سیاوش دانشور- در باره دو قطبی کاذب “شورا- سندیکا”
در جریان مباحث جاری برسر مجمع عمومی سندیکا، شورا و تشکلهای توده ای طبقه کارگر، بار دیگر توسط مخالفین آشکار و پنهان و دو دل مجمع عمومی، مجددا فرمول “دو قطبی شورا- سندیکا” بجلو رانده شد. ظاهرا ما که همراه کارگران پیشرو از سنت شورائی و مطلوبیت مجمع عمومی و ضرورت گسترش جنبش مجمع عمومی سخن گفتیم، بین شورا و سندیکا تقابل ایجاد کردیم!
قبل از توضیح مجدد شیوه برخود ما لازم است صورت مسئله را مرور کنیم و به حقایق پایبند باشیم. آنچه رخ داد اینبود که کارگران قهرمان هفت تپه در متن یک اعتصاب و اعتراض نفسگیر برسر تعیین تکلیف مبارزات چند ساله شان و مشخصاً وضعیت شرکت در جوش و خروش بودند. هر روز مجمع عمومی کارگران سیاست و جهت را تعیین میکرد و بجز کشمکش با دولت و نهادهای ذیربط با کسی درگیر نشده بودند. آنها حتی یکبار و حتی یک کلمه راجع به سندیکا و هیچ بنی بشری سخن نگفتند و ضرورتی هم نداشت سخن بگویند. نه سندیکائی مانع کارشان بود و یا سیاست متفاوتی داشت و نه مشغله آنها اصولا اینبود. اما درست در همین موقع که کارگران به بیشترین حمایت از سوی هم طبقه ای هایشان نیاز دارند، دوستان عزیزی از سندیکالیست ها و فعالین کارگری جلساتی با موضوع تشکل کارگری برگزار کردند که بگویند “مجمع عمومی تشکل نیست” و این کارگران عاصی و گرسنه فقط حقوق میخواهند. هر تجمعی را نباید “مجمع عمومی” نام گذاشت و کارگران نیازمند “تشکل پایدار” هستند و آن سندیکا است.
پاسخ ها هم چه از جانب کارگران هفت تپه و چه از جانب ما و فعالین جنبش شورائی نیز، نه تقابل با سندیکا یا هر ارگان و نهاد کارگری مستقل بلکه در نشان دادن صمیمانه مطلوبیت مجمع عمومی و ایراد به همین بحث بی موقع و غیر موجه بود. بحث در مورد سازمان و تشکل طبقه کارگر در تمام سطوح همواره معتبر است و هر فعال و رزمنده صف مبارزه کارگری علیه وضع موجود با دل و جان به آن گوش میدهد. اما در گرماگرم اعتصاب در یکی از مهمترین سنگرهای مبارزه کارگری که روی دوش مجمع عمومی و سنت شورائی صورت میگیرد، به صف شدن برای هیچ شماردن مجمع عمومی و جبهه گیری برسر “مجمع عمومی تشکل نیست” و “شورا هم مال دوره انقلابی است”، بطور قطع کمکی به تشکل و اتحاد طبقه کارگر نمی کند. دوستان ظاهرا بسرعت متوجه شدند و به خاکریزهای دفاعی در نقد “ایجاد دوقطبی های کاذب” روی آوردند! بعضا در پایان هم گفتند که خودمان هم شورائی کار می کنیم! چون اختناق اجازه نمیدهد که سندیکا مجمع سالیانه اش را برگزار کند. خب اگر اینطور است اساسا بحث “سندیکا تشکل پایدار است” و “مجمع عمومی تشکل نیست” آنهم در وسط اعتصال برسر چه بود؟ کدام دستاورد فکری و رهنمود عملی برای متحد کردن طبقه ما داشت؟ بگذریم!
“دو قطبی شورا- سندیکا”
واقعیت اینست که نه امروز و نه در ده های گذشته از جانب ما و فعالین سنت شورائی و در خود مباحث شورا و مجمع عمومی، مطلقا چنین دو قطبی ای تعریف نشده است. این دو قطبی دست ساز است. این دو قطبی دلیل و هدف سیاسی داشته و دارد. کسانی که میخواستند در هر حال سیاست شان را با سندیکالیسم و قانونگرائی و امکان گرائی کوک کنند، علیه این “دو قطبی” ناموجود موضع گرفتند تا از سنت شورائی کارگری فاصله بگیرند.
در بحث منصور حکمت برسر شورا و سندیکا و ایجاد سازمانهای توده ای کارگران مطلقا چنین دو قطبی ای وجود ندارد، اصولا چنین نقطه عزیمتی وجود ندارد. آنجا بحث برسر دو سنت مبارزاتی متمایز از جانب دو گرایش در جنبش کارگری برای تشکل و اتحاد کارگران است. نقد از موضع کارگر کمونیست و سوسیالیست به خط مشی سندیکالیسم و رفرمیسم است و نه تقابل با خود “سندیکا یا اتحادیه” بعنوان سازمان کارگری. در همین بحث و اسناد دیگر بر تشکیل سندیکا در کارگاههای کوچک و صنایعی که سندیکا شکل مناسب تری برای تشکل کارگران است تاکید شده است. بر ایجاد سندیکاها و همکاری با شوراها اشاره شده است. لذا این “دو قطبی” در بحث منصور حکمت و مباحث ما وجود نداشته و ندارد.
