زمین بعنوان زیستگاه ما و انواع گونه‌های جانوری و گونه‌های گیاهی؛ جزیی از اکوسیستم و چرخه حیات محسوب میگردد؛ که تولید و بازتولید این چرخه بصورت طبیعی و با پریود زمانی مشخص و تابع دگردیسی و کنشهای طبیعی ناشی از شرایط جوی بصورتی منظم در حال انجام است که حتی میتوان در گرافهای آلگوریتمی هم نمود و ظهور آن را ظاهرنمود. توجه بر این نکته که در علم جهت هر پدیده قابل ظهور، در طبیعت توجیهی وجود دارد و این کاملا سوا و متنافر با توجیهات دین سالارانه و ارجاع آن به متافیزیک و عالم ماوراء طبیعه می باشد بسیار ضروری بنظر می رسد.

وقوع پدیده هایی مانند زلزله، سیل، بهمن، سونامی، آتشفشان غیرقابل اجتناب و بخشی از چرخه حیات زمین و در نگاه کلی تر تمام آن چیزی هست که تا به امروز بعنوان کائنات شناخته شده است. اما عواملی بر اثر دخالتهای مخرب بشری دراین سیکل طبیعی وجود دارد؛ که عمدی و یا سهوی بمانند کاتالیزور در بروز این اتفاقات بصورت نابهنگام و بعضا بسیار مخرب تاثیرگذار می باشند.

در حوزه جغرافیایی ایران در حال حاضر حدود ٧٠ رود بزرگ و کوچک چهار فصل وجود دارد؛ مطابق آمار رسمی اولین سد بصورت مدرن در ایران در سال ١٣٢٩ احداث گردید که تا سال ١٣٥٧ این تعداد به ١٤ سد رسید، که فرض مطالعاتی آنها براساس برنامه های جامع و تفصیلی شهرسازی و توسعه جمعیتی در آنزمان بود. اشاره به این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که اکنون وجود بعضی از این سدها خود بعنوان خطر بالقوه امکان فاجعه انسانی مورد بحث است مانند سد مهاباد که با توسعه ناموزون شهری امروزه در فاصله کمتر از پنج کیلومتری و با شیب منفی نسبت به شهر قرار دارد.

بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی و البته با پایان جنگ ایران و عراق و روی کار آمدن طیف کارگزاران و طرفداران خصوصی سازی و بازار آزاد در بدنه مدیریتی و اجرایی حاکمیت، روند سد سازی بسرعت غیر منطقی آغاز گردید، که منجر به آن گردید که ایران سومین کشور در احداث سد به نسبت حوزه جغرافیایی در جهان گردد و همچنین بعنوان اولین مجری سدهای “هسته خاکی” در جهان شناخته شود و سد سازی بعنوان یکی از ابزار تولید سرمایه و همچنین بعنوان سلاحی جهت اعمال فشار بر سایر شرکای فرامرزی حوزه آب استفاده گردد که بعدا بدان می پردازم.

آمار وزارت نیرو تا بهمن ٩٧ از احداث و بهره برداری از ٦٤٧ سد و مطالعه جهت احداث ٦٨٣ سد با ظرفیتهای مختلف حکایت دارد؛ و این یکی از سرنخ های محتمل از نظر علم ژئودیزی (زمین سنجی) و ژئوگرافی در وقوع این حوادث در ایران می تواند بشمار آید.

این آمار نشانگر وجود بطور متوسط ٩ سد بر روی هر رود خانه است، که قطعا باعث تغییر مسیر طبیعی جریان ‌آب و در نتیجه ایجاد خسارت در فصول پرباران و عدم وجود موانع طبیعی جهت مهار این سطح از آب در جریان را منجرب میگردد. پروسه احداث سد را میتوان به همراه احداث نیروگاه هسته ای بعنوان دو تولید بشری نامید که بیشترین و ماندگارترین نقش در تغییر اکوسیستم؛ بافت جانوری؛ گیاهی؛ خاکی؛ هیدرولوژی؛ فرهنگی؛ اقتصادی؛ اجتماعی و… در محل را دارد؛ که بعضا حجم خسارت ناشی از این دگردیسی بسیار بیشتر از منفعت قابل حصول از احداث این سازه ها میباشد.

تغییر مسیر رودها، تغییر مسیل های طبیعی؛ تغییر بافت پایین دست سد، فشار ایجاد وزن آب راکد در مخازن سد بر پاشنه های گسلی؛ بعنوان یکی از عوامل ایجاد و وقوع زلزله و دهها و صدها تاثیر منفی دیگر؛ که هر کدام میتواند سرفصل مباحث متعدد تخصصی گردد؛ و از حوصله این مقاله خارج است، فقط بعنوان نمونه اشاره میگردد. در اینجا بیشتر توجه من برروی نقد اقتصاد سیاسی این مصنوعات هست؛ که یکی از خسارات عینی انجام آنها وقوع چنین حوادثی ست که منجر به تلفات مالی و جانی جبران ناپذیر و تآسف آوری نظیر سیلهای اخیر در کشور میگردد.

آنچه در طول چند روزگذشته بارها شنیده شده و در سطح جامعه، بصورت یک باور رواج یافته؛ و دستگاه کلان بورژوازی نیز بدان دامن میزند؛ ابراز عدم وجود “مدیریت صحیح” بعنوان عامل اصلی وقوع این حوادث؛ با توجیه بعضا علمی از عدم استفاده صحیح از منابع گیاهی و جنگلها و یا عدم آمادگی مدیران شهری در برخورد با چنین حوادثی در صورت وقوع و… دلایلی متعددی از این دست است؛ که اگرچه میتوان همه این دلایل را موثر دانست؛ اما غفلت از این نکته که اینها در واقع فقط قله کوه یخ بیرون زده از دل اقیانوس سرمایه هستند و ایجاد مرکز توجه بدانها یک مهندسی شوم از جانب بورژوازیست، یک اشتباه استراتژیک و جبران ناپذیر هست؛ که قطعا بار افشاء و توضیح و واکاوی آن برعهده ما کمونیست هاست.

