آرایش جدید هیئت حاکمه جمهوری اسلامی به چه منظور؟

در این نشست حزبی به منظور رعایت وقت در مورد تحولات جهانی و منطقه ای تاثیرگذار بر اوضاع سیاسی ایران صحبت نمیکنم، به ویژه که در جلسات قبلی در این رابطه صحبت کردیم و سندی هم تهیه شده، امیدوارم به نتیجه برسد. اینجا قصدم فوکوس بر اوضاع سیاسی جاری در ایران است. خطوط بحثم را در فرمت سئوالاتی برایتان فرستاده بودم، چون فکر میکنم که اگر در صورت مسئله و سئوالات گرهی که در این دوره مطرحند، شریک شویم، بخش مهمی از همنظری و هم جهتی را تامین کردیم. در این جلسه به سهم خود میکوشم، پاسخم را به سئوالات مطرح شده ، ارائه کنم.

مبحث را در دو سطح، یعنی اولا، تبیین اوضاع و ثانیا طرح خط مشی کمونیستی و فوکوسهای تاکتیکی ما در این دوره پیش میبرم. اولین سئوال و مسئله اینست اکنون آیا با اوضاع جدید سیاسی روبرو هستیم؟ اگر کسی و جریانی پاسخش منفی باشد، لابد بحث نمیخواهد، کار و اقدامات ویژه تری نمیخواهد و طبق روال گذشته به کارهایمان ادامه میدهیم. اما من فکر میکنم دقیقا با اوضاع جدید و مولفه های مهم جدیدی در اوضاع سیاسی و در سطح بازیگران صحنه سیاسی روبرو هستیم. وقتی میگویم با اوضاع جدید روبرو هستیم، معنایش این نیست تماما از ماقبل خود بریده است. به قول معروف همیشه حال و آینده در گذشته ریشه دارد. روندهای از قبل شروع شده، در مقاطعی و در شرایط حاضر فوران پیدا میکنند. به نظرم حرکت سراسری و هدفمند دهها میلیونی مردم ایران در به شکست کشاندن جمهوری اسلامی در روز ۲۸ خرداد و اعلام اراده قاطع توده ای به سرنگونی جمهوری اسلامی و به دنبال آن روز بعدش ۲۹ خرداد و وقوع اعتصاب دهها هزار نفری کارگران بخش وسیعی از  مراکز صنایع نفت و پتروشیمی ها مقاطع تعیین کننده از فوران کردن، روندهای مهم قبلا شروع شده و اکنون به فرجام رسیده است، که شرایط و مولفه های جدیدی را درفضای سیاسی و صف بندی نیروهای بازیگر صحنه سیاسی شکل میدهند. نیروهای بازیگر صحنه منظورم، هیئت حاکمه جمهوری اسلامی، مردم و جنبش سرنگونی، جنبش کارگری و قطب چپ و کمونیست و اپوزیسیون راست پروغربی ایران است.

۱- آرایش جدید هیئت حاکمه جمهوری اسلامی در راستای چه هدفی؟

بدوأ باید تاکید کنم، شرایط جدید پیش آمده یک واقعیت اساسی را تغییر نمیدهد که جمهوری اسلامی هر آرایش جدیدی به خود بگیرد و هر نوع پروپاگاند وارونه را سازمان دهد، ناتوان از حل معضلات مرکب و پیچیده ای است که گریبانش را گرفته است. هیئت حاکمه جمهوری اسلامی از آغاز حاکمیتش تاکنون عامل ایجاد و عمیق تر شدن بحرانهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و زیست محیطی است که زندگی اکثریت عظیم شهروندان جامعه ایران را به تنگنای سختی کشانده است. گرسنگی، تشنگی، فقر و تبعیض و نابرابری، عدم تامین نیازهای اولیه معیشت، سلامت و بهداشت و واکسیناسیون و مسکن، نه تنها زیست طبقه کارگر و مردم زحمتکش، بلکه سوخت و ساز و زیست عموم جامعه را به سمت تباهی سوق داده است. مقابله با این وضعیت و تصمیم به تغییر آن پایه اساسی خشم و نفرت و انزجار کارگران و توده مردم و مبارزات امید بخش آنها در مقابل جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی فهمیده است، برای تضمین بقای نظام ننگینش بار دیگر باید با اعتراضات گسترش یافته و پرتپش کارگران و مردم و جنبش سرنگونی طلبانه دربیفتد. این اساس هدف جمهوری اسلامی از آرایش جدیدی است که در ساختار قدرت سیاسی خود ایجاد کرده و با گماردن رئیسی در راس قوه مجریه، به زعم خود با هماهنگ شدن سه قوه و یکدست کردن حاکمیت سیاه اسلامی، اگر بتواند، مبارزات کارگران و مردم را درهم کوبند و یا حداقل اوضاع را به قبل از دی ماه ٩٦ برگردانند.

