مارکس گفته است: “از آن دم که سرمایه زاده میشود، از هر منفذ پیکرش، از فرق سر تا نوک پا، چرک و خون جاری است”. اکنون باید اضافه کنیم: سرمایه واستثمار هزاربار خونبارتر آن بیش از هر زمان با ارزشهای والا و توقعات بالای انسان امروز ناسازگار است. این ناسازگاریِ زشت و زمخت را استثمارشدگان و رنجدیدگان روی زمین روز و شب با پوست و گوشت و استخوان لمس و درک میکنند. میلیاردها کارگر آفریننده مواهب جامعه با معیشت چند پله زیر فقر، ناامنی شغلی، افت ارزش واقعی مزد، بیکاری انبوه، محرومیت از آموزش و بهداشت و اوضاع خارج از تحمل دست به گریبانند. اینها همگی حاصل نظام سرمایه و شکاف طبقاتی بیسابقه آن است. کارگران ناگزیرند با این نظام بجنگند.

خیزشهای مکرر مردم در چهارگوشه جهان، نقطه جوش مقابله هرروزه کارگران و محرومان اعماق جامعه با مشقات و محرومیتها و عقب ماندگیهایی است که سودجوئی سیری¬ناپذیر سرمایه تولید و بازتولید میکند. این منطق مبارزه طبقاتی در جوامع سرمایه داری معاصر است. مبارزه ای بیوقفه که آشکار و پنهان همه جا جریان دارد و هر جا و هر آن امکان فوران دارد.

مبارزه طبقاتی جهان امروز بر سر دو سناریوی سرنوشت ساز است: یک سناریو تراژدی نابودی انسان و طبیعت در چنگ سرمایه و دیگری حماسه برچیدن سرمایه و برپائی جامعه آزاد و برابر و مرفه به دست پرولتاریای پرچمدارِ رهائی انسان است. بورژوازی با تصاحب وسائل کار و تولید در جامعه و تحمیل دیکتاتوری طبقاتی خود بر جامعه، کل انباشت حاصل از استثمار جهانی طبقه کارگر را در ازاء مزد ناچیز تصاحب میکند. در قطب مقابل، صف میلیاردی مزدبگیرانی که مزدشان کفاف معیشت شایسته انسان نیست، محرومانی که انباشت انزجار درونشان به نقطه انفجار میرسد، با ندای “ذلت نمی پذیریم!” بپا میخیزند تا بساط فلاکت و بیکاری و فساد فراگیر را واژگون کنند. کشمکش محوری نظام سرمایه داری همینجاست. انبوه ستمها و کشمکشهای دیگر این نظام بر همین محور میگردند.

جهان در انتهای دهه دوم قرن ٢١
اتاق فرمانهای سرمایه از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول (IMF) تا فورومهای اقتصاد جهان در جدیدترین گزارشهایشان اعلام کرده اند که اقتصاد گلوبال عقب رفته است، اقتصادهای بزرگ و متوسط کشوری دچار کسادند و بروز مجدد بحران اقتصادی در چشم انداز است. بخشهای افراطی تر بورژوازی در چندین کشور کلان و میانه سکان اقتصاد را به دست گرفته اند و با ایجاد موانع پروتکشنیستی، حرکت ارابه تجارت جهان به دور زمین را کند کرده اند. رشد بیسابقه جدال قدرتهای امپریالیستی و به تبع آن جدال قدرتهای منطقه ای در کانونهای متعدد بحران معلول جهان وخامت اقتصاد جهان وبه سهم خود علت وخیمتر شدن آن است. بورژوازی هزینه بحرانها و افت اقتصاد خود را همیشه بر معیشت کارگران و محرومان جامعه سرشکن میکند و از حقوق و دستاوردهایشان میزند.
جدال تجاری اقتصادهای بزرگ آمریکا و چین، اتحاد اقتصادی روسیه و چین در تقابل با سلطه اقتصاد آمریکا و نهادهای جهانی آن، رشد گرایش به قطب روسیه در بخشهای راست افراطی چند کشور اروپایی، نقطه مشترک ترامپ و پوتین در ضدیت با اتحادیه اروپا بویژه دشمنی با دستاوردهای اجتماعی دهها سال مبارزه کارگران اروپا، معضل فرساینده برگزیت برای بریتانیا و کل اروپا با تاثیرات مهم بر صفبندی اقتصادی و سیاسی جهان، عروج اقتصادهای ژاپن و برزیل و ترکیه در رقابتهای گلوبال، ازجمله مهمترین وجوه شکاف و رقابت فزاینده و فرساینده در جهان سرمایه است.

