جان روپرت رئیس کل شرکت های کارتیه، مون بلان، کلویی و کالاهای لوکس دیگر روز دوشنبه در اجلاس سران تجارت کالاهای لوکس در موناکو از کابوس خیزش فقرا نالید! روپرت، با ثروت ٥.٧ بیلیون دلار، که از مرخصی یکسالۀ ماهیگیری به دنیای خیزش های عظیم در تمام قاره ها، از عراق، لبنان و الجزایر تا شیلی، هایتی، اکوادور، بولیوی و فرانسه بازگشته است در سخنرانیش گفت: هراس از خیزش فقرا “خواب از چشمانش ربوده است.” روپرت دلیل وضعیت کنونی را “نابودی طبقه متوسط” می نامد.

انباشت ثروت در یک طرف و انباشت فقر در سوی دیگر محصول تبعی نظام سرمایه داری است. بورژوازی جهانی با حرص و ولع خاصی به هر گوشه جهان دست انداخته است؛ می برند و می دزدند و بی واهمه به گوشه ای دیگر چنگ می اندازند. فاصله فقیر و غنی به ابعادی غیر قابل تصور رسیده است. حدود سی میلیون برده که بخش بزرگی از آن کودک هستند در دنیای امروز وجود دارد؛ در اوج رسمیت برده داری این میزان برده نبود. اوضاع آنقدر خراب است که این بیلیونر نیز به صدا آمده است: “نمیتوان اجازه داد که یک دهم یک دهم درصد (جمعیت) همه غنائم را صاحب شوند!” بیهوده می کوشد خیزش های عظیمی را که در آن شعار “پولدارهای کثافت را بخورید!” (شیلی) با کشیدن دست ترحم به سر “طبقه متوسط” آرام کند. زهی خیال باطل!

گوش ها تیز شده است؛ اضطراب بالا گرفته است؛ نگاه ها ترسان از یک کشور به کشور دیگر و از یک شهر به شهر دیگر خیره می شوند. ژورنالیست های کاسه لیس می پرسند چرا تمام دنیا در شورش و خیزش است؟ می گویند از دهه شصت به این طرف در دنیا چنین شرایطی وجود نداشته است و به این نیتجه می رسند که “چیزی در هوا در گشت و گذار است.” (اکونومیست) می کوشند یک روایت دروغین از ریشۀ خیزش ها و شورش های توده های بجان آمده از خاورمیانه تا آفریقا، از آمریکای لاتین تا اروپا و آسیا ارائه دهند. به حاکمین دنیا و به بورژوازی جهانی هشدار دهند که باید کاری کرد؛ و توده های بجان آمده را قانع کنند که ریشۀ این فقر و فلاکت، نابرابری و بی عدالتی نه سرمایه داری بلکه زیاده روی های دسته کوچکی از ثروتمندان است. اگر کمی کنترل بکار برود مسائل حل می‌شود.

بیخود نیست که دونالد ترامپ احمق نیز در اجلاس سازمان ملل از “شبح سوسیالیسم” سخن می گوید. اعلام می کند که سوسیالیسم جوامع را نابود می کند. به روسای دولت ها هشدار می دهد که “شبح سوسیالیسم و کمونیسم بزرگترین مصاف” امروز آنها است.

و بالاخره اروپای واحد به غائله می پیوندد و در ١٩ سپتامبر قطعنامه ای را به تصویب می رساند که در آن “ایدئولوژی های کمونیسم و نازیسم” (فاشیسم هیتلری) همردیف و به یک میزان خطرناک خوانده شده است؛ از جنایات کمونیسم و فاشیسم نازی در جنگ جهانی دوم همردیف و یکسان سخن می گوید. اگر پیش از این تا اینجا پیش می رفتند که استالین و هیتلر را همردیف قرار می دادند؛ الان در روز روشن بزرگترین دروغ ها را در سند مصوب شان می نویسند. آغاز جنگ جهانی دوم را نتیجه بلافاصله معاهده عدم تعرض میان دولت شوروی و هیتلر در سال ١٩٣٩ می خوانند و جنایات شوروی و فاشیسم هیتلری طی جنگ را یکسان و همردیف اعلام می کنند. هیچ اشاره ای به دولت های اسپانیا و ایتالیا که در زمان جنگ تحت حکومت فاشیستی فرانکو و موسولینی و موتلف هیتلر بودند نمی شود؛ به معاهدات همکاری یا صلح فرانسه و انگلستان نیز هیچ اشاره ای نمی شود. خانواده سلطنتی انگلستان به هیتلر نزدیکی بسیار داشت. بالاخره کلیسای کاتولیک با هیتلر همکاری می‌کرد. قطعنامه همچنین خواهان ویران کردن کلیه مظاهر گرامیداشت قربانی‌های ارتش سرخ در جنگ جهانی دوم شده است.

