انقلابی و حزبی و ارگانهای سازماندهی نبرد را در محلات شکل دهیم و برای گسترش اعتراض و اعتصاب و همگامی و همصدائی جنبش توده ای و کارگری تلاش کنیم. اعمال فشار برای آزادی بازداشت شدگان اعتراضات اخیر و کلیه زندانیان سیاسی، طرح خواستهائی که امروز کارگران در مقیاس ایران فریاد میزنند مانند تامین زندگی و معیشت مکفی، درمان و سلامت و واکسیناسیون، امنیت شغلی و موظف کردن حکومت به تامین نیازهای پایه ای و فوری مردم، سیاستهای متحد کننده تری هستند. آن جوانی که میگوید “من بیکارم، گرسنه ام، تیر نزن” جوهر و محتوای اعتراضات کنونی را به موجزترین شکل بیان می کند. هر عمل انقلابی و سازمانگرانه باید این توده ناراضی و آماده نبرد را متشکل کند و بمیدان بیاورد.

بخشهای مختلف جامعه باید یک سپر دفاعی از مردم بپاخاسته ایجاد کنند. اعلام حمایتهای سیاسی و تومارها لازم اند اما کافی نیستند. باید حکومت فشاری را متحمل شود که کشتن و زدن هزینه بالائی برایش داشته باشد و این با راه افتادن یک جنبش قوی همبستگی و دفاع از حق اعتراض و اعتصاب و تشکل ممکن است. از حق تشکل و تحزب و ایجاد سازمانهای مستقل از دولت باید دفاع کرد. به دولت اجازه ندهیم که با انتساب هر اعتراض به احزاب سیاسی اپوزیسیون، بزعم خود سرکوب را توجیه کند. احزاب سیاسی اپوزیسیون سرکوب شدگان نسل های قبلی اند و تمایل یا مخالفت با آنها به حکومت اسلامی ربطی ندارد.

فراخوان به کارگران کمونیست و انقلابیون

در این اوضاع خطیر عنصر سازمانگری و رهبری مهمترین حلقه های مبارزه جاری هستند. داشتن ابتکار و اتخاذ سیاستها و اقدامات موثر که بسادگی برای توده وسیع معترضین قابل تکثیر باشد، حیاتی است. ما باید بدرجه ای که حکومت را عقب میرانیم یک قدرت دوفاکتوی آلترناتیو ایجاد کنیم. در کارخانه ها و محلات کارگری و در شهر و روستا، برای کنترل و بدست گرفتن اوضاع به هر میزان و در هر زمانی که میتوانیم بکوشیم. دادن تصویری پیشرو و جذاب و انقلابی از جنبشی که در جریان است و طبقه ای که جامعه میتواند و باید امید به رهائی را به آن گره بزند، کار رهبران کارگری و رهبران عملی مبارزات توده ای و کمونیست ها و رادیکالها است. در ایندوره و در مبارزه برای سرنگونی با ایستگاهها و سوالات متعددی روبرو خواهیم شد و کار هر کمونیستی پاسخ به الزامات این مبارزه و سوالات محوری آنست. هدف ما اینست که خواست وسیع سرنگونی تحت پرچم و سیاست طبقه کارگر محقق شود و در فردای سرنگونی جنبش اجتماعی طبقه کارگر و توده های محروم، یک قدرت غیر قابل حذف در هیئت سازمانهای توده ای و حزبی و شوراها و نهادهای انقلابی باشد. فراخوان ما به کمونیست ها و رادیکالها و رهبران کارگری اینست که موقعیت را دریابیم، سنگرهای نبرد را برپا کنیم، برای خارج کردن کنترل دولت و نهادهایش و بدست گرفتن اداره امور و اعمال قدرت کارگری و توده ای حرکت کنیم.

سردبیر.

٢٢ ژوئیه ٢٠٢١