سرمایه داری جهانی در دو سده گذشته به اندازه کل تاریخ مدرن بشری رشد داشته و دستگاه مهیب سرمایه داری بُرنده تر و کوبنده تر از همیشه، در حال بلیعدن کارگران می باشد تا خط تولید برده داری نوین را سریعتر و منسجم تر نماید. در این میان تخریب زیست محیطی یکی از قربانیان اصلی این لشکر کشی بوده و هست. آلودگی هوا؛ افزایش آلاینده ها؛ ویرانی طبیعت؛ امحاء جنگلها؛ نابودی جانوران؛ افزایش گرمای زمین؛ طغیان مهلک فلزات سنگین؛ انقراض گونه‌های جانوری و گیاهی؛ تولید سرسام آور زباله و نخاله؛ جنگل زدایی و تولید بیابان؛ کاربرد مواد دفع آفات نباتی و کودهای شیمیایی و … دستاورد ماشین مهیب سرمایه داری در حدود ٢٠٠ سال گذشته بوده است.

اینکه وانمود میگردد که بحرانهای محیط زیستی، ناشی از سهل انگاری و عدم مدیریت صحیح دولت هاست و در صورت رفع این اشکالات و مدیریت صحیح دیگر چنین رویدادهای رخ نمی دهد و زمین به بهشت موعود تبدیل میگردد؛ شاید به اندازه فروش دین به بشر؛ دروغی سهمناک و دهشتناک است.

نباید برای یک لحظه فراموش گردد که اساس سرمایه داری بر سود آوریست و هدفش تولید ارزش اضافه و خودافزایی نامتناهیست؛ و این بلعیدن تمام هستی از جانب سرمایه داری را نمی توان در چهارچوب جغرافیایی – سیاسی محدود کرد، بلکه میتوان تغییر شکل آن در فرهنگها و مکانها را مفروض دانست و اگر نه کلیت و جوهره وجودی آن یکیست و البته بسیار مهیب. بدین سان تخریب زیست محیطی در کلیه اشکال آ‌ن از جانب سرمایه اپیدمیک و جهانیست.

در ایران سرمایه دار بر روی هر آب باریکه ای آب بندی نهاده تا هر قطره آب را به سرمایه تبدیل نماید و نمود آن را در ظهور شرکتهای بزرگ ساخت و مشاورین رذیل طراحی و دلالان سخیف مناسبات سرمایه داری در این میان می توان دید. این دستگاهای سرمایه داری هر ریال از سرمایه شان به قیمت فروش آب و هوا و محیط زیست بومی و استثمار کارگر ایجاد کرده؛ تا ماشین دهشتناک سرمایه هر لحظه عظیم تر و مخوف تر گردد.

آب تا مادامی که وارد چرخه تولید ارزش اضافه سرمایه نگشته، مایه حیات و طراوت و زندگیست؛ اما همین آب با ناچیزترین هزینه استهسال؛ در واقع یکی از اصلی ترین پایه های ایجاد و توسعه صنایعی نظیر فولاد و پتروشیمی و برق و انرژی و کشاورزی و… است و عملا در نظام سرمایه داری بعنوان یکی از حلقه های زنجیر نمودن طبقه کارگر و زحمتکش تبدیل می گردد. آنچه که مایه حیات است بناگاه بانی تخریب و نابودی زیستگاه های انسانی و جانوری و گیاهی میگردد. ایجاد صنایع و ایجاد راه و تسهیل و تسریع در حمل و نقل و تمامی مظاهر تکنولوژی و رفاه امروزی فقط و فقط در جهت ایجاد زمینه هرچه بیشتر استثمار طبقه کارگر و مردم زحمتکش می باشد و تماما ابزاری در دست نظام سرمایه طبقه حاکم. و همه اینها به قیمت تغییر و تخریب سیکل طبیعی چرخه تکامل حیات انجام میپذیرد، که طبعا واکنش طبیعت جهت تنظیم چرخه بعضا میتواند فاجعه بار و ویرانگر باشد.

طبقه کارگر و زحمتکش جامعه باید بداند که چاره این درد هم بمانند تمامی مصائب جامعه سرمایه داری، نه در توجیهات لیبرالی و ماورا طبقاتی بورژوازی، بلکه در درون خود طبقه کارگر است و تنها راه؛ در تغییر بنیادی و واژگونی تمامی مظاهر سرمایه داری به هر اندازه و شکل که میسر است. “تغییر مدیریت و مدیریت بهینه” در واقع فقط تغییر ظاهر این هیولای هفت سر سرمایه داریست و قطعا قرار نیست در هیچ مدیریتی از جانب سرمایه داری نفعی به طبقه کارگر جامعه برسد.

فهم این نکته اساسی بسیار حیاتی است که درد طبقه کارگر مختص به خود و تنها راه حل آن اتکای درون طبقه ای با اصل عدم سازش با هیچ طبقه دیگر است؛ مبارزه ای بی امان و مداوم تا شکست و انهدام ماشین سرمایه و برچیدن تمامی قوانین و قواعد سرمایه داری که اکنون بعنوان اصول بدیهی و ضروری تمدن بشری قالب میگردند ممکن است و در این مسیر هیچگونه مماشاتی قابل توجیه نمی باشد.

***