در آنچه به یکدست کردن حکومت مرسوم شده، باید دقت کرد. ما میدانیم، جمهوری اسلامی با همه پیکره و جناحهایش از روز اول عمرش تاکنون در مقابل کارگران و مردم یکدست بوده است. از اسفند ۵۷ و تعرض به حقوق زنان در هشتم مارس و سپس حمله به بیکاران و دانشگاه و حمله به ترکمن صحرا و کردستان و قتل عامهای دهه ۶۰ زیر نظر جلاد خمینی تا قتل عامهای آبان ۹۸ و سرکوبگری اخیر در خوزستان، کل جمهوری اسلامی و دو جناح یک دست بوده اند. یک مثال شاخص را یادآوری کنم، در سرکوب دانشجویان در ۱۸ تیر ۷۸ خاتمی “اصلاح طلب” که رئیس جمهور بود، بسیار خصمانه تر از خامنه ای علیه دانشجویان معترض صحبت کرد و شدت عمل به خرج داد و همان وقت همین روحانی اقدامات خشن نظام را علیه دانشگاه و دانشجویان اعلام کرد. لذا سران این دو جناح در کنار هم مجرم و در فردای پیروزی کارگر و مردم باید به سزای اعمالشان برسند.

اما جمهوری اسلامی از آغاز پیدایش تاکنون در درون خود شکاف داشت. از نظر ما این شکافها جنگ زرگری نبود و واقعی بود. به ویژه با شروع دوم خرداد و جست و خیز اصلاح طلبی حکومتی و به دنبال جنبش سبز و اعتدالیون بنفشی، و در مقابلشان جبهه ای که اصولگرا نامیده میشدند، دو جناح در هیئت حاکمه جمهوری اسلامی موجود بوده و رسمیت داشتند. هدف مشترک هر دو جناح حفظ نظام و برای این هدف اما هر کدام نقشه راه و طرحهای متفاوت خود را داشتند. این مبنای شکاف آنها بود که از جمله در مضحکه های “صندوق چرخانی مجلس و ریاست جمهوری” خود را نشان میداد.  مانورهای دو جناح و از جمله کارکرد، “اصلاح طلبان و اعتدالیون حکومتی” برای جمهوری اسلامی عمر خریدند. دوره هایی به عنوان سوپاپ اطمینان رژیم عمل کردند. براثر همین کارکرد در یک پروسه نفرت و انزجار بیشتر مردم را نصیب خود کردند. از سالها قبل و به ویژه از دی ماه ۹۶به بعد از جانب مردم پرونده شان تماما بسته شد. این جناح علیرغم مانورهای فریبکارانه اما در مقابل جناح سکاندار جمهوری اسلامی که در رأسش خامنه ای و سران سپاه پاسداران قرار دارند، کاره ای نبودند. حداکثر مزاحمتهایی در مقابل نقشه های سپاه پاسداران ایجاد میکردند. خامنه ای و سپاه پاسداران این بار بساط مضحکه انتخابات را چه دوسال قبل در رابطه با مجلس اسلامی و این بار در ریاست  جمهوری چنان معماری کردند، که اینها از ساختار قدرت بیرون رانده شوند. اکنون این اتفاق افتاده است. عمر مفیدشان برای حفظ نظام از جانب گردانندگان اصلی این رژیم به پایان رسید. هرسه قوه در کنترل مستقیم جناح سکاندار جمهوری اسلامی و سرسپردگان بی اما و اگر خامنه ای  است. در نتیجه به این معنا حاکمیت یکدست شده و برای همیشه جناح “اصلاح طلبی و اعتدالی” با پلاتفرم و نقشه راه متفاوت جایی در ساختار  قدرت جمهوری اسلامی نخواهند داشت. هیئت حاکمه جمهوری اسلامی دقیقا متوجه خیزش و جنبش انقلابی کارگران و مردم سرنگونی طلب شده، به زعم خود میخواهد بدون شکاف درونی، به عنوان سیستم و دستگاه واحد خشن در مقابل موج طوفنده مبارزات بنیان برافکن بایستند. از این سر به چنین یکدست شدنی نیاز داشتند. به قول ژورنالیستها اکنون “هسته سخت قدرت” همه اهرمهای قدرت را در دست دارند. سرنوشت و عاقبت روحانی، ظریف و دارودسته اعتدالیون بنفشی اگر بدتر از خاتمی و اعوان و انصارش نباشد، قطعا بهتر نخواهد بود.

یک سئوال مطرح است، که آیا شکافهای درون جمهوری اسلامی تمام میشود. به نظرم نه، اما جنس شکافها و جناح بندیهای احتمالی بعدی متفاوت از آنچه خواهد بود که در چهار دهه اخیر عمر جمهوری اسلامی تجربه شد. به نظرم در چهارچوب جمهوری اسلامی سوق یافته به لبه پرتگاه سرنگونی دیگر جناح بندی به نام “اعتدال و اصلاح” سر بر نمیاورد. اما شاهد کشمکشهای  باندهای سیاسی و نظامی حتی از درون همان سپاه پاسداران و ابواب جمعی خامنه ای برسر سهم بری از قدرت و پول و ثروت و امکانات خواهیم بود. این پدیده در شرایطی که بیشتر نظامشان به سقوط نزدیک شود و یا در مقطع مرگ خامنه ای تشدید خواهد شد.

