سیاوش دانشور- زمین زیرپای حکومت اسلامی می لرزد!
ایران در آستانه انفجاری مجدد است. تمام تلاش حکومت از سیاست خارجی و تروریسم و دیپلماسی زد و بند تا لایههای مختلف سرکوب و جنگ روانی ممتد با جامعه در خدمت استراتژی بقای نظام و جّستن از برآمد مجدد تودهای و کارگری است. تمهیدات تاکنونی رژیم هزینه و تلفات خود را داشته اما به اهداف خود نرسیده است. جمهوری اسلامی در یک وضعیت بشدت بحرانی بسر می برد.
فضای جنگی
دامن زدن به تنش نظامی و جنگ نیابتی در منطقه، تشدید فضای جنگی برای تغییر صورت مسئله سیاست ایران تاکنون بجائی نرسیده است. حمله از سر ناچاری و اطلاع داده شده موشک پرانی به اسرائیل، بجای قدرتنمائی اسباب تمسخر رژیم و دریچه ای برای بروز نقاط ضعف امنیتی و نظامی‌اش شد. نکته مهم، اما نه سطح و توان قلدری دولتها و نیروهای دست راستی بلکه هدف این سیاست در قبال وضعیت داخل کشور است. قرار بود تشدید فضای جنگی امر سرنگونی را به محاق ببرد، جامعه را موقتاً ساکت کند و امکان سرکوب بخشهای معترض‌تر را تسهیل کند. هیچکدام از اینها محقق نشدند. بجز عده‌ای حزب‌اللهی نانخور رژیم کسی سنگ حکومت را در دعوای دو رژیم آپارتاید مذهبی به سینه نزد. دردهای واقعی مجال نمیدهد که مردم انگشت به دهان به دعوا و لفاظی نتانیاهو و خامنه‌ای چشم بدوزند. ایندو که در دست هم بازی می‌کنند و هر کدام در بدترین شرایط طرف مقابل با پرووکاسیونی به وی نیرو میدهد، مجموعاً نتوانستند فضای جنگی را بر کشور و منطقه مستولی کنند. مگر نتانیاهو با حماقتی دیگر بداد خامنه‌ای برسد و موقتاً جامعه را به سکوت بکشاند.
طرح “نور”
قبل از تهدید به “انتقام سخت” از اسرائیل، بدستور خامنه ای موشک‌ها در جبهه داخل شلیک شد. طرح “نور” آمده بود که با سرکوب خونین و وحشیانه زنان آزاده، حجاب اسلامی این بیرق جنبش اسلامی را نجات دهد. میدانها و مراکز مهم شهرها به بهانه مقابله با بی حجابی میلیتاریزه شد، گشت ارشاد را از سایه درآوردند، لمپن ها و امنیتی‌ها و لباس شخصی‌ها در کنار نیروی انتظامی رادان دستجمعی به زنان حمله‌ور شدند. بازداشت‌های گسترده، اعمال خشونت، آدمکشی، آدم ربایی، نمایش وحشیگری در استادیوم و خیابان و مدرسه و دانشگاه، همراه با تبلیغات نفرت انگیز ضد زن بجائی نرسید. سنگرهای مقاومت زنان قدرتمندتر از آنست که بعد از پیشرویهای تاکنونی در مقابل حکومت اوباش درهم ریخته و آخوند دایناسورها عقب بنشینند. وضع جامعه و رابطه مردم و حکومت روشن است، مضافاً هر عمل حکومت با بازشدن بیشتر شکافهای درونی و عدم حمایت از سیاستهای خامنه‌ای روبرو میشود. الان دهه شصت نیست که تکرار شمه‌ای از آن سیاستها بگیرد، آن زمان دوره شکست و سرکوب خونین انقلاب و جنگ با عراق و تثبیت جمهوری اسلامی بود، امروز دوره ورشکستگی و سرنگونی حکومت است. جامعه ایران به نقطه ای رسیده که اسلام و قوانین اسلامی و چهره کریه آخوند را دیگر نمیتواند تحمل کند. جنگ هم بکنند نمیتوانند حجاب را سر زنان کنند. طرح فاشیستی و ضد زن خامنه‌ای نه فقط “نور”ی برای حکومت نداشت بلکه نفرت از رژیم را صد چندان کرده است.
