انقلاب زنانه و جنبش ضد مذهبی مشخصه مبارزات زنان در ایران
به مناسبت روز حکمت
در تمام سالهای مبارزه علیه جمهوری اسلامی, چه زمانی که در کردستان متشکل و حزبی در مقابل جمهوری اسلامی جنگیدیم و چه سالیانی که در اروپا به فعالیت سیاسی ادامه داده ایم مسئله رهایی زن یکی از مسائل محوری و مهم در مباحث منصور حکمت بوده است. او بارها با فمینیستها, ناسیونالیستها, با همه جریانات مذهبی در چالش عمیق سیاسی ونظری بر سر بی حقوقی زن در جامعه سرمایه داری و جامعه مذهب زده ایران و راه رهایی زنان نقش بسزایی داشته است. جنبش تازه به دنیا آمده آزادی زن با فعالینی که در دهه سیاه بشدت تحت تعقیب بودند توانست تا به امروز خود را در جامعه نه تنها سرپا نگه دارد بلکه نسلهای بعد از انقلاب را با خود همصدا کند. این جنبش در ارتباط و نزدیکی عمیق و تاریخی با جنبش چپ و کمونیست و جنبش کارگری بوده و هست. هم سرنوشتی این جنبشها آنچنان عمیق است که هیچ چاره ای به جز یافتن راه حلی مشترک برای رسیدن به آرمانهای نهایی خود ندارند. حکمت همسرنوشتی و اهداف مشترک و چگونگی راه رهایی را در طول حیات خود در دستور کارخود گذاشته بود.
از زمان پیوستن حکمت و همراهانش به کومه له که تنها سازمان چپ و کمونیستی در کردستان بود در کمتر از دو سال بعد از انقلاب میگذ شت که حزب کمونیست ایران تاسیس شد. برنامه یک دنیای بهتر بعنوان رهنمای سیاسی از آثار مهم منصور حکمت یکی از مهمترین سندهای سیاسی-تشکیلاتی ست که تا به امروز احزاب کمونیست کارگری آنرا پیش میبرند. در برنامه بدرستی آرمانهای جنبش نوپای آزادی زن فرموله شده بود و به فاصله چند سالی که گرد وغبار خشونت عریان رژیم و اعدامهای جمعی فروکش کرده بود این سند به یکی از مباحث مورد علاقه کانونهای جوانان و فعالین جنبشها تبدیل شد.
در محافل نسل جوانی که خاطرات دردآلود نسل قبلی را از انقلاب و تهاجم رژیم به یاد نداشتند بحثهای مهمی بر سر حقوق انسان, حقوق زنان, امر آزادی و برابری نیز براه افتاد. در مقابل جبهه ای دیگر از طیف رنگانگ فمینیستهای جوان و اما بشدت تاثیر گرفته از مکاتب نئولیبرالی غرب و چسبیده به تئوری تغییر از بالا و اصلاح در قانون رشد کردند. کارشان شد لوبی کردن با نمایندگان مجلس برای اصلاح قانون. از دوره سقوط نوشین خراسانی که به دامن مجلس سر خورد تا زمان شیرین عبادی و مهرانگیز کار که برای جوایزو دعوت به کنفرانسها مسابقه میدادند, یک دهه بعد از آن مضحکه جنبش سبز و انقلاب نارنجی و تا این اواخر اختلاص با هر کسی که بتواند رژیم را کمی سر عقل بیاورد به اندازه کافی تاریخ مکتوب هست که هر کسی میتواند آنرا در در آرشیو ها مطالعه کند تا بداند اینها که امروز سنگ انقلاب زنانه را به سینه میزنند و مجبور به قبول قیام زنان علیه حجاب شده اند دروغگویان کم حافظه ای هستند که احتمالا یادشان رفته چطور به چشم زنان و جوانان در صحنه مبارزه خاک می پاشیدند و ذهرپراکنی میکردند که “شلوغش نکنید, خشونت نکنید, اصلاح راه نجات است!”
حکمت بسیار پیشتر از آن نگاهش به حرکات روزانه نسلی بود که هیچ ربطی به این غوغای راست و فمینیست نداشت. به نسل جوان زنانی بود که در جمهوری اسلامی بدنیا آمده بودند اما غده سرطانی خود این رژیم شده بودند. نسلی که از هیچ چیزی کوتاه نمیامدند, حرف مفت از نمایندگان دولت و فعالین جنبشهای خارج کشوری و داخل سالن و کنفرانس قبول نمیکردند. کار خودشان را میکردند. بیرون ایران دنیا طور دیگری بود و جوانان و زنان میدیدند و آنرا میخواستند. همه امکانات را در محیط خودشان میتوانستند ببینید و حتی تهیه کنند اما نه تنها از آن محروم بلکه کفرو گناه کبیره شده بود. حکمت این نسل ها را بخوبی میشناخت و بارها در تشویق و سازماندهی رهبران آن سیمنار و بحث براه میانداخت. توجه فعالین جنبش کمونیسم کارگری چه متحزب و چه هوادران آنرا عمیقا به این نکته مهم جلب میکرد که غوغاسازی طیف اصلاح طلب و راست و ناسیونالیسم پوشالیست. این جنبش بروز زنان و جوانان تنها نیرویست که غول در قدرت خفته را بزمین میکشد. حکمت مُصر بود که این جنبش زنان رنگ کاملا ضد مذهبی دارد. نسلی که اسلام نمیخواهند و مدرنیسم و سکولاریسم را یاد گرفته و دست بردار نیستند. حتی در طیف چپ فریاد میزدندکه این فرد دارد کمونیسم را به انحراف میکشاند. اما حکمت نوعی از کمونیسم را نمایندگی میکرد که از زمان مارکس و از بعد از انقلاب اکتبر لنین فراموش شده بود: کمونیسم کارگری که خود در فرموله کردن و تکمیل مارکسیسم و تطبیق آن با شرایط امروز از زحمات دو دهه کار منصور حکمت است. در کمونیزم کارگری البته که نگاه به انسان برابر, به زنان, به طبقه کارگر و وظایفش, به جنبشهای درگیر در مبارزه علیه سرمایه داری, ناسیونالیسم, در نقد کامل دین و خرافه های این عصر کاملا متفاوت از جنبش علل العموم کمونیستی حاضر در جهان است و برای همین این تمایز مهم میبایست شکل میگرفت و منصور حکمت این را ممکن ساخت.