علاوه بر اقتصاد، در میدان سیاست جهان هم جدال قدرت بخشهای مختلف بورژوازی شدیدا بالا گرفته است. افسار بریدن ناسیونالیسم، فاشیسم، جنگ افروزی و انزواطلبی اقتصادی، فیصله نیافتن کشمکش قطبهای سرمایه داری بر سر حوزه نفوذ و بازارهای کار و کالا، سبب شده که اکثر کانونهای سابق بحران بحرانزده تر شوند. در فضای مه آلود بی نظمی جهانی پس از دوران دوقطبی غرب و شرق، جدال قدرتهای بزرگ سرمایه، بویژه جان تازه گرفتن جدال آمریکا و روسیه بر سر موقعیت جهانی خود، بشریت را به دره هایی از مصائب وحشتناک و جنگهای بی پایان کشانده است. با اذعان ترامپ به اینکه “آمریکا دیگر نمیخواهد پلیس بین المللی باشد”! ودر آن سو تلاش پوتین در راس ناسیونالیسم عظمت طلب روسیه برای تجدید قدرت شوروی سابق، دامنه این جدال بیشتر و میزان تحمیل مصیبتهای آن بر مردم جهان گسترده تر شده است. دخالت دولت روسیه در سیاست جهان در تقابل با دولت آمریکا گسترش یافته و در خاورمیانه (با دخالت نظامی در سوریه)، در شمال آفریقا، آمریکای لاتین، کشورهای جدا شده از شوروی سابق حضور روزافزون داشته است.

در تحولات سالهای اخیر جهان، بن بست بسترهای اصلی سیاست بورژوایی کنسرواتیو و سوسیال دمکرات، همچنین بی پاسخی ترندهای چپ تر نظیر سیریزا در یونان، برنی ساندرز در آمریکا، جرمی کوربین در بریتانیا و ناتوانی این ترندها در حل بحران بی اعتباری عمومی سیاسی دمکراسی نیابتی به مراتب آشکارتر شده است. بن بست بسترهای اصلی زمینه ساز باز شدن راه برای تکیه بیش از پیش شهروندان جهان بر اعتراض توده ای، اعتصاب، دست بردن به سنتهای انقلابی فراپارلمانی و روآوری به سنت شورائی و عمل مستقیم کارگری توده ای است. این روند امیدبخش در اعتراضات توده ای ایران، فرانسه، الجزایر، سودان، عراق، لبنان، شیلی و … قابل مشاهده است. همچنین در اعتصابات گسترده آمریکا، آلمان، هنگ کنگ، بریتانیا و در اعتراضات پردامنه و پایدار کارگران و توده ها در جنبش “جلیقه های زرد” فرانسه میتوان دید.