۲- آرایش جدید حکومتی و دولت رئیسی به چه امکانات و روشهایی متکی خواهد شد؟

سران جمهوری اسلامی به روشنی میدانند بر روی  پله آخر مرگ یا بقای حکومتشان ایستاده اند. مسئله اینست از این به بعد برای بقای خود،چه ترفندها و روشهایی را حدادی میکنند و بیشتر به کار میگیرند. تردیدی نیست تشدید فشار و سرکوب و در تنگنا قرار دادن جامعه و به ویژه جنبشهای اعتراضی و کانونهای الهام بخش این مبارزات ، یعنی پیشروان کارگری و فعالین و پیشروان مبارزات اجتماعی مثل همیشه اولین حربه آنها است. بر نهادها و تشکلها و کانونهای معترض مدافع حقوق کارگر و مردم که اکنون مستقل از دولت عمل میکنند اعمال فشار خواهند کرد. دولت رئیسی هنوز دست به کار نشده، مجلس همگامش طرح ایجاد محدودیت بیشتر بر اینترنت و شبکه های اجتماعی را پیش کشیده است. اما مسئله اینست ، به خوبی میدانند، امکان و توان سرکوبگریشان محدود شده است. توان اعمال فشار مثل گذشته را ندارند و بعید است به هدفشان برسند. در نتیجه ترفندهای دیگر را به کار میگیرند. یکی از این حربه ها وعده های “مستضعف پناهی و عدالتخواهی” و به ویژه در شروع کار توزیع “صدقه های اسلامی” و احتمالا جاری کردن دوباره سطحی از “یارانه ها” به سبک احمدی نژاد خواهد بود. در چهارچوب چنین ترفندی است، که از مدتها قبل، ترندی را به نام “بسیجیان عدالت خواه و دانشجویان عدالت خواه” به میان مبارزات کارگری، بازنشستگان و دیگر تحرکهای اجتماعی گسیل داشتند و ریاکارانه تلاش دارند، مسیر مبارزات کارگری و توده ای را به کجراه ببرند. دولت رئیسی جنایتکار این ترند و حربه فریبکارانه  “عدالت خواهی” را تقویت خواهد کرد. خنثی کردن کارکرد دارودسته حکومتی “عدالت خواه” جدیتر از گذشته وظیفه کارگران و همه مبارزین آگاه و کمونیستها خواهد بود.

اقدام دیگر دولت رئیسی و کل هیئت حاکمه جمهوری اسلامی، کرنش در مقابل قدرتهای بزرگ در چهارچوب برجام و یا در فرمتهای احتمالی دیگر خواهد بود. دلیلش روشن است. برخلاف پروپاگاند وارونه، اینها برای بقای خود، به پول احتیاج دارند. در نتیجه باید کاری کنند، اگر نه همه بخشی از تحریمها کنسل شود، تا سطحی از پول در وهله اول برای تامین بودجه های کلان نیروهای نظامی و انتظامی و سرکوبگر و تروریست و دم ودستگاه حکومتی را داشته باشند. تازه از ته مانده آن، طرحهای توزیع “صدقه های اسلامی و یارانه” را بازسازی کنند. باید کاری کنند، امکان درجه معینی از معامله و داد وستد و فروش نفت و غیره، اگر نه با غرب حداقل با دولتهایی مثل چین و روسیه و دولتهای منطقه را پیدا کنند. راه اینکار، رسیدن به توافقاتی با آمریکا و غرب است. فعلا در قالب برجام این سازش مطرح است. اما اگر این چهارچوب هم به بن بست برسد، مجبورند به روش دیگری تن به اینکار بدهند. خامنه ای و جناحی که اکنون در رأس همه امور حکومت است، نمیخواست این سازش به نام دولت روحانی و جناح “اعتدالیون” انجام بگیرد، چون در آنصورت سهم خواهی جناح “اعتدالیون” در ساختار قدرت ادامه پیدا میکرد. اینها که قصد بیرون انداختن این جناح را از ساختار قدرت داشتند، تقلاهای دولت روحانی را در این زمینه به شکست کشاندند.

یک حربه دیگر جمهوری اسلامی به تنگنا افتاده، همانند همه حکومتهایی که به سرازیری سقوط می افتند، سرمایه گذاری بیشتر بر تشدید شکافهای ملی و مذهبی خواهد بود. به ویژه میدانند، چنین گسلها و شکافهایی در جامعه وجود دارند. از این طریق تشدید تفرقه و مردم را زیر لوای مذهب و قومیت مختلف به جان هم انداختن یک خطر جدی است. بخشی از اپوزیسیون ملی و مذهبی هم آتش بیار معرکه و همسوی جمهوری اسلامی خواهند بود. مشخصا دولت تماما خشکه مذهبی رئیسی جنایتکار بر پروپاگاند ایدئولوژیک اسلامی و تفرقه مذهبی دامن خواهد زد. خنثی کردن چنین ترفندی هم تنها با آگاهی و روشن بینی پیشروان آگاه مبارزات کارگری و توده ای و فعالیت بی امان کمونیستها و آزادیخواهان میتواند خنثی شود. نمونه هایی از این اقدامات هوشیارانه در جریان همبستگی با مبارزات مردم خوزستان خود را نشان داد، که بسیار مثبت بود.

در بخشهای بعدی این مبحث به مؤلفه های دیگر اوضاع سیاسی و از جمله در قسمت بعدی به موقعیت کنونی جنبش سرنگونی و اعتراضات مردم و کنکرت تر به موقعیت جدید جنبش کارگری میپردازیم.

