یک هفته از اعلام کمپین “نه به جمهوری اسلامی” که از طرف جریانات راست از جمله رضا پهلوی سازمان داده شده است می گذرد. نگاه که می کنید آنچه در این مدت و در این کمپین برجسته است و رسانه های مدافع این خط از آن مرتب حرف می زنند، مصاحبه با شخصیتهائی که این بیانیه را امضا کرده اند، فقط و فقط اسم رضا پهلوی و تغییر ریل ایشان از سلطنت به جمهوری است که موضوع بحث رسانه ها قرار گرفته است و آنچه که موضوع اصلی این کمپین تقلبی بوده و پائین تر به آن اشاره خواهم کرد، به حاشیه رفته است. این نشان می دهد که هدف اساسی این کمپین نیم بند، برجسته کردن رضا پهلوی برای ایجاد یک اتحاد در جهت اهدافی است که تاکنون از پیشبرد آن ناکام مانده اند. وگرنه پروژه های این چنینی کم نداشته اند و یکی بعد از دیگری فراموش شدند. هنوز جوهر “پیام نوین” رضا پهلوی خشک نشده که به کمپین نه به جمهوری اسلامی روی آورده اند.

طیفی از نویسندگان و شاعران و خواننده و فعال مدنی از این کمپین حمایت کرده اند. بخشی که از سر وحدت طلبی و یا نفرت از جمهوری اسلامی پای این کمپین را امضا کرده اند، حسابشان از جریانات و افرادی که پشت این کمپین حضور دارند، جداست. به اولی ها باید نشان داد که وسیله اهداف نیروهائی ارتجاعی شدند و دومی ها را در میدان واقعی سیاست شکست داد. یکی از مشکلات دوره جنبش سرنگونی تمایل “همه با همی” است که یکبار مردم ایران تاوان سنگینی برای آن پرداخت کردند. ما منفعت همه با هم نداریم. ظاهرا همه در سرنگونی جمهوری اسلامی ذینفعند اما هر طبقه و جنبشی بنا به اهداف سیاسی و منافع طبقاتی اش، تا سرنگونی و رژیم جایگزین، دنبال منفعت خود برای حال و آینده این تحولات است .

رضا پهلوی ظاهرا در جلسه ای به هواداران بازگشت تاج و تخت و سلطنت گفته است که او قصد پادشاهی ندارد بلکه به عنوان یک ایرانی و جمهوریخواه می خواهد عمل کند. حالا این تغییر مزاج سیاسی رضا پهلوی، دیگر نه تنها چاشنی کمپین بلکه به یکی از اهداف این کمپین تبدیل شده است. اینکه رضا پهلوی امروز دوباره به این نتیجه رسیده است، دلیلش نه تمایلات درونی و واقعی ایشان، نه تغییری در اهداف وی یا همفکرانش، بلکه متوجه شده است که دیگر دوران سلطنت و تاج و تخت و گذشته پرستی به پایان رسیده و نباید بیش از این مردم را دست کم گرفت. او لازم می بیند که برای پیشبرد اهدافش باید تغییر رنگ بدهد. اطرافیانش هم تلاش می کنند این “تحول مهم” رضا پهلوی را با نرخ خوبی مثل شاه بودن در بازار سیاست بفروشند. تفاوتی ندارد، اهداف یکی است، چه با ادعای تاج و تخت پادشاهی و چه با جمهوریخواهی. اینها تلاشی جدید برای بازسازی خود و شرکت در تحولات سیاسی است. رضا پهلوی را با “وارث” ارتجاع سلطنت می شناسند. همین، نه چیز دیگری. حالا رضا پهلوی جمهوریخواه قرار است این نقش را ایفا کند. مگر در این مملکت خراب شده آدم قحطی است که رضا پهلوی به شخصیت جلو صحنه تبدیل شود؟

