“گذار از جمهوری اسلامی”؛
پُلاریزه شدنِ جنبش سرنگونی

سیاوش دانشور

بیانیه یا نامه ١٤ “فعال سیاسی و مدنی” در دو ماه گذشته اخیراً با همین عنوان و توسط ١٤ فعال زن با تغییراتی مجدداً منتشر شد که در اساس خواستار “استعفای علی خامنه‌ای، گذار از جمهوری اسلامی و یک حکومت سکولار و دمکرات” است. قبلتر بخشی از همین ترکیب بعد از رویدادهای دیماه نود و شش، “خواستار برگزاری رفراندوم و گذر از جمهوری اسلامی به دموکراسی سکولار پارلمانی” شده بودند. این خواستها به اضافه تاکید بر مسالمت‌جوئی و نفی هر عمل انقلابی، همینطور مالیخولیای “تمامیت ارضی”، وجه اشتراک این بیانیه‌ها است.
در این پروژه و حرکتهای مشابه، یک بستر وسیع سیاسی قابل مشاهده است که ماتریال خود رااز جنبشهای راست بورژوائی ایران؛ جنبش ملی اسلامی و راست پرو‌غرب میگیرد. دیروز راست پرو‌غرب و ناسیونالیست‌ها و طرفداران رژیم سلطنتی با زبان و جارگن‌های ملی اسلامی‌ها سخن میگفتند و امروز اصلاح طلبان مغضوب و شکست خورده با زبان و جارگن راست پرو‌ غرب خود را بیان میکنند. اینها محصولات بعد از رویدادهای ٩٦ است. رویدادهای دیماه ٩٦ فصل نوینی را در سیاست ایران آغاز کرد که سرنگونی طلبی را به بستر اصلی سیاست ایران تبدیل کرد. راست و چپ تصویر متفاوت خود را از سرنگونی و مضمون و معنای آن دارد و سیر تند شونده بحران سیاسی بناچار جنبش سرنگونی را پُلاریزه میکند. بعبارت دیگر، نیروهائی که در سرنگونی جمهوری اسلامی ذینفعند، بنا به اهدافی که از سرنگونی دنبال میکنند، لاجرم افقهای متناظر با سرنگونی و سیمای آینده جامعه را وارد جدال امروز میکنند. این گوشه دیگری از قطبی شدن سیاست در ایران بین دو کمپ وسیع‌تر اجتماعی چپ و راست است.
ما با انتشار اولین نامه ١٤ فعال سیاسی اعلام کردیم که این اقدام در قیاس با چهارچوب وضعیت سیاسی کنونی، اقدامی بمراتب عقب‌تر از اوضاع است. از نظر عملی مکانیزم استعفای خامنه‌ای و تغییر قانون اساسی، که بنا به اظهارات نویسندگان نامه قدرت تام در جمهوری اسلامی است، یا گذار از جمهوری اسلامی یا برگزاری رفراندوم چگونه است؟ خامنه‌ای همه کاره است و قانون اساسی هم برای تثبیت و گسترش اختیارات اوست، لذا از هر طرف بیائیم باید خامنه‌ای استعفا دهد. خب، با زبان خوش و خواهش شما استعفا نمیدهد، راهتان برای استعفای وی چیست؟ پاسخ؛ راه انداختن یک “حرکت مدنی و ملی” برای استعفای خامنه‌ای! مردم میگویند؛ “مرگ بر تزار”، “مرگ بر شاه”، “مرگ بر خامنه‌ای”، و شما میگویید؛ “خامنه‌ای چرا نصایح مشفقانه و دلسوزانه نخبگان را نمی‌شنود”؟ مکانیزم اولی قیام و انقلاب است و مکانیزم دومی جنبش مطالبه گری و اصلاحات. آقای نوری زاد با تاکید براینکه “ما که تفنگ نداریم”، پیشاپیش کارکرد تفنگداران حکومتی را معاف کردند. ظاهراً مردم حق ندارند از خودشان در مقابل قوه قهریه دفاع کنند و اگر کردند متوسل به “خشونت” شده اند!