جنبش اعتصاب کارگری، جنبش اعتراض شهری، دو عرصه اصلی نبرد سیاسی و طبقاتی
در بخش قبلی و در شروع بحث تاکید کردم، با اوضاع جدید و موُلفه های مهم جدیدی در اوضاع سیاسی و در سطح بازیگران صحنه سیاسی روبرو هستیم. از جمله به نظرم حرکت سراسری و هدفمند دهها میلیونی مردم ایران در به شکست کشاندن جمهوری اسلامی در روز ۲۸ خرداد و اعلام اراده قاطع توده ای به سرنگونی جمهوری اسلامی و به دنبال آن روز بعدش ۲۹ خرداد و شروع اعتصاب دهها هزار نفری کارگران بخش وسیعی از مراکز صنایع نفت و پتروشیمی ها مقاطع تعیین کننده از فوران کردن، روندهای مهم قبلا شروع شده و اکنون به فرجام رسیده است، که شرایط و موُلفه های تازه ای را در فضای سیاسی و صف بندی نیروهای بازیگر صحنه سیاسی شکل میدهند. دربخش اول به هدف جمهوری اسلامی از ایجاد آرایش جدید در ساختار قدرت سیاسی، و اکنون دست بکار شدن رئیسی جنایتکار در رأس قوه مجریه برای مقابله با روند گسترش یابنده مبارزات کارگری و توده ای پرداختیم. اکنون بحث را با عروج همزمان جنبش گسترده اعتصاب کارگری و جنبش اعتراضات شهری ادامه میدهم.
جنبش اعتراض شهری و جنبش اعتصاب کارگری دوعرصه اصلی نبرد سیاسی و طبقاتی این دوره!
در ۲۸ و ۲۹ خرداد امسال دو تحول مهم به نحو شفافی دو عرصه نبرد سرنوشت ساز علیه حاکمیت سرمایه و جمهوری اسلامی را ترسیم کردند، اولی، حرکت وسیع و همبسته مردم، که در ۲۸ خرداد مضحکه انتخابات جمهوری اسلامی را به شکست کشاند و دومی، زنجیره اعتصابات صنایع نفتی است که تا مقطع ارائه این مبحث حدود ۱۱۴ مرکز کارگری بخش پیمانی نفت و پتروشیمی را در برگرفت. بگذارید بر ظرفیت و کاراکتر این دو عرصه مبارزه مکثی داشته باشیم.
جنبش اعتراض شهری: حرکت هماهنگ مردم در ۲۸ خرداد، فقط نرفتن پای صندوق رای و سوت و کور کردن مضحکه انتخابات ریاست جمهوری نبود، بلکه پیام اصلی و یکپارچه “آری به سرنگونی جمهوری اسلامی” را از جانب دهها میلیون شهروند جان به لب رسیده برجسته کرد. این نقطه چرخش جدیدی در فضای سیاسی و معنای عملی آن آنتاگونیزه شدن وسیعتر وعمیقتر مناسبات مردم و حاکمیت است. این بستر مهمی برای شکل گیری اعتراضات شهری و توده ای این دوره است که نمونه های فوران یافته آن را در تظاهراتهای برحق شهرهای خوزستان و حمایتهای مهم شهرهای دیگر ایران، از کلان شهرهایی چون تهران و تبریز و مشهد و اصفهان و دهها شهر دیگرتجربه کردیم. این جنبشهای اعتراض شهری پایه اصلی جنبش سرنگونی متکی به اراده کارگر و مردم است. آن پدیده ای که به عنوان جنبش سرنگونی انقلابی معرفه است. این یکی از عرصه های اصلی نبرد ما در این دوره است. واقعیت اینست سرنگونی طلبی ابعاد بسیار گسترده و توده ای تر از مقطع دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ در افکار و عمل توده مردم پیدا کرده است. جنبش اعتراض شهری کنونی ریشه در دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ دارد، اما ادامه ساده آن نیست، بلکه هدفمندتر، سازماندهی شده تر و پیچیده تر و بلوغ یافته تر به میدان آمده است. به علاوه به حکم شرایط عینی بخشهای وسیعی از لایه های میانی جامعه و آنچه به نام “طبقه متوسط” از آن نام میبرند و بخش وسیعی از نیروهای راست به صف سرنگونی و به قول خودشان “براندازی” شیفت کرده اند. منظورم اینست با یک جنبش گسترده سرنگونی با گرایشات راست و چپ مواجه ایم. حرکت سلبی و شعارهای سلبی زمینه جاافتادن بیشتری پیدا میکند. چپ گرایی در این جنبش قوی است، اما هنوز پلاتفرم و رهبری چپ و سوسیالیستی در آن هژمونیک نیست، این محدودیت اصلی جنبش سرنگونی است. این دستور کار جدیتری را در مقابل سوسیالیستها و کمونیستهای دخیل در جنبش سرنگونی و حزب ما قرار میدهد. در بخش چه باید کرد و پایانی به آن میپردازم. البته همین جا این تاکید را هم داشته باشم، که البته افق و سیاست راست هم نه تنها در موقعیت هدایت گر نیست، بلکه تا بحال در جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه به نحو مثبتی ضعیف است.