در اوضاعی که بخشهای مختلف بورژوازی بیش از پیش برای مقابله با طبقه کارگر و کمونیسم آماده میشوند و اتحادیه های کارگری سنتی در اکثر کشورها در برابر توقعات بالا و مبارزات وسیع کارگران کمر به همدستی با بورژوازی بسته اند، ضرورت تاکید بر همبستگی انترناسیونالیستی و ایجاد ارگانهای اتحاد جهانی کارگری متناسب با شرایط امروز بیش از هر زمان عیان است. ایستادگی علیه ناسیونالیسم در سیاست دولتها و ترندهای فاشیستی خارج از دولتها مستلزم تحکیم همبستگی جهانی طبقه کارگر و بشریت تشنه رهایی و تاکید بر ضرورت و امکانپذیری و مبرمیت بنای دنیای بهتر در یک آینده سوسیالیستی در جوامع کنونی و در سطح جهان است.

در سطح دیگری از تحولات جهان امروز، نشانه های بیشتری از روند سقوط اسلام سیاسی در رویدادهای اخیر مناطق بحرانی خاورمیانه و شمال افریقا بروز کرده است. در سودان خیزش اعتراضی توده ای تا سقوط عمر البشیر، در لبنان خیزش گسترده سرشار از شادی و شکوه علیه تفرقه قومی مذهبی دهها ساله، جنگ داخلی و سلطه حزب الله وابسته به رژیم ایران، در عراق خیزش وسیع علیه سلطه و نفوذ رژیم ایران و دارودسته های حشد شعبی، شواهد مسلم به سرازیری افتادن اسلام سیاسی و در راس آن تروریسم رژیم اسلامی ایران است.

نهایتا نظر به روندها و مولفه های موثر در جهان انتهای دهه دوم قرن ٢١ میتوان و میباید بر امکانپذیری و ضرورت و مبرمیت برقراری سوسیالیسم همچون راه رهایی میلیاردها انسان از چنگ سرمایه داری تاکید کرد. تلاش کمونیستها از راه پاسخ دادن به این ضرورت مبرم با ایجاد احزاب کمونیستی کارگری انقلابی و اشاعه بدیل شورائی در سازماندهی کارگری و توده ای، عامل تعیین کننده شکل دادن به آلترناتیو سوسیالیستی و تحقق عملی آن توسط انقلاب کارگری است.

خاورمیانه در منگنه جنگ و ویرانی
در میانه بلبشوی جهانی موجود، منطقه خاورمیانه که چندین دهه از سوزان ترین کانونهای بحران جهان بوده، باز هم بحرانزده تر و خونبارتر شده است. به موازات جدال قدرتهای بزرگ امپریالیستی در خاورمیانه، دولتهای حاکم بر ترکیه و ایران با بهره گیری از شکاف افزاینده آمریکا و روسیه، در پی داعیه تبدیل شدن به قدرت اول منطقه از تلاش تروریستی و جنگ افروزانه ابا نمیکنند، همچنانکه از رقابت با هم گریزی ندارند. دولت عربستان متکی به سرمایه نفتی و همسو با دولتهای عربی بویژه مصر، در پی افزایش نفوذ خود در منطقه است و در این جدال قدرت بیش از چهار سال است در یمن با دارودسته های نیابتی رژیم اسلامی ایران درگیر جنگ ویرانگر است. معادله “اعراب و اسرائیل” حول مساله فلسطین در سالهای اخیرمعادله محوری خاورمیانه باقی نمانده و به معادله همسوئی دولتهای عرب، آمریکا و اسرائیل در مقابله با رژیم اسلامی ایران و دولت ترکیه تبدیل شده است. پروژه “معامله قرن” یک پروژه فوق ارتجاعی دولتهای آمریکا و اسرائیل در همسویی با دولتهای عرب برای تداوم و تشدید سیاست فاشیستی دولت اسرائیل در فلسطین است.

یورش نظامی دولت ترکیه به کردستان سوریه بخش خونباری از نقشه اردوغان برای گرفتن سهم بیشتر در تقسیم مجدد مناطق نفوذ و بازار خاورمیانه با بهره گیری از شکاف و اختلاف میان آمریکا و روسیه است. تعرض دولت ترکیه با دفاع آزادیخواهان جهان از مقاومت مردم کردستان سوریه و دستاوردهایشان پاسخ گرفته است.