کمپین “نه به جمهوری اسلامی” این آقایان نیز تقلبی است و با اهداف اکثریت عظیم مردم که خواهان سرنگونی تمام و کمال جمهوری اسلامی هستند و دست بکار آن شدند بسیار فاصله دارد. شما نگاه کنید شخصیتها و جریاناتی که امروز به جمهوری اسلامی، نه می گویند، هر کدام از رضا پهلوی تا شرکا داستانهایی دارند در دفاع از جمهوری اسلامی در دوره اصلاحات. اصلاح طلبانی که تا دیروز سوپاپ اطمینان بقای جمهوری اسلامی بودند و امروز نا امید به کمپین نه به جمهوری اسلامی پیوسته اند. مردم را در قیامهای دی ماه و آبانماه سرزنش کردند که انقلاب خشونت است. شخصیتهایی که از خواست استعفای خامنه ای تا برگزاری رفراندوم و گذار مسالمت آمیزعبور کرده اند و به “نه” به جمهوری اسلامی رسیده اند و همه این کمپینها درست بیشتر آنها در شرایطی بود که مردم برای سرنگونی خیز برداشته بودند. “نه” امروز این آقایان به جمهوری اسلامی دقیقا به این دلیل است که متوجه شده اند جامعه می خواهد و در این میان اکثریت کارگران و مردم تهیدست از کلیت جمهوری اسلامی بی کم و کاست عبورکنند و ناچارند به این خواست تن بدهند تا از مردم عقب نمانند. این تمام داستان “نه” اینان به جمهوری اسلامی است. بی دلیل نبود تا دیروز رضا پهلوی بارها به ارتش و سپاه پیام می داد و هنگام مرگ قاسم سلیمانی فرصت طلبانه سکوت اختیارکرد یا اردشیر زاهدی او را قهرمان ملی خطاب کرد، البته محمود دولت آبادی و غیره هم.

درهر حال امروز صورت مسئله اصلی در جامعه ایران تا جایی که به خواست اکثریت مردم کارگر و زحمتکش مربوط است، سرنگونی کلیت جمهوری اسلامی است و رضا پهلوی و شرکا ناچارند خود را به رنگ جامعه دربیاورند. این “نه” آنها به جمهوری اسلامی آن “نه” کارگران و مردم آزادیخواه نیست. “نه” به ولایت فقیه است و حتی نه به آخوند و مذهب. نه به ارتش و ماشین و دستگاه سرکوب نیست. اینها فقط خواهان رفتن آخوند درقدرت و ولایت فقیه هستند و بس و همه ساختار استثمارگرانه به قوت خود باید دست نخورده بماند، برای سرکوب و سازماندهی مجدد استثمار و بردگی نیاز دارند. کاری که جمهوری اسلامی کرد. تنها چیزی که عوض شد شاه رفت، اسلامی ها قدرت را گرفتند. این جریانات تلاش می کنند سوار بر گرده مردم همان سناریو را اینبار بدون آخوند در قدرت تکرار کنند.

مطمئنا این کمپین نیز به سرنوشت سایر کمپین های اپوزیسیون بورژوازی تبدیل خواهد شد. این گرد و غبار بسرعت می نشیند، اما در صحنه سیاسی باقی می مانند و هر بار با بسته بندی جدیدی ظاهر خواهند شد. مسئله سرنگونی، خواست عمومی جامعه است و نهایتا جنبشهای اجتماعی و احزاب این جنبشها سرنوشت و آینده ایران را بعد از جمهوری اسلامی تعیین خواهند کرد. حکومت شورایی کارگری یا پارلمان ورشکسته بورژوازی مورد نظر آقایان. بسیار روشن است که در جامعه ایران یا راست یا چپ سرنوشت آینده را رقم خواهند زد. یا کارگر یا سرمایه دار. یا حکومت سرمایه داری با حفظ ساختار موجود و ماشین سرکوب، یا دست بردن به ریشه و نابود کردن ماشین سرکوب بورژوازی توسط کارگران و مردم زحمتکش. یا سرمایه داری یا سوسیالیسم! حزب حکمتیست به دومی تعلق دارد و تلاش می کند در این مسیرهرچه بیشتر کارگر و مردم زحمتکش را به صحنه بیاورد و آینده را به نفع آنان تغییر دهد. سرنگونی جمهوری اسلامی یکی ازحلقه های اصلی رسیدن به این هدف است. این بار نوبت کارگران است.

١٨ مارس ٢٠٢١