جنبش اعتصاب کارگری: اتفاق شورنگیز دیگر که همزمان و مشخصا در روز ۲۹ خرداد عروج خود را نشان داد، زنجیره اعتصابات صنایع نفتی است که تا مقطع ارائه این مبحث حدود ۱۱۴ مرکز کارگری بخش پیمانی نفت و پتروشیمی به آن پیوسته اند. طرح خواسته های برحق اقتصادی و مطالبه دستمزد بالاتر از دوازده میلیون و دیگرمطالبات فوری کارگری ضرورت حیاتی دارند، اما اهمیت این زنجیره اعتصابات در پیام سیاسی و مبارزاتی آن است که درست یک روز بعد از شکست جمهوری اسلامی از مردم، اعلام میکند کارگران آن هم از مراکز کلیدی صنعتی و اقتصادی ایران اولین نیروی دخالتگر صحنه سیاسی و مبارزاتی جامعه اند. دو اتفاق دیگر در این حرکت گسترده اعتصابی مهمند، اولی، بعد از سالها سکون و بی تحرکی میان کارگران نفت، که به دلال قابل فهمی چنین بود و قبلا به دلایلش پرداختیم، سال گذشته و امسال کارگران نفت محور ابراز وجود کارگری وسیع شدند. دومی همواره فراخوانمان این بود که اعتصابات کارگری از یک مرکز و یا دو سه مرکز و رشته کارگری فراتر رفته و حول خواسته ها و درد مشترک به مراکز و رشته های کارگری دیگر گسترش یابند. اکنون بالاتر از صد مرکز و رشته کارگری با هم در اعتصابند.
نقش موُثر شبکه به هم مرتبط فعالین کارگری در سازماندهی اعتصاب همگام صنایع نفتی!
یک سئوال بسیار مهم اینست که در غیاب تشکل توده ای و مجامع عمومی کارگری، این درجه از هماهنگی و همگامی و همزمانی این زنجیره اعتصابات چگونه تامین شده است؟. اینجا است باید بر نقش موثر شبکه مبارزاتی فعالین کارگری مرتبط با هم از مراکز کارگری مختلف نفت و پتروشیمی در سازماندهی این اعتصابات گسترده تاکید کرد. این تجربه شناخته شده ای است که همه اعتصابات سالهای اخیر، از جمله در نمونه درخشان هفت تپه و فولاد و در دیگر اعتصابات کارگری شبکه فعالین کارگری به هم مرتبط و همبسته نقش سازمانده و رهبر این اعتصابات را به عهده داشته اند. من نتیجه میگیرم شبکه به هم مرتبط و همگام فعالین کارگری خود یک سازمان محکم و اثر بخش در تناسب قوای فعلی مبارزات کارگری است. در نتیجه شبکه مبارزاتی و به هم مرتبط فعالین کارگری جایگاه مهمی در گسترش و هدایت اعتصابات کارگری در این دوران دارند و در عالم واقع ستون محکم به میدان کشیدن متحدانه مبارزات کارگری در این دوران و تا تغییر تناسب قوای جدیتر به نحوی که تشکل علنی و توده ای کارگری عملا موجود باشند و نقش رهبری مبارزات را به عهده بگیرند.
طبعا همزمان با اعتصابات صنایع نفتی، اکنون دور جدید اعتصاب کارگران هفت تپه شروع شده، و هم اکنون در مراکز کارگری متعدد دیگر و در شهرداریها، اعتراض و اعتصاب در جریان است. در نتیجه امروز جنبش کارگری به عنوان اولین جنبش سرزنده و الهام بخش برای دیگر جنبشهای اعتراضی در صحنه حضور دارد، این جنبش و رهبران آگاهش صلاحیت و ظرفیت خود را برای هدایت کل پتانسیل اعتراضات علیه وضع موجود و علیه سرمایه و جمهوری اسلامی نشان داده و لازمست تقویتش کنند.
در این بخش نتیجه گیری من اینست جنبش اعتراض شهری به عنوان بستر و بدنه اصلی جنبش سرنگونی متکی به اراده کارگر و مردم و جنبش اعتصاب کارگری، که نظم سرمایه و جمهوری اسلامی را نشانه گرفته است، هر دو در صحنه حضور دارند. این دو عرصه اساسی نبرد با حاکمیت سرمایه و جمهوری اسلامی در این شرایط است. فوکوس جدی بر این دو عرصه مبارزاتی باید اساس کار ما باشد. این واقعیت را باید دید که در نتیجه حضور موثر این دو عرصه مبارزاتی در همین دوره تناسب قوا به نفع جنبش کارگری و توده ای تغییر مثبت کرده است.
ضرورت عاجل همگامی جنبش اعتصاب کارگری و جنبش اعتراض شهری!
همگامی و همبستگی جنبش اعتصاب کارگری و جنبش اعتراض شهری کلید اصلی سازمانیافته و متحد کردن کل پتانسیل اعتراض رادیکال علیه سرمایه و جمهوری اسلامی است. این در گرو همگام شدن رهبران و پیشروان موثر اعتصابات کارگری با رهبران و فعالین جنبش اعتراض شهری است. این اتحاد و همگامی حول فصل مشترکها و خواسته های مشترک بین این دو عرصه اصلی نبرد را آگاهانه باید به وجود آورد و این پروسه را تسریع بخشید. مواردی در همین دوره اخیر در خوزستان و مشخصا در هفت تپه و شوش تجربه شد. این تجربه ها لازمست آگاهانه تکثیر شود.