رژیم اسلامی ایران با دخالت تروریستی و گسترش جنگ و کشتار در خاورمیانه به طور مستقیم و یا با ایجاد میلیشیاهای مذهبی وابسته، در پی کسب مناطق نفوذ و دستیابی به دریای مدیترانه است. خیزش وسیع و بیداری روزافزون مردم منطقه بویژه در ایران، عراق و لبنان، باعث شده که رژیم اسلامی ایران آنچه از راه اشاعه تفرقه مذهبی و جنگ و ویرانی و سناریو سیاه به چنگ آورده است را دارد به سرعت از دست میدهد.

مساله فلسطین و مساله کرد دو معضل سیاسی دیرین و شناخته شده خاورمیانه اند. معضلاتی که راه حل فوری میطلبند و بر خلاف ابتدائی ترین موازین حقوق جهانشمول انسان، در منگنه جنگ و جدال قدرتهای جهان و منطقه حل نشده باقی مانده اند و عواقب مشقت بارشان دهها سال است بر معیشت و حیات سیاسی و مدنی دهها میلیون مردم ستمدیده سنگینی میکند. درسالهای اخیر این دو معضل سیاسی منطقه نه تنها به حل راهگشا و چاره ساز نزدیک نشده اند بلکه به حاشیه جنگ و جدالهای جاری منطقه رانده شده اند. راه حل مساله فلسطین تشکیل دولت مستقل با حقوق کامل سیاسی در سرزمین فلسطین بر مبنای مرزهای ١٩٦٧ است. مساله کرد در کشورهای ترکیه، ایران، عراق و سوریه مختصات سیاسی متفاوت دارد. حل عادلانه و راهگشای مساله کرد مراجعه به آراء مردم ستمدیده از راه برگزاری رفراندم است.

آلترناتیو سوسیالیستی در قبال اوضاع کنونی جهان
ترازنامه اقتصادی و کارنامه سیاسی سرمایه داری جز کابوس تونل بی نور و دیوار بی عبور چشم اندازی جلو بشریت نمیگذارد. انسان تشنه رهائی راهی پیش پا ندارد جز اینکه آن کابوسها را از سر راه زیستن و گام برداشتن خود بردارد. نقش طبقه کارگر شکل دادن به آلترناتیو سوسیالیستی و تامین ملزومات تحقق عملی آن است. نیروی محرک انسان امروز امید به امکان برچیدن سرمایه داری و اعتماد و اعتقاد به ضرورت آلترناتیوسوسیالیستی است. رهایی انسان قرن ٢١ بی یک و دو از گذرگاه انقلاب کارگری و رهائی سوسیالیستی میگذرد. درهیچ گوشه جهان انقلاب کارگری و آلترناتیو سوسیالیستی زودرس نیست.

از نظر نظام سیاسی اداره جامعه، شاهد گرایش امیدبخش کارگران به نظام شورائی مشخصا در جنبش رادیکال کارگری جاری در ایران هستیم. با توجه به امکانات شگرف پیشرفت تجربه و دانش بشری در جهان امروز، ماهیت مردم فریب نظام دمکراسی نیابتی پارلمانی در انظار شهروندان هشیار تشنه آزادی روز به روز آشکارتر و رسواتر میشود و از آنجا که نظام دمکراسی پارلمانی زیر ضرب قدرتگیری راست ترین جناحهای بورژوازی بیش از پیش لگدمال و بی مصرف شده است، گرایش توده های آزادیخواه به نظام آلترناتیو شورائی همچون بدیل سازمانیابی رادیکال کارگری و توده ای و اداره شورائی جامعه مولفه مثبتی در شکل دادن به آلترناتیو سوسیالیستی در جوامع امروزی است.