بگذریم که استالین و دولت وقت شوروی بجز اسم اشتراک دیگری با کمونیسم نداشت. اما ارجاع به استالین و سرکوب های دولت او همواره ابزار بورژوازی برای بی اعتبار کردن کمونیسم بوده است. این بار دیگر تا آنجا پیش رفته اند که نه تنها نقش دولت شوروی در مقابله با فاشیسم هیتلری را قلم بگیرند؛ بلکه جنایات هیتلر را با جنایات دولت استالین، نه علی العموم، بلکه طی جنگ جهانی دوم یکسان و هم وزن اعلام کنند. وقاحت هم اندازه دارد!

آیا شواهد بیشتری لازم است تا نشان دهد که رعشه بر اندام بورژوازی جهانی و دولتهایشان افتاده است؟ وحشیانه معترضین را سرکوب می کنند؛ می کشند؛ کور می کنند؛ معلول می کنند؛ زندانی و شکنجه می کنند. از پیچیده ترین و کشنده ترین سلاح های سرکوب برخوردارند اما در هراس از شورش گرسنگان رعشه بر اندامشان افتاده است. به چنان ذلتی دچار شده اند که حتی از مانیفست کمونیست نقل قول می آورند؛ چه کسی تصور می کرد که ترامپ ابله برای بسیج دولت ها ممکن است از پاراگراف اول مانیفست کمونیست نقل کند؟ اما تمام این رویدادها در جلوی چشمان ما اتفاق می افتد. در خیزش توده ای سرکوب شدگان، استثمار شدگان، “هیچ بودگان” ناقوس مرگ بورژوازی و نظام سرکوب و استثمار سرمایه داری شنیده می شود. همانگونه که این اعتراضات و خیزش ها قلب ستمدیدگان و استثمار شدگان، آزادیخواهان، برابری طلبان و کمونیست ها را به هیجان می آورد؛ کابوس مرگ را در مقابل چشمان این اقلیت کثیف و حریص، دزد و جنایتکار قرار می دهد.

دوران خطیری است. هیجان انگیز و زیبا است؛ اما نمی توان بی خیال و دلخوش ماند. این شورش های عظیم که برای سرنگونی دولتهای حاکم براه افتاده است؛ و بسیار روشن و صریح از سرنگونی دولتها سخن می گوید؛ صریح و روشن علیه فقر و سرکوب شعار می دهد؛ صریح و روشن علیه تمام روایت های ارتجاعی که بر سر مردم خراب کردند موضع گرفته است، از فرقه گرایی مذهبی و ملی ابراز بیزاری می کند؛ زنان را در جلوی صف مبارزه بخط کرده است، نیاز به احزاب کمونیستی کارگری رادیکال و انقلابی دارد. بدون یک حزب کمونیستی کارگری انقلابی و میلیتانت بورژوازی قادر است این خیزش ها را بخاک و خون بکشد و بر تل اجساد جوانان معترض و انقلابی دوره ای دیگر از حکومت خویش را سازمان دهد. همبستگی و اتحاد دو حکم ضروری یک انقلاب است اما کافی نیست. سازماندهی و تشکل توده ای یک امر مهم و حیاتی است. اما در تحلیل نهایی بدون رهبری یک حزب کمونیستی کارگری انقلاب به ثمر نخواهد رسید. *
٧ نوامبر ٢٠١٩