سرنگونی به روایت راست
آنچه این بیانیه میخواهد، حال با هر زبانی که بیان شده است، نوعی سرنگونی است، روایت راست از سرنگونی است، تمایل بخش مهمی از بورژوازی ایران بشمول بخشهائی از حکومت و حاشیه حکومت به یک روند انتقالی و تغییر از بالا و حدالامکان بدون دخالت مردم است. آنچه که “مدیریت گذار” نامیده شده و یا “گذار از جمهوری اسلامی” اطلاق میشود، دقیقاً به این معنی است که تغییرات در بالا نباید اساس ماشین دولتی و ارکانهای قدرت حاکمیت بورژوائی را مورد هدف قرار دهد. یعنی این کمپ راست، مستقل از رنگ پرچمها و اصل و نسب جنبشی‌شان، از موضع یک طبقه واحد سخن میگویند و در دوره انقلابی و کشمکش برسر سرنگونی رژیم اسلامی، به نیازها و منافع این طبقه پاسخ میدهند. سرنگونی و عناوین دیگر برای این کمپ یعنی اعاده نظم و حاکمیت طبقه بورژوازی ایران در شکل و ترکیب و هیئتی جدید، اما با حفظ اساس نهادها و ارکان اصلی آن و تلاش بلافصل برای بازسازی آن. یعنی ایجاد یک دولت موقت ضد انقلابی بورژوازی که دستور کار اول آن بازسازی ماشین دولتی، اعاده وضع موجود و سرکوب مخالفین و جنبش انقلابی طبقه کارگر است. بیهوده نیست که خط در میان با عمل انقلابی و سرنگونی انقلابی تحت عنوان “خشونت” مرزبندی میشود و از دستگاه دین و نهادهای سرکوب و مافوق مردم مانند ارتش و سپاه و تقدیس مالکیت بورژوائی دفاع میکنند. سوال این نیست که اینها چه میخواهند، این روشن است، سوال اینست که اردوی انقلابی و کارگری جامعه با این تلاش چه برخوردی دارد؟
تا به لایه اصلاح طلب و دیروز پرو رژیم این طیف مربوط است، سرنگونی طلبی امروزشان و “گذار از جمهوری اسلامی”، نه محصول رادیکالیزه شدن آنها یا حاصل غور و تفحص در پوچ بودن تئوریهای اصلاح نظام دینی، بلکه محصول فشار جامعه برای سرنگونی است که اینان را به کمپ اخوی های راست در اردوی ناسیونالیسم پرو‌غرب سوق داده است. دیگر شکوه و گلایه دلسوزانه نخبگان از حاکمیت و نظامی که گوش شنوا ندارد و “دوست و دشمن” را از هم تمیز نمیدهد، بعنوان انتقادی درون خانوادگی از موضع بورژوازی ناسیونالیست و اصلاح طلب به “نظام اجتماعی و سیاسی، جمهوری اسلامی” که چرا استبداد فردی اجازه استقرار دولتی با اختیار و مجلس غیر‌فرمایشی و استقلال قوه قضائیه را نمیدهد، در مقابل اوضاع ملتهب واقعی تاب نمی‌‌آورد و کفایت نمیکند. اما تا به سرنگونی‌طلبان راست برمیگردد، پروژه انتقال قدرت از بالا طی “مدیریت گذار از جمهوری اسلامی” دقیقاً تلاشی آگاهانه برای دفاع از نظم موجود و اعاده منفعت کل طبقه سرمایه دار ایران در این تحولات است. این یک صفبندی در برابر هر پروژه انقلابی و هر روند انقلابی و زیر و رو کننده است. این اقدام نه اولین تلاش و نه آخرین تلاش در میان صفوف نیروهای سیاسی بورژوازی ایران در سیر مبارزه انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. امروز خط مشی توده ایستی بعنوان یک دیدگاه تحت عنوان “تحول طلب” در مقابل اصلاح طلب دینی که فقط از حکومت دفاع میکند، و امثال حزب چپ ایران، تلاش دارد در کنار راست پرو‌غرب با همین فرمولهای بیانیه مذکور، روی این پروژه انتقالی کار کند. گارد باز و روی خوش حمید تقوائی نسبت به اهداف این تحرکات و تلاش برای توجیه و فرعی قلمداد کردن نکات بیانیه، نه تنها درکی پوپولیستی و راست بلکه هم آوائی و آوانس دادن به آن و ندیدن تلاش آگاهانه این کمپ علیه سرنگونی انقلابی است.