یکی از نکات مهم دیگر که حکمت همیشه تاکید میکرد مسئله نقش زنان در انقلاب آتی است. اصطلاح “انقلاب آتی ایران یک انقلاب زنانه خواهد بود” از یکی از مصاحبه های بسیار قدمی او شاید به ۲۵ سال قبل برمیگردد که حکمت عمیقا به آن اعتقاد داشت. همانزمان بسیاری از فمینیستها, راست و ناسیونالیستها و حتی بخشی از چپ این نظرگاه را افراطی میدانستند. در هشت ماه اخیر ما شاهد بودیم که نه تنها فمینیستها بلکه حتی شاهیها و بخشی از اصلاح طلبها و حتی دستجات ملی و ناسیونالیستها به “انقلاب زنانه” خواندن رضایت اجباری دادند. ممکن است ته دل خون بخورند که این را نمیخواستند ولی چاره ای نبود و باید قبول کنند. اعتراضات هشت ماه گذشته بدرستی نماینگر این واقعیت است که نه تنها زنان و جوانان دنبال آرمانهای مشتی نیولیبرال-فمینیست نبوده و نرفته اند, بلکه با جرقه های انقلاب و حضورشان در صف اول مبارزات این طیفها را تا نزدیکی پرتگاه کشاندند. احتمالا بسیار سخت بود که یاد بگیرند که زنان فقط روسریهای رنگارنگ و یا اجازه برای انتخاب حجاب نمیخواهند بلکه بسیار آگاهانه حاضرند برایش جان دهند و فریاد میزنند: “حجاب بی حجاب! کل حجاب نشانه است!”. شهامت نداشتند که ببینند زنان و جوانان فرم عقب مانده و یا کلاسیک خانواده را میخواهند کنار بگذارند و “ازدواجهای سفید” را در زندگی های خصوصی خود جایگزین کنند ولی قبول آن به همه این طیفها تحمیل شد. اصلاح طلب و فمینیست هر دو با کله زمین خوردند وقتی دختران جوان در خیابانها بعد از مرگ مهسا امینی به بزرگترین تقدس اسلام یعنی حجاب دست بردند و آنرا آتش زدند. اینجا بود که بدجوری دستشان برای حتی دولتهای اروپایی “دوست” رو شد که نسبیت فرهنگی و هیاهوی تقدس فرهنگها وصله ناجوری برای مبارزات زنان در ایران است. معلوم شد که این فمینیستهای مهمان نبوده و نیستند که نمایندگی جنبش بروز زنان جوان را میکردند. اینجاست که باید منصور حکمت را مطالعه کرد که چطور این نسل در انقلاب امروز ما را دو دهه قبل دقیقا آنطوری توصیف کرد که عینا هم همین شد:
“… جمهوری اسلامی را تحویل نسلی بدهید که به قرن ٢١ چشم باز می کند، از او بپرسید که اینرا می خواهی؟ میگوید نه نمی خواهم! چرا باید در شرایطی که جوان فرانسوی، جوان ایتالیایی، جوان انگلیسی، جوان آمریکایی دارد یک دنیای دیگری را تجربه می کند، جوان ایرانی در این لحظه از تاریخ بشریت و تمدن بشر مشغول این باشد که آیا باید گردن مردم را بزنند؟ سنگسار بکنند؟ اجازه دارد موزیک گوش بدهد؟ اجازه دارد با جنس مخالف معاشرت بکند؟ آیا حقوق برابری با هم دارند بخاطر جنسیت شان یا نه؟ آیا می تواند عقاید داشته باشد و یا روزنامه بخواند یا سفر بکند یا هر چه؟
اینها در جهان امروز حقوق پیش و پا افتاده است. درست است که خیلی جاها نقض میشود. ولی آنجاهایی که نقض می شود به آن میگوییم دیکتاتوری ارتجاعی و مردم جهان می دانند که آن را باید عوض کرد. در نتیجه صورت مسئله جمهوری اسلامی اصلا این است که بدرد این نسل نمی خورد، ربطی به این نسل ندارد… این نسلی که توده وسیع اش به صورت جوانان الان با جمهوری اسلامی روبرو است، اصلا در این سیستم چشم گشوده است. هیچ چیزی از خمینی یادش نیست، هیچ چیزی از انقلاب ٥٧ یادش نیست. چیزی از تمام آن جنبه ملی و شاه و بختیار یادش نیست. لااقل اگر هم میخواند آنها را در تاریخ، می خواند. او به زندگی خودش نگاه می کند. یک آدم بیست ساله، هیجده ساله در اول قرن ٢١ چه گناهی کرده است که به قید قرعه کشی در جمهوری اسلامی بدنیا آمده؟ این آدم می توانست هر کجای دنیا باشد و سرنوشت دیگری داشته باشد، (این نسل) سرنوشت دیگر را می خواهد…”.