اکتبر: سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی در ایران در دستور جامعه قرار گرفته است. جنبشهای چپ و راست جامعه و قطب های طبقاتی نیز هر کدام به فراخورتوانایی خویش در ابعاد سراسری و محلی با تعقیب استراتژی سیاسی-طبقاتی خود به آن چشم دوخته اند. چشم انداز این اوضاع در ایران و کردستان به کدام سمت میرود؟
عبداله دارابی: مقدمتا لازم می بینم خطوط وار به نقش و جایگاه دو نیروی اصلی و تعیین کننده جامعه(کار و سرمایه) در ایران امروز اشاره کنم و با تکیه بر آن به اوضاع کنونی وعرصه سیاست در جامعه رجوع نمایم. اوضاع و احوال کنونی جامعه ایران با چهار دهه قبل بسیار متفاوت است. امروزه کمیت و کیفیت طبقه کارگر ایران به گونه ای باور نکردنی تغییر کرده که از نظر مضمون و محتوا نیز با دوره انقلاب ١٣٥٧ ایران قابل قیاس نیست. بی هیچ تردید و اما و اگری میشود گفت، طبقه کارگر ایران و رهبران عملی آن، امروز به مثابه یکی از نیرو های اصلی وتعیین کننده پا به عرصه سیاسی گذاشته و میرود تا صحنه سیاست در ایران را به نفع کل جامعه تغییر دهد. طبقه کارگر تا همینجا، عرصه را بر سرمایه داری ایران و حکومت سرکوبگر اش تنگ کرده و خواب را از چشمان آنها ربوده است. به این ترتیب می توان گفت، طبقه کارگر امروز ایران، می رود تا با آلترناتیو مستقل و طبقاتی خود مهرش را بر سیاست امروز و فردای بعد از جمهوری اسلامی بکوبد و زندگی را آنطور که شایسته زیست انسانی است در جامعه سازمان دهد. دستیابی به این موقعیت، به آسانی کسب نشده است. ناشی از یک نبرد خونین و طاقت فرسا و یک کشمکش طبقاتی بسیار سخت و طولانی بوده که از ٤١ سال قبل(قیام سال ١٣٥٧)، آشکار و عریان تر از گذشته بوده. ولی آندوره، بخاطر فقدان حزبی کمونیستی کارگری و برنامه ای، تشکل یابی مستقل طبقاتی، و از نقطه نظر مباررزاتی سیطرە یافتن افکار خرده بورژوایی بر تفکر، اهداف، و تاکتیک و روش هایش، آنرا نه تنها در عرصه سیاست، بلکه در دفاع فعال در عرصه اقتصادی نیز به عقب رانده که اثرات منفی ناشی از آن نیز تا سالها بر عملکرد این طبقه سنگینی کرد و آنرا در حال سکون و انتظار قرار داد. اما طبقه کارگر امروز، اینبار با درس گرفتن از گذشته خود به میدان آمد و با عبور از موانع بسیار سخت و دشوار فکری و عملی گذشته خویش، توانست به سرعت توجه افکار عمومی جامعه ایران و جهان را به سمت خود جلب نماید. عروج و ارتقای مجدد این طبقه، اینبار صرفا معطوف بخود نیست، توانست به مثابه یک آلترناتیو واقعی علاوه بر طبقه کارگر، مثل صاحب جامعه توجه دیگر اقشار مبارز منجمله جوانان، زنان، معلمان و… را به سمت خود معطوف سازد. حال با یک نگاه گذرا به اوضاع جامعه ایران، در خواهید یافت که طبقه کارگر با تکیه بر همین سیاست، توانسته اذهان عمومی را به سمت تدارک ملزومات ساقط کردن تام و تمام رژیم، بچرخاند و بر بستر آن بخش وسیع جامعه را برای انتقال قدرت به نفع خود دلگرم و استوار سازد. مجموعه این تلاشها تا حال توانسته از خود جنبشی قدرمند و غیر قابل انكار برای تقابل با قطب سرمایه و تغییر بنیادی آن از خود به جای گذارد. یکی از تفاوتها و خصوصیات دیروز و امروز این جنبش، آن است که، ذهنیت سیاسی کارگر امروز، مطلقا متکی بر تحولات از بالا نیست، و منافع طبقاتی خود و کل جامعه را نیز به آن گره نزده است. بلکه بسیار روشن و شفاف سرنگونی رژیم را تنها راهی برای انتقال قدرت و رهایی کل جامعه از هر گونه ستم و استثمار و استبداد نظام سرمایه داری در نظر گرفته است. شک ای در آن نیست که برای نیل به این هدف، موانع فراوانی پیشاروی طبقه کارگر ایران و جنبش آن قرار دارد که باید آنها را یکی پس از دیگری از سر راە خود بر دارد تا در پرتو آن مسیر دستیابی به هدف، هموارگردد. با توجه به آنچه در بالا ذکر شد، کشمکش طبقاتی و مبارزه برای یکسره کردن قدرت سیاسی در جامعه امروز ایران، اساسا بر بستر همین کشمکش طبقاتی احزاب و جریانات سیاسی متعلق به این دو اردوی( کار و سرمایه)، تعیین تکلیف خواهد شد نه چیزی دیگر. این دو اردو، هم اکنون رسما و علنا در مقابل همدیگر قرار دارند و برای نیل و دستیابی به اهدافشان در مقابل همدیگر صف آرایی کرده اند.