اعدام
یک سیاست حکومت بویژه در فضای جنگی در منطقه تشدید ترور و اعدام و قتل مخالفین به طرق مختلف بوده است. سرکوب و زندان و اعدام آن حربه ای است که از نظر حکومت باید بطور مستمر روی سر جامعه مانند شمشیری نگاه داشته شود. دادن شوک مستمر به جامعه هدفش تسری ارعاب و در موقعیت دفاعی نگاه داشتن جامعه است. سرکوب و اعدام یک رکن اساسی استراتژی بقای جمهوری اسلامی است. واکنش جامعه به این اعدامها درخور توجه است. حکم اعدام توماج صالحی با موج بزرگی از اعتراض در داخل و خارج روبرو شد. به رژیم فهمانده شد که هزینه زیادی باید بدهد. همین واکنش فی الحال سرخط جمعبندی ارگانهای امنیتی رژیم از این شوک را بدست داده‌اند. هدف این شوک و تست جامعه با سر به سنگ خورده است. معنای این سخن این نیست که خیالمان راحت باشد و خطری که توماج‌ها و سامان‌ها و دیگران را تهدید میکند را کمرنگ کنیم. رژیم در قربانی گرفتن از مردم و زندانیان ید طولائی دارد. نکته اینست که برخلاف هدف رژیم برای ارعاب جامعه، نه فقط اعتراض علیه اعدام گسترش یافته و جنبش اعاده حق و محاکمه قاتلین قدرتمندتر شده است، بلکه اعدام به هدف اصلی‌اش یعنی ترساندن جامعه و سکوت آن منجر نشده است. اعدامی‌ها با افتخار میروند که اعدام شوند. امروز زندان و اعدام هم معنای دیگری دارد که با مشخصات جامعه خواهان تحول در انطباق است. رژیم مرتب تلفات میگیرد اما به هدفش نمیرسد، بعبارتی دستگاه سرکوب بمثابه تنها تکیه‌گاه رژیم، کارکرد سابق را ندارد. چنین وضعیتی در ماشین سرکوب و مدیریت بحران به معنای یک پتانسیل بالقوه گسیختگی درون سیستم است که با تغییری در معادله تناسب قوا میتواند بالفعل شود.
تشدید تهاجم به طبقه کارگر
تهاجم به سطح زندگی کارگران و اکثریت مردم با سیاست تشدید فقر و فلاکت بیوقفه ادامه داشته و در دولت رئیسی با طرح “برنامه هفتم توسعه” وسیعترین تهاجم در طول عمر منحوس جمهوری اسلامی به طبقه کارگر و اموال عمومی در حال اجرا است. در مورد ابعاد این طرح از افزایش سن بازنشستگی و بالا کشیدن دارائی صندوق‌های بیمه و نپرداختن قرضهای دولت تا خصوصی سازیهای وسیع و تاراج اموال کارگران و جامعه با نام “مولد سازی” و … قبلتر گفته ایم و نوشته ایم. تعیین دستمزد سه بار زیر خط فقر و پاسخ ندادن به کلیدی‌ترین مطالبات شاخه‌های مختلف طبقه کارگر از بازنشسته و فرهنگی و خدماتی و درمانی تا کارگران صنایع و مراکز تولیدی و کلیدی، تاکید بر تداوم این سیاست طبقه حاکم را تاکید می‌کند. تشدید فقر امروز کارکردی دولبه دارد؛ یک وجه آن قانون حاکمیت سرمایه در کشورهایی مثل ایران است که ارزش نیروی کار باید مرتبا ارزان شود و سود سرمایه بالا برود و اختناق و سرکوب مکمل آن برای سرپا نگاهداشتن این شرایط باشد. وجه دیگر تشدید فقر و دو شیفت کار و اضافه کار اجباری و بیگاری، زمینگیر کردن کارگر در غم تهیه یک لقمه نان و زنده ماندن است، نباید فرصتی برای اعتراض بماند. این جنایت جمعی درحق دهها میلیون کارگر و خانواده‌هایشان، اما به سکوت کارگران منجر نشده است.