یک جنبه قابل توجه دیگر اینکه، چه در اعتصابات کارگری و چه در جنبش اعتراض شهری بسرعت لازمست به تشکل پایه و توده ای خود متکی شد. تجربه همین دوره از جمله در هفت تپه و اخیرا در جریان اعتصابات کارگری نفت، نشان داد، مجامع عمومی را باید سازمان داد. تلاش آگاهانه فعالین کارگری در مراکز کارگری و فعالین اعتراضات در محلات شهرها به عنوان دو جغرافیا و کانون مهم اعتراض کارگری و توده ای لازمست هدفمند برای ایجاد مجامع عمومی و شورای محل کار و یا محل زیست پیگیری شود. مجامع عمومی سازمانیافته و منظم یعنی شورای کارخانه و یا محله، در محل کار و یا زیست، ابزار اعمال اراده مستقیم و هدایتگر مبارزات در این دوران پرتحول است.
و نهایتا از دل همین تحولات مبارزاتی و در بطن همگامی و اتحاد فعالین کارگری و توده ای بخش موثری از رهبران آگاه و پیشرو کارگری و توده ای عروج خواهند کرد، که در ارتباط با هم رهبری گسترده جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه را تامین میکنند. به این ترتیب گام مهمی برای پرکردن خلاء رهبری رادیکال در جنبش کارگری و توده ای برداشته خواهد شد. کل جنبش ما را در موقعیت مساعدتر تامین رهبری سراسری در راستای سازماندهی کل پتانسیل اعتراضی علیه حاکمیت سرمایه و جمهوری اسلامی قرار میدهد.
موقعیت اپوزیسیون راست پروغربی در شرایط جدید سیاسی!
در این بخش بحث لازم میدانم کوتاه در باره شرایط جدید موقعیت اپوزیسیون راست پروغربی صحبت کنم. این ترند از اپوزیسیون راست با شاخه های مختلفش سالها به پروژه “رژیم چینج” آمریکا و غرب، مشابه آنچه در عراق پیاده شد، چشم دوخته بودند. در چهار سال اخیر به گسترش تحریمها و “فشارهای حداکثری” ترامپ راسیست امیدوار شدند. با شکست ترامپ همه امیدهای آنها بر باد رفت. دوره ای از سردرگمی سیاسی و آچمز شدن را تجربه کردند. اکنون متوجه شده اند در دوره ریاست جمهوری “بایدن و دمکراتها” و تلاش برای “احیای برجام” دیگر پروژه ای به نام “رژیم چینج” و دخالت آمریکا و غرب برای جانشین کردن اپوزیسیون راست به جای جمهوری اسلامی موضوعیت ندارد. لذا بخشهای مهمی از اپوزیسیون راست پروغربی، مشخصا مشروطه خواهان سمپات رضا پهلوی و جمهوریخواهان عمدتا جمع شده در “شورای مدیریت گذار” و بخشی از فدرالیستهای محلی به طرف برون رفت از دوره برزخ سیاسی و منطبق کردن خود با شرایط جدید شیفت کرده اند. اولا بخش عمده آنها به طرف “براندازی نظام” و پیوستن به شعار “نه به جمهوری اسلامی” و به قول خودشان “تحریم نمایش انتخابات” رفتند. در این چهارچوب، این دوره و در جریان مضحکه انتخابات جنب و جوش زیادی داشتند. این یک فاکتور جدید در موقعیت اپوزیسیون راست پروغربی است. تقلای زیاد میکنند، خود را به پایه اجتماعی شان در جامعه متکی کنند و حتی خود را به جنبش اعتراضی شهرهای ایران و حتی به اعتصابات کارگری آویزان کنند. با ریاکاری فراوان خود را غمخوار کارگر و مردم “میهن” معرفی میکنند. وزن سنگین جنبش کارگری و توده ای بر دوش آنها سنگینی میکند و فهمیده اند، در آینده تحولات ایران کارگر و مردم انقلاب کرده، حرف اول را میزنند. هراس از تحول کارگری و چپ گرایانه، آنها را به سمت همراهی ظاهری و در عمل به کارگرفتن ترفندهای واقعی برای مانع تراشی و به کجراه کشاندن جنبش کارگری و توده ای کشانده است. با ترفند و شعار “جانم فدای ایران” در صددند، کارگران و مردم زحمتکش اهداف طبقاتی و حق طلبانه خود را تعقیب نکنند. طبعا آزادیخواهان و سوسیالیستهای درون جنبش کارگری و توده ای بیش از پیش این تقلاهای بورژوا ارتجاعی و ریاکارانه را میشناسند و افشاگرش خواهند بود. به علاوه جهت پیدا کردن آنها به طرف “براندازی و نه گفتن به جمهوری اسلامی” و در عین حال هراس از قدرت گیری آلترناتیو چپ و کارگری، بیش از پیش شاخه های مختلف راست پروغربی را به سمت نزدیکی و اتحاد باهم در راستای برجسته کردن “آلترناتیو راست” سوق داده است. مانوور زیرکانه رضا پهلوی که “گویا عمدتا جمهوریخواه است، تا مشروطه خواه” و تعیین فرم حکومتی را به آینده و “رفراندوم” موکول کردن، راه نزدیکی بخش زیادی از مشروطه خواهان و جمهوریخواهان را فراهم کرده است. علت اصلی این مانور اینست که رضا پهلوی عمیقا فهمیده است، سلطنت طلبی در آینده سیاسی ایران جایی ندارد. از آن طرف جمهوریخواهان هم فاقد پیشینه محکم و در شرایط حاضر فاقد چهره شناخته شده در فضای سیاسی ایران هستند و به امثال رضا پهلوی و امکانات مشروطه خواهان نیازمندند. به نظرم این هم موُلفه جدیدی در حرکت اپوزیسیون راست پروغربی است که جنبش آزادیخواهی و چپ باید آنها در این فرمت جدید “آلترناتیو براندازانه و اتکا به نافرمانی مدنی” ببیند و جست و خیز آنها در داخل و خارج را جدی بگیرد و در جهت خنثی و منزوی کردن طرح و نقشه و سیاستهای اپوزیسیون راست تلاش جدی در دستور بگذارد.
