جاوید حکیمی- سقوط متروپل، نتیجه ناگزیر حاکمیت سرمایه
“اونیکه اون زیره اگه صدامو می شنوه بزنه به ستون”. آن زیر هنوز بیش از صد نفر انسان گرفتار شده اند اما هیچ صدایی از ستون نمی آید.
دوشنبه دوم خرداد حوالی ظهر قلب آبادان لرزید. درست یک روز مانده به سوم خرداد سالگرد “آزاد”ی خرمشهر، آبادان سقوط کرد. مردم فقرزده در این شهر زرخیز پس از پیروزی بر دشمن خارجی، زیر آوار سرمایه داران داخلی مدفون شدند. ارمغان هشت سال دفاع از “تمامیت ارضی” برای زحمتکشان خوزستان چیزی نبود جز فقر، بیکاری، گرانی و گرسنگی و دست آخر زنده به گور شدن. این حق مردم آبادان نبود. جهان اما بر مدار سود و استثمار می چرخد نه مبتنی بر حقیقت و عدالت.
هیچ چیز به اندازه زنده به گور شدن انسان در جامعه متمدن، وسط شهر و زیر آوار آسمان خراش ها گواه ضدانسانی بودن مناسبات سرمایه سالار نیست. در یک روز کاملا عادی، حین انجام کار روزمره، میان ازدحام جمعیت ناگهان زمین دهان باز می کند و تو را می بلعد. هزارها تُن گچ و خاک و آهن و آجر و سیمان روی سرت خراب می شود فقط برای اینکه سرمایه همه اینها را کالا کرده و تو بی ارزش ترین کالا هستی.
سیاستمداران تمام مصائب اجتماعی و حتی جنگهای خانمان برانداز را می توانند با شیادی و عوامفریبی توجیه کنند اما اینجا دیگر راه بر هر سفسطه گویی و مشاطه گری بسته است. اینجا دیگر مسئولین و مسببین آشکار و پنهان جنایت، یگانه کاری که صبح و ظهر و شام انجام می دهند این است؛ دروغ پشت دروغ. صبح از دستگیری مالک متروپل خبر می دهند تا آبی باشد بر آتش طغیان خشم و انزجار مردم، بعدازظهر در کمال وقاحت و بی شرمی کشته شدن همان شخص را جار می زنند تا قاتل را جای قربانی بنشانند و پرونده را “کِش ندهند”. دروغ پشت دروغ. دولت از تجهیز ابتدایی ترین وسایل برای امدادگران امتناع می کند طوری که مردم با سطل آواربرداری می کنند، و بعد ناگهان‌ مصاحبه ای پخش می شود که یکی از “خودشان” به عنوان نجات یافته دارد از خدمات برادران قاچاقچی دولتی تشکر می کند.
شهروندان آبادان از کارشناس گرفته تا کارگران ساده می دانستند و گفته بودند ساختمان متروپل به مرحله افتتاح نمی رسد؛ گفته بودند که این بنا ظرفیت ساخت ده طبقه را ندارد و فرو می ریزد؛ که ساخت این مجتمع تجاری غیراستاندارد است و مطلقا توجیه علمی و عقلانی ندارد. اما تجار و دلالان مسکن مگر پشیزی برای جان انسان ارزش قائل هستند تا به توجهیات علمی و عقلانی و اخلاقی وقعی بگذارند. یگانه محرک سرمایه دار برای تولید، منفعت اقتصادی است و لاغیر. لاجرم از دیدگاه یک “کارآفرینِ” ساختمان ساز، هشت طبقه بیش از شش طبقه سود دارد و ده طبقه بیش از هشت طبقه. پس آسمان خراش می سازند و نجومی سود می برند، گور پدر مردمی که بعدها زیر همین آسمان خراش ها مدفون می شوند. این است منطق سرمایه. اما روبنای این مناسبات اقتصادی با چنین منطقی باید ان ساختار سیاسی باشد که اجازه کمترین دخالت را به آحاد مردم برای تصمیم گیری ندهد. و این یعنی نظام سیاسی هر چه می خواهد باشد الا سوسیالیستی و شورایی.
حسین عبدالباقی هیولا نبود، هیولا شد. او منطق ضدانسانی سرمایه را برای ثروتمند شدن پذیرفته است. فراتر از این، عبدالباقی نیز همچون اسدبیگی و بابک زنجانی ها این ظرفیت را داشت که از برکت مکیدن خون دیگران، سیراب و ثروتمند گردد. توده های زحمتکش اما اینگونه نیستند حتی اگر منتقد منطق سرمایه یعنی تولید برای سود نباشند. آن کارگری که به عنوان آخرین وداع از مردم حلالیت می طلبد و برای نجات دوستانش به قعر زمین می رود از جنس عبدالباقی های متواری نیست. برخلاف استثمارگران که حتی یکدیگر را به بازی می گیرند و در وقت خطر قربانی می کنند، متعلقان به اردوی کار هر لحظه آماده اند زندگی خود را فدای حیات دیگران کنند. آرمان گرایی نزد طبقه کارگر و کمونیست ها اتوپی نیست بلکه کاملا پایه مادی و زمینی دارد.
کلام آخر اینکه حسین عبدالباقی و دیگر افراد مرتبط با این جنایت باید فورا دستگیر و در دادگاههای مردمی و علنی محاکمه گردند. اما این کافی نیست. باید کل بساط جنایتکارانه و ضد انسانی سرمایه داری برچیده شود. انسان اگر به دنبال مناسبات انسانی است باید مبارز راه سوسیالیسم باشد.
٢٦ مه ٢٠٢٢