بقای تا کنونی حاکمیت سرمایه داری ایران و حکومت هار و خود گمارده اش تا به امروز، مدیون دو سیاست فریب و سرکوب آنهاست، و مطلوبیت بقأ اش نزد سرمایه داری جهان نیز بخاطر پیشبرد بی کم و کاست همین سیاست ها بود نه چیزی دیگر. چون خودشان خوب میدانند فقط تهاجم وسیع و وحشیانه این رژیم بورژوایی و سیاست فریب و تحمیق شان بود که توانست انقلاب ٥٧ ایران را به شکست کشاند و نیروی فعاله آن انقلاب( طبقه کارگر و مردم مبارز) را با خون پاشیدن به جامعه ایران، عقب براند. ولی همانطور که بالا اشاره کردم، اکنون آن توان و پتانسیل وحشیانه شان که مطلوب نظام سرمایه جهانی بود، در اثر مبارزات بی وقفه کارگر و مردم آزادیخواه ایران بمرور جای خود به نفرت و انزجار عمیق علیه کل نظام سرمایه داری و حکومت آدمکش اش داده است. اکنون در معادلات سیاسی امروز ایران، جایی برای سیاست فریب و تحمیق رژیم باقی نمانده و پیکر نیمه جان رژیم بورواژیی ایران، عور و عریان در حال تکاپو برای بقاست.
انتقال قدرت سیاسی در کردستان هم در چهار چوب همین کشمکش طبقاتی جاری و حی و حاضر در جامعه ایران قابل تعریف است. بهمین خاطر نگرانی عمیق جنبش راست سراسری ایران، نگرانی احزاب بورژوا ناسیونالیست کرد هم هست. چون قطب بندی عمیق طبقاتی بین کار و سرمایه، در کردستان هم یک امر واقعی است که نادیدن گرفتن و دور زدنش غیر ممکن است. این واقعیت، احزاب قوم پرست کرد را بشدت نگران و مأیوس کرده و حتی در ناکام گذاشتن سیاست سازشکارانه آنها نیز تأثیر گذاشته است. تاریخ مبارزات چهل ساله جامعه کردستان هم چون سایر نقاط ایران، یک مبارزه عمیق طبقاتی را با خود همراه داشته که نسبت به دیگر نقاط ایران، بر جسته تر و پر واضح تر است. بیعت حزب دمکرات کردستان ایران با خمینی در شهر قم، و تلاش برای مذاکره مخفی و بدور از چشم مردم با رژیم اسلامی از یکسو، تحمیل جنگ نظامی خونین حزب دمکرات علیه کومه له و ترور و تهدید فعالین کارگری کردستان از سوی دیگر، نمونه های بارز واقعیات فوق الذکر است که به هیج وجه قابل دور زدن نیست. چون همراه شدن و شریک شدن احزاب قوم پرست کرد با حکومت مرکزی، اهداف استراتژیک آنهاست. اما باید این نکته را هم یاد آور شد که، جامعه کردستان نسبت بە سایر نقاط ایران، متحزب یافته تر و از نقطه نظر مبارزاتی هم با تجربه تر است. که باید در اتخاذ سیاست و تاکتیک روزمره آنرا در نظر گرفت. احزاب ناسیونالیست کرد، چون بقیه احزاب راست سراسر ایران، از چشم انداز آینده ایران بخاطر عدم تغییر و انتقال قدرت از بالا بشدت نگران و نا امیدند. چون اینها هم مثل بقیه همپالکی های سراسری خود، این جنبش فعال و جاری سراسری را در نقطه مقابل خود می بینند که چگونه سراپای رژیم حاکم بر جامعه را به لرزه انداخته است. این تغییر و تحولات کمی و کیفی طبقه کارگر در کردستان هم یک امر واقعی است که پیکر نحیف این احزاب قومی در کردستان را هم به لرزه انداخته. نفس این واقعیت، رسیدن به استراتژی سیاسی- طبقاتی آنها همانا سازش احزاب بورژواناسیونالیست کرد با رژیم اسلامی ایران را بهم زده و آنها را آچمز و در بن بست ، قرار داده است.
27 مه 2020