در اینجا بخش دوم بحث به پایان میرسد، در بخش سوم و پایانی به طرح خط مشی و چه باید کمونیستی و کارگری در قبال اوضاع جدید میپردازیم.
اوضاع جدید سیاسی.  ابتکارات و اقدامات فوری در قبال شرایط کنونی
در دو بخش قبلی تاکید کردم، با اوضاع جدید و موُلفه های مهم جدیدی در اوضاع سیاسی روبرو هستیم. از جمله دربخش اول به هدف جمهوری اسلامی از ایجاد آرایش جدید در ساختار قدرت سیاسی، و اکنون دست بکار شدن رئیسی جنایتکار در رأس قوه مجریه برای مقابله با روند گسترش یابنده مبارزات کارگری و توده ای پرداختیم. حرکت سراسری و هدفمند دهها میلیونی مردم ایران در به شکست کشاندن جمهوری اسلامی در روز ۲۸ خرداد و به دنبال آن روز بعدش ۲۹ خرداد و شروع اعتصاب دهها هزار نفری کارگران بخش وسیعی از مراکز صنایع نفت و پتروشیمی ها به عنوان نقطه عطف های تعیین کننده، بررسی کردیم. در بخش دوم بر پدیده بسیار مثبت همزمانی جنبش اعتصاب کارگری و جنبش اعتراض شهری به عنوان دو عرصه اصلی نبرد سیاسی و طبقاتی تاکید کردیم. اکنون در بخش سوم و پایانی به چه باید کرد مشخص و فوری کارگران و مبارزین آگاه و سوسیالیست و کمونیستهای دخیل در جنبش کارگری و توده ای میپردازیم.
چه باید کرد!
یک وجه مهم و محور اول هر چه باید کرد و تدوین نقشه درست کار، بدوأ تحلیل درست اوضاع و تشخیص تناسب قوا و دیدن صفبندیهای سیاسی و طبقاتی و بر اساس آن تدقیق استنتاجات راهگشا و مشخص است. به نظرم در دو بخش قبلی بحث تبیین درستی از اوضاع بدست دادیم. براین اساس میتوانیم محورها و سرخط های تاکتیک و اقدامات کنکرت را مطرح کنیم.
الف- جمهوری اسلامی و مردم، دوره تعیین تکلیف قطعی با هم: وقتی به صف آرایی جمهوری اسلامی و مردم در مقابل هم خیره میشوید، به وضوح معلومست صف بندیها در راستای تعیین تکلیف قطعی و نهایی با همدیگر است. اشاره کردیم در آرایش جدید هیئت حاکمه جمهوری اسلامی برای بقای خود، فشرده ترین بخش ارتجاع و عصاره جانی ترین جانیان چهل ساله عمر خود (به قول خودشان، هسته سخت قدرت) را به جلو صحنه رانده و در مسند قدرت قرار داده اند. این آرایش برای مقابله با جنبش اعتراضی و سرنگونی طلبانه مردم صاحب اراده ای است که سران جمهوری اسلامی به وضوح کابوس گسترش روز افزون آن را لمس میکنند. از آنجا که همه پلهای پشت سرشان را خراب کرده اند، درست مثل تجربه همه مستبدین جهان راهی جز تقابل لجوجانه و مذبوحانه با مردم برای خود باقی نگذاشته اند. خیال میکنند میتوانند جنبش عروج کرده اعتصابی و اعتراضی و جنبش گسترش یافته سرنگونی را اگر شکست هم ندهند، چنان عقب برانند تا مدتها نگران سرنگونی نظامشان نباشند. کور خوانده اند، به نظرم سرشان به سنگ میخورد و سرنگون میشوند. در جبهه مقابل، جنبش ما کارگران و مردم هم نه تنها بیکار ننشسته به حکم شرایط عینی با صف آرایی جدیدی به میدان آمده است. همزمانی جنبش اعتصاب کارگری و جنبش اعتراض شهری و تلاشهایی که برای تحکیم همسرنوشتی و همبستگی این دو بخش پرقدرت جنبش اعتراضی کارگر و مردم در جریان است، نشان دهنده آمادگی و آرایش جدید جنبش ما با پیام مشترک و قاطع تعیین تکلیف قطعی و سرنگونی جمهوری اسلامی است. به نظرم دو طرف این جدال سرنوشت ساز به روشنی میدانند که پا به عرصه نبرد نهایی با هم گذاشتند. این واقعیت را همه رهبران و پیشروان جنبش کارگری و جنبش توده ای به روشنی باید تشخیص دهیم و بر این اساس خود را آماده کنیم. نا آمادگیهای موجود را پر کنیم. به اتحاد و همبستگی و فصل مشترکها و تشکل و تاکتیک و شعارها و اقداماتمان شکل دهیم. فوری ترین چه باید کرد، گره زدن همه پتانسیلهای مبارزاتی مان بر محور سرنگون کردن جمهوری اسلامی و تحقق آزادی، برابری، رفاه همگانی و اداره شورایی است.