کارگران و اردوی انقلابی برای سرنگونی پروژه انقلابی و مستقل خود را دارند و برای پیشروی باید افق خود را بر مبارزه جاری برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی حاکم کنند. یک شرط لازم این پیشروی شکست کلیه نقطه سازشهائی است که در سیر مبارزه برای سرنگونی توسط جنبشهای طبقات دارا طرح میشود. دولت برآمده از این سرنگونی باید یک دولت موقت انقلابی با دستور کار درهم کوبیدن ماشین دولتی و ارکان اساسی نظم کنونی و بسیج نیرو برای انقلاب کارگری و یک تحول بنیادی در نظم کاپیتالیستی باشد. کارگران و کمونیست‌ها “دولت با اختیار و پارلمان غیر‌فرمایشی و قوه قضائیه مستقل” نمیخواهند، افق‌شان از آینده بعد از جمهوری اسلامی با افق “جنبش نخبگان” فرق دارد. کارگران اساسا برای برپائی نظام جدیدی، روش زندگی جدیدی، سازمان اجتماعی جدیدی مبارزه میکنند که نفی نخبگی و الیتیسم یک محور آنست. نظام سیاسی شورائی و سازمان تولید سوسیالیستی نیازهای جامعه و دخالت مستمر و مستقیم شهروندان آزاد در مُقدرات خویش، که نه فقط با افق جامعه مدنی و استبدادی و دمکراتیک بورژوائی تمایز اساسی دارد بلکه بر نفی و رفع آن متکی است. کارگران و کمونیست‌ها در روند سرنگونی انقلابی برای بسیج اکثریت عظیم جامعه بزیر پرچم راه حل کارگری برای آزادی جامعه تلاش میکنند.
***

بیانیه های ۱۴ معصومان و اپوزیسیون مفلوک
آذر ماجدی
دریغ از یک جو ابتکار و تعقل! این دفتر “مدیریت گذار و براندازی” بد جوری کم آورده است. ایده رفراندوم سریعا بایگانی شد، فتو شوت با پمپئو و در کاخ سفید بیک مضحکه بدل شد، “چهارشنبه های سفید” فراموش شد، در نتیجه ایده استعفای خامنه ای را همینطور دارند کش می دهند. هر روز یک “۱۴ معصوم” جدید علم می کنند که از خامنه ای تقاضای استعفا دارند. ۱۴ هنرمند، ۱۴ نویسنده، ۱۴ زن از ایران، ۱۴ زن از خارج؛ ۱۴ معصوم بعدی از کجا سبز خواهند شد؟ لابد ۱۴ امام جمعه؟! اپوزیسیون مفلوک به این می گویند.
اپوزیسیون راست نزدیک به دو سال است که دارد به در و دیوار می زند که اقبالی در میان مردم پیدا کند. با این همه پول و امکانات و چند رسانه دولتی با سرمایه های بالا نتوانسته اند ذره ای خود را در میان مردم جا کنند. ایده های بی خاصیت شان می آید و می رود. و هر بار تعداد بیشتری خود را افشاء می کنند. باید اذعان کرد که کار سختی دارند. باید بکوشند یا رژیم اسلامی را بشکل بزک کرده به مردم بیاندازند یا رژیم سابقی ها را که مردم طی یک انقلاب بزیر کشیده اند دوباره بر سر مردم سوار کنند. زهی خیال باطل!