به موردی از برخورد منصور حکمت در مباحثات زمستان سال ۱۳٦٦ در حزب کمونیست ایران به سندیکا توجه کنید و با این “دو قطبی” درآوردن های اختیاری مقایسه کنید:
” … در مورد سنديکا و ايده “يک چيزى بگوييد که بشود گرفت” چند کلمه بگويم. اولا، سنديکا آلترناتيو شورا نيست، شورا هم مزاحم ايجاد سنديکا نيست. اينکه چرا در ايران سنديکاى مستقل از دولت نداريم، سؤالى است که پاسخش را بايد جنبش سنديکايى پيدا کند و براى همه ما توضيح بدهد. اگر از من بپرسند، ميگويم در ايران سنديکاليسم پا نميگيرد براى اينکه سنديکا، بخصوص در دوره و زمانه ما محصول جنبش عمل مستقيم کارگرى نيست، بلکه جزئى از يک مدل ادارى- سياسى در جامعه است. سنديکا بخشى از يک توازن و حتى توافق وسيعتر در جامعه ميان دو سوى خريد و فروش نيروى کار در بازار است. سنديکا بعنوان بخشى از يک رژيم و نظام سياسى خاص امکان شکفتن و تداوم داشتن دارد. بدون پارلمان، بدون سوسيال دموکراسى، بدون تقدس بازار، بدون سنت قوى قانونگرايى بورژوايى در جامعه، بدون ثبات سياسى و بطور خلاصه بدون يک مجموعه روابط سياسى، ادارى و حقوقى در جامعه که اتحاديه کارگرى بخش موجّه و پذيرفته شده‌‌اى از آن تعريف شده باشد، سنديکاسازى راه بجايى نميبرد. حتما بعضى در نقد اين نظر مثال سنديکاهاى انقلابى در برخى کشورهاى ديکتاتورى و يا اتحاديه‌هاى آفريقاى جنوبى را پيش خواهند کشيد. اما اين مثالها مربوط نيست، چون قرار بود دوستان سنديکاساز ما شدنى بودن و “قابل گرفتن” بودن سنديکاهاى متعارف را نشان بدهند. شک دارم کسى بتواند اجازه سنديکاى انقلابى را از مسئولين و مامورين تقسيم معجون جامعه مدنى در ايران بگيرد.
با اينحال هر فعال جنبش کمونيسم کارگرى مدافعان سنديکا را تشويق ميکند که اگر چيزى را ميشود “گرفت” حتما بگيرند. قبلا هم گفته‌ام، ما هيچ دو خشتى که کارگران روى هم گذاشته باشند را بر نمي چنيم. ما آلترناتيو خود را تبليغ ميکنيم و ميکوشيم کارساز بودن و عملى بودن آن را نشان بدهيم، کارى که انتظار داريم سنديکائى‌ها هم بکنند. بنظر من ابدا ما نبايد برخوردمان را به اتحاديه‌گرايى در کشورهاى جهان سوم تند کنيم. يادمان باشد داريم در مورد طبقه کارگرى حرف ميزنيم که در قلمرو سياسى و اقتصادى بشدت تحت سرکوب و حمله است و به زور از حداقلى از تشکل براى ابراز وجود صنفى و سياسى برخوردار است. نشان دادن ناتوانى تاريخى اتحاديه‌ها بنظر من بايد با ارجاع به سنت اروپا و آمريکا انجام بشود…”.
حرف منصور حکمت روشن است و هیچ دو قطبی هم از آن نمیتوان بیرون کشید. کسی هم جلسه نگذاشته که علیه سندیکائی که کارگران ساخته اند حرف بزند! با اینحال این “دو قطبی” از کجا آمده است؟ این دو قطبی را از ابتدا کسانی طرح کردند که در مقابل بحث جنبش شورائی گفتند: “شورا مال دوره انقلاب است و الان سندیکا باید ساخت”. ما چنین تلقی ای نداریم و البته این یک وجه اختلاف ما هواداران این دیدگاه است. این دو قطبی را کسانی بوجود آوردند که گفتند: “مجمع عمومی که تشکل نیست”. ما میگوئیم مجمع عمومی منظم شورای پایه در فابریک و محل کار است. این دو قطبی را چپ ایران بوجود آورد تا دفاع از سندیکالیسم را توجیه کند. چپی که با سنت عمل مستقیم کارگری اگر صریحا مخالف نباشد، اما سندیکا را ترجیح میدهد و ایجاد تشکل کارگری را اساسا معادل ایجاد سندیکا میداند. حتی آنجا که کارگران به مجمع عمومی متکی میشوند و دستجمعی در امرشان دخالت میکنند، از تاکید بر اهمیت این موضوع و توضیح چرائی آن آگاهانه امتناع میکند. از خود نمی پرسد چه دلیلی دارد که بیشتر مبارزات کارگری به مجمع عمومی متکی است. در بهترین حالت میگوید: “مجمع عمومی در حین مبارزه تشکیل میشود اما تشکل نیست”. تلاش هم نمیکند که این مجامع عمومی را گسترش دهد و منظم کند و بعنوان شورای پایه تثبیت و تحمیل کند. فعال این سنت سیاسی و مبارزاتی نیست. دو قطبی “شورا – سندیکا” در مباحث مجمع عمومی – شورا وجود نداشت اما توسط کسانی که مخالف سنت شورائی بودند ایجاد شد. این دوقطبی کاذب برای گویندگانش این خاصیت را داشت که از نظر سیاسی موئتلف سندیکالیسم شود و علیه گرایش رادیکال و شورائی بایستد بدون اینکه زیاد توی ذوق بزند.
بحث را باید سرجایش برد. طبقه کارگر در تمام سطوح به سازمان و تشکل برای مبارزه تعیین کننده اش نیاز دارد. سوال اینبود و هست که با مجموعه تجارب و شرایط موجود و همه محدودیتهای تحمیلی، کدام نقشه راه و سیاست و خط مشی به تشکل و اتحاد طبقه کارگر کمک می کند و تجربه عینی و واقعی کارگران چه می گوید.
٢٠ آبان ١٤٠٠