ب- متحد و همگام کردن جنبش اعتصاب کارگری و جنبش اعتراض شهری: اکنون دوره همگام و متحد کردن دو جنبش گسترش یافته اعتصاب کارگری و اعتراض شهری در یک پیکره قدرتمندی است که با پتانسیل مبارزاتی کوبنده خود، جمهوری اسلامی را زیر ضرب خرد کننده خود بگیرد. ایجاد چنین همگامی و اتحاد مبارزاتی در گرو همگامی و دست در دست هم گذاشتن شبکه رهبران و فعالین کارگری رادیکال و سوسیالیست و فعالین رادیکال جنبش اعتراضات شهری در نقشه ای هماهنگ و هدفمند برای گسترش جنبش اعتصابات کارگری و اعتراضات شهری در سراسر ایران است. جنبش اعتصابات کارگری و جنبش اعتراضات شهری ستونهای اصلی جنبش سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی هستند، متحد شدن و همبستگی این دوعرصه مهم نبرد سیاسی و مبارزاتی یعنی قدرتمند شدن جنبش سرنگونی، که در هر قدم قوی شدن خود میتوانند قدم به قدم تناسب قوا را به نفع جنبش آزادی و برابری تغییر دهند. حول پلاتفرم سرنگونی جمهوری اسلامی متکی به اراده اجتماعی کارگر و مردم و حول شعارهای انقلابی از جمله “آزادی، برای، رفاه همگانی”، و “معیشت و سلامت و اداره شورایی” پیروزی بر جمهوری اسلامی و نظم حاکم سرمایه را به فرجام برسانند.
ج- ایجاد شوراهای محل کار و محلات: قدرت کارگران و جنبش اعتصاب کارگری و به همین ترتیب قدرت جنبش اعتراض شهری را به فوریت به مجامع عمومی و تشکل شورایی باید متکی کرد. مراکز کار به عنوان مکان شکل گیری اعتصابات و محلات شهرها به مثابه مکان شکل گرفتن اعتراضات شهری کانونهای هم اکنون موجود قدرت جنبش کارگری و توده ای هستند. پتانسیل مبارزاتی موجود در مراکز کار و در محلات بسرعت لازمست تجلی سازمانیافته پیدا کند. بر این اساس دوره اقدام عاجل برای ایجاد مجامع عمومی پایدار و شوراها در مراکز کار و در محلات شهرها است. این اقدام فوری فعالین کارگری و سوسیالیست در مراکز کار و محلات و تلاش همه نیروهای کمونیست برای تحکیم و وسعت بخشیدن به این حرکت را میطلبد. با تشکیل شوراهای پایه در محل کار و در محلات در موقعیت محکم و جدیدی قرار میگیریم، آن وقت ترسیم حرکت آتی سازمانیابی شورایی به سمت ابعاد بالاتر و مرکب تر وسراسری تر موضوعیت جدی پیدا میکند و به موقع به آن پاسخ داده میشود.
د- طرد و خنثی کردن سیاستهای اپوزیسیون راست: جمهوری اسلامی چنان به پایان خط رسیده، که بخش زیادی از اپوزیسیون راست پروغربی سالها امید بسته به “رژیم چینج” و دخالت قدرتهای بزرگ اکنون به سمت “براندازی” و “نه به جمهوری اسلامی” چرخیده اند. اینکه دامنه جنبش سرنگونی گسترده تر شده، جریانات راست هم به آن پیوسته اند، نشانه قدرت برخاسته از اعماق جامعه و اراده کارگر و مردم برای تغییر وضع موجود و کنار زدن جمهوری اسلامی است. اما همانطور که تا بحال دیده شده، با روشن بینی سیاسی و طبقاتی لازمست سیاستها و ترفندهای جریانات راست در میان کارگران و مردم افشاء و خنثی شوند. به ویژه آنجا که ریاکارانه خود را به مبارزه کارگر و مردم آویزان میکنند. درس و تجربه تلخ و بزرگ جابجایی قدرت در سال ۱۳۵۷ برای طبقه کارگر و مردم متنفر از استثمار و فقر و تبعیض و نابرابری و اردوی کارگر و مردم خواهان آزادی و رهایی قطعی از نظم سرمایه، این حقیقت است، که این بار به نیروی ذخیره آلترناتیو بورژوایی تبدیل نشویم. نمیگذایم آن تجربه تلخ تکرار شود. بیش از چهاردهه مبارزات کارگری و توده ای، اکنون آلترناتیو خود طبقه کارگر، آلترناتیو سوسیالیستی کارگری و بنیاد گذاشتن حاکمیت شورایی را به واقعیت جدی تبدیل کرده و برای تحقق آن میکوشیم.
١٣ اوت ٢٠٢١

***