بیست و چند سال کوشیدند مردم را با ایده اصلاحات سر کار بگذارند. بعد که با خیزش عظیم مردم و عروج جنبش کارگری مواجه شدند، گفتند “براندازی” تنها راه است؛ اما نه انقلاب! به کاخ سفید دخیل بستند؛ برای فتو شوت با پمپئو به صف شدند؛ از ناسیونالیست پرو غرب تا ناسیونالیست قوم پرست. اما براندازی، بخوان رژیم چنج فعلا مسکوت گذاشته شده است؛ مجبور شدند دوباره بسوی بزک کردن رژیم اسلامی بروند. این بار تقاضا نامۀ استعفای خامنه ای را تهیه کردند. چهارده معصوم اول تعدادی کم نام و نشان از ایران بودند؛ ما کمونیست ها در نطفه بسته بندیش کردیم. بعد سراغ ایرانیان خارج کشور رفتند. تا کنون چندین گروه ساخته اند. اما مشکل شان اینجاست که حنایشان دیگر رنگ ندارد. مردم اصلا تحویل نمی گیرند. یک پوزخند می زنند و رد می شوند.
همانقدر مستاصل اند که خاتمی. خاتمی ملتمسانه از مردم می خواهد که “انتخابات” را تحریم نکنند. اینها بیانیه می دهند که خامنه ای استعفاء بدهد. آخر کسی نیست از اینها بپرسد شما حالیتان نیست یا مردم را احمق فرض کرده اید؟ استعفای خامنه ای؟ چگونه؟ با چه نیرو؟ بعدش چی؟ اینها خود می دانند که این طرح پوچ و بی خاصیت است فقط میخواهند وقت بخرند؛ خودشان را در بازار نگاه دارند؛ از یادها نروند تا در روز مبادا بتوانند بپرند وسط میدان.
مدعی هستند که ما کمونیست ها خیال پردازیم که از انقلاب کارگری سخن می گویم؛ ما کمونیست ها اهدافمان دست نیافتنی است؛ ما کمونیست ها پایمان روز زمین نیست! اما یک لحظه به این طرح های صد من یک غاز این جماعت فکر کنید! کدامیک عملی است؟ کدامیک در صورت عملی شدن تغییری در زندگی مردم بوجود می آورد؟ فکر می کنند با حلوا حلوا کردن دهان شیرین می شود. پول و امکانات رسانه ای زیاد دارند اما آینده ندارند. مردم اینها را خوب می شناسند؛ همدستی شان طی چهل سال با این رژیم سرکوب، دزد و جنایتکار برای مردم رو است. یک اپوزیسیون بدنام، چه رژیم سابقی، چه اصلاح طلب حکومتی؛ هر دو در دزدی و سرکوب ید طولایی دارند.
مردم از این رژیم بیزارند. رژیمی که دزدهای چند میلیارد دلاری را فراری می دهد و دزدهای چند هزار تومانی را شلاق می زند و دست و پایشان را قطع می کند. جانوری که در روز روشن با اسلحه زنش را دنبال کرده و با شلیک ۵ گلوله درجا به قتلش رسانده بعد از دو سه هفته آزاد می شود؛ کارگران و فعالینی که برای دستمزد های عقب مانده و حق تشکل مبارزه می کنند در سیاهچال اسیر و شکنجه می شوند. این یک نظام برده دارانه است. یک وصله ناجور به جامعه. با چه بزکی می شود آنرا قابل قبول کرد؟ حالا فرض کنید خامنه ای هم بر فرض محال استعفاء داد، بعدش چی؟
مردم با تمام وجود می خواهند این رژیم را به زیر بکشند. مردم در عین حال می دانند که رژیم سابق دردی ازشان دوا نخواهد کرد. همان بساط بخور بخور و زندان و شکنجه ادامه خواهد داشت. قبلا امتحانش کرده اند. آزموده را آزمودن خطا است. مردم یک نظامی را می خواهند که بتواند یک جامعه آزاد، برابر و مرفه را برای همگان فراهم آورد؛ یک دنیای بهتر، یک دنیای خالی از فقر و فلاکت، خالی از سرکوب و زندان و شکنجه، خالی از تبعیض و نابرابری. و چنین جامعه ای تنها از طریق یک انقلاب کارگری قابل دستیابی است. از همین رو است که ما کمونیست های کارگری برای این هدف و آرمان مبارزه می کنیم.
***