پرطپش ترین و سرزنده ترین جنبش کارگری را در ایران میتوان یافت که سالی چند هزار اعتصاب و اعتراض دارد و از آگاهی و وقوف بر خواستهای خود و شمایل دشمنان خود آگاه است. امری که در کمتر کشور جهان میتوان مشابه آن را پیدا کرد. همین امروز معلمان در شهرهای ایران بیرون آمدند و علیرغم قرق نظامی و تهدیدها تجمعاتشان را برگزار کردند. برای اول مه امسال فوق برنامه به تهدید و احضار و سرکوب رو آوردند اما کارگران و زحمتکشان در هرجا و به هر صورتی که توانستند از روز کارگر و آمال کارگران برای رهائی گفتند؛ در جاهائی مثل هفت تپه تجمع برگزار کردند، کارگران با سخنرانی و بیانیه و قطعنامه در مورد اول مه و مسائل جامعه حرف زدند، از زنان و تلاش و مبارزه جامعه برای برابری گفتند، علیه اعدام و سرکوب و سیاستهای ارتجاعی حکومت سخن گفتند. بازنشستگان در سراسر کشور مرتبا اعتراض می‌کنند و هر روز بخشهای کارگری بیشتری وارد اعتصاب و اعتراض میشوند. سرکوب و قرق نظامی نهایتاً از برگزاری اجتماعات مشخصی جلوگیری کرده و یا به اعتصاباتی موقتا پایان داده است اما نتوانسته نفس اعتراض و اعتصاب را منتفی یا کم کند و یا جامعه و کارگران را به سکوت بکشاند. امروز کارگر و جامعه بدرجه زیادی حق خود میداند که آزاد باشد، مرفه باشد، بتواند حرفش را بزند، بدلیل سرکوب مزدی و زندان و وحشیگری رژیم، کسی برای سرمایه‌داران و باندهای تا مغز استخوان فاسد و جنایتکار حکومت سر خم نکرده است.
جنگ روانی ممتد
یک وجه دیگر سیاست حکومت تحریک و پرووکاسیون، کارهای امنیتی در داخل و خارج، تبلیغات فیک و صورت مسئله سازی است. این روشها بویژه در دنیای سوشیال میدیا موقتاً کاربرد دارد. جنگ سایبری و پروژه های امنیتی هدفی جز گیج کردن جامعه، ایجاد اغتشاش، دامن زدن به ناامنی و بی‌اعتمادی، استفاده از شکافها و فرصتهای ایجاد شده، و نهایتا منحرف کردن اذهان از تمرکز مبارزه ندارد. روشها و پروژه‌های حکومت و عناصر گسیل شده‌اش مرتباً افشا و طرد میشوند. جامعه مجموعاً از آن درجه هشیاری سیاسی و تجربه برخوردار است که به هر دامی نیافتد. جمهوری اسلامی علیرغم سرمایه و نیروئی که روی این قلمرو گذاشته است، نتایج قابل مشاهده و ملموسی نگرفته است.
جنگ در داخل تشدید میشود
جمهوری اسلامی با اقدامات فوق نتوانسته فضا و توازن قوا را به نفع خود عوض کند. نتوانسته صورت مسئله را بازتعریف کند. نتوانسته جامعه را در وحشت و سکوت گورستانی دهه شصتی فرو برد. فضای جنگی در بیرون نگرفت، تهدید و تنش لفظی ادامه دارد اما جنگ واقعی در داخل کشور است. رژیم اسلامی سرکوب جامعه را تشدید کرده تا در جنگ داخلی شکست نخورد. اما در سیمای هیچ بخش جامعه رنگی از تسلیم دیده نمیشود، آنچه هست تعرض است، آمادگی است، تشدید تقابل و آنتاگونیزه شدن بیشتر رابطه جامعه و حکومت است. وضعیت وخیم و کشتی اقتصادِ به گل نشسته، کاهش مرتب ارزش ریال و افزایش نرخ دلار، تورنمنت فساد و اختلاس نجومی، بحرانهای متعدد و درهم تنیده جامعه بجای خود محفوظ که همه ماتریال و زمینه تشدید تقابل با حکومت و برآمد مجدد توده ای و کارگری هستند. سیاست سرکوب نتوانسته ناجی بقای نظام باشد، تناقضات خرد کننده به قوت خود باقی اند و تشدید شدند، راه برون رفت درون سیستمی در افق نیست، تلاقی محتوم است، زمین زیرپای حکومت اسلامی می لرزد، اینبار کارگران باید آماده شوند که این بساط را جارو کنند.
٣ مه ٢٠٢٤