شکل دادن به آلترناتیو سوسیالیستی در همه جوامع امروزی امکانپذیر است. در عین حال اولویت بخشیدن به تمرکز پراتیک بر حلقه های ضعیف سرمایه داری بخشی از استراتژی جهانی قدرتگیری پرولتاریا و خلع ید سیاسی و اقتصادی از بورژوازی حاکم است. سرمایه داری در ایران کنونی یکی از ضعیف ترین حلقه های سرمایه داری جهان است. رژیم اسلامی سرمایه در ایران گرفتار بحرانهای مرکب و لاعلاج اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و در همان حال هدف مبارزات بیوقفه کارگران، زنان،معلمان، نسل جوان و توده های محروم اعماق جامعه است. خیزش عظیم و شورانگیز اخیر در آبان ١٣٩٨ (نوامبر ٢٠١٩) در بیش از ١٠٠ شهر ایران تازه ترین صحنه مبارزات توده ای برای برچیدن رژیم اسلامی حاکم بر ایران است. به علاوه این رژیم در اوضاع کنونی منطقه و جهان دچاربیسابقه ترین انزوا و درگیر جنگهایی بی انتهاست. نظر به این پارامترها بپاخاستن توده های اعماق جامعه ایران علیه این رژیم نقطه امید درخشانی در جهان گرفتار تاریکی و توحش سرمایه داری موجود است. حضور پرشور جنبش رادیکال کارگری که در تاریخ معاصر جامعه ایران بیسابقه است و همگام با آن حضور شفاف و ثابت قدم جنبش کمونیسم کارگری، کمونیسم اجتماعی دارای چهار دهه سابقه و نفوذ و اعتبار، اهرم قدرتمند مبارزه قاطعانه برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. سرنگونی رژیم اسلامی یکی از ملزومات تحقق انقلاب کارگری و سوسیالیسم در ایران است. امروز بیش از پیش باید تاکید کرد که در شرایط سیاسی مشخص ایران زیر حاکمیت جمهوری اسلامی آلترناتیو سوسیالیستی با اتکا به تحرک گرایش رادیکال سوسیالیست درون طبقه کارگر و تحزب کمونیستی کارگری، بر متن انزجار عمومی و روزافزون توده های ناراضی جامعه ممکن و ضروری است.

قطب آزادی و برابری جهان به خیزش انقلابی امروز ایران چشم امید دوخته است. حزب حکمتیست متعهد است که برای تحقق این امید جهانی درباره سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی ایران با تمام توان تلاش کند. کنگره نهم حزب حکمتیست ضمن پافشاری مستحکم بر ضرورت سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی همچون بخشی از استراتژی انترناسیونالیسم کمونیستی، محکمتر از هر زمان بر صدای شکست نخوردگان در ندای منصور حکمت تاکید میگذارد که: “جهان بدون فراخوان سوسیالیسم، بدون امید سوسیالیسم، بدون “خطر” سوسیالیسم به چه منجلابی تبدیل میشود”. ما همچون گردانی از کمونیسم کارگری جهان اعلام میداریم که پرچم رهایی سوسیالیستی و اراده و اقدام در راستای برقراری سوسیالیسم با سازماندهی انقلاب کارگری بیگمان پرچم پرولتاریا پیشاپیش بشریت تشنه آزادی در هر جای جهان است. این پرچم را در آستانه بزرگداشت صدوپنجاهمین سال کمون پاریسچون گرامیترین گرامیداشت تجربه کمون برمیافرازیم. ما مصمم هستیم که سقف جهان بردگی مزدی را بشکافیم تا برای جامعه انسانی قرن ٢١ طرحی نو دراندازیم. جامعه ای برمبنای تعاون انسانها که در آن هر کس به میزان توان در فعالیتها و خلاقیتهای نامتناهی آن شرکت دارد و به میزان نیازش از محصولات مشترک آن برمیدارد.

مصوب کنگره نهم با اکثریت آرا
دوم آذر ١٣٩٨- ٢٣ نوامبر ٢٠١٩
***