بدون تردید و بی هیچ اما و اگری، انقلاب سلبی است. مردم برای خلاص شدن از اسارت و نکبت وضع موجود طغیان می کنند. کورسویی از امید و نقشه ای کلی برای رهایی محکومین به اعدام و حبس ابد نشانشان دهید، جملگی سر به شورش برمی دارند. به مخیله یک نفر از زندانیان هم چنین سوالی خطور نمی کند که بعدش چه. این دغدغه اصلی انسان تحت انقیاد و شکنجه نیست. نه آگاهی به اصول سوسیالیسم و نه وعده احیاء سلطنت هیچکدام پتانسیل بسیج توده ها برای قیام را ندارد. هیچ درجه از آگاهی و روشن بینی، توده ها را جلوی توپ و تانک و مسلسل نمی فرستد. انقلاب کار مردم خشمگین و به جان آمده از ظلم و تبعیض و فقر و فلاکت و بی حقوقی است. مردمی که دیگر قادر و حاضر به تحمل وضع موجود نیستند. انقلاب سلبی است.

اما سلبی بودن انقلاب و طغیان “همه با هم” علیه حکومت تنها یک روی سکه است. می دانیم جامعه صحنه جدال جنبش های اجتماعی است و نه آنطور که بورژوازی می نمایاند مرکب از آحاد و افراد و رقابت آنها با یکدیگر. این کشمکش طبقاتی، در مبارزه احزاب سیاسی برای کسب قدرت سیاسی انعکاس می یابد. پرمسلم است احزاب به مثابه نمایندگان سیاسی جنبش های مختلف اجتماعی، باید با آگاهی کامل از منافع مستقل سیاسی- اقتصادی طبقه خویش پای به میدان مبارزه بگذارند. حزب سیاسی که هدف و برنامه روشن و صریحی نداشته باشد و بطور اثباتی، دقیق نگوید برای آینده چه در سر دارد، حزب نیست.‌ با این همه خطای فاحشی است هر آینه حزبی تصور کند به صرف زدن بر طبل آگاهی و اصول اثباتی می تواند به حزبی فراگیر و اجتماعی تبدیل شود. این غیرممکن است. اگاهی، به کارِ تربیت کادر می آید و نه راه اندازی جنبش. برای تبدیل شدن به نماینده طغیان بالقوه توده ها، باید ضمن داشتن اصول اثباتی، به جنگ آلترناتیو رقیب رفت. درست به همین دلیل هر حزب سیاسی اگر نمی خواهد فقط سیاهی لشکر و ملعبه دست دیگران باشد، باید یک لحظه فریب شعار “وحدت کلمه” رقیب را نخورد و به زیر بیرق او نرود. باید هر لحظه و از پس هر رویداد و واقعه، کذب بودن ادعاهای رقیب را برملا کند. کدام حزب بورژوایی را سراغ دارید که به حکومت های استبدادی دست ساخته سرمایه داری، برچسب استالینیستی نزند. کدام سازمان و نهاد و تشکل و شخصیت بورژوایی را می توان یافت که یک روز، یک لحظه زیر بیرق کمونیزم سرود اتحاد و همبستگی بخواند. این یعنی بورژوازی همواره فقط یک آلترناتیو را به رسمیت می سناسد و آن آلترناتیو بورژوایی است. ایضا کمونیست ها نیز باید یک لحظه از افشای بی امان و بی تخفیف الترناتیو راست غافل نشوند لیکن نه همچون او با تحریف واقعیت و شارلاتانیزم سیاسی. کمونیست ها باید همواره مظهر حقیقت باشند و حقیقت عبارت از این است که هیچ مدافع مالکیت خصوصی نمی تواند آزادیخواه باشد ولو شبانه روز شعار زنده باد آزادی سر دهد. این را باید مدام و مدام تکرار کرد و با استناد به رویدادهای روزمره به اثبات رساند. بسیار حائز اهمیت است کمونیست ها این افشاگری های مدام و بلاانقطاع را نه به استناد اصول انتزاعی مارکسیزم بلکه به اتکای تجربیات مستقیم توده ها انجام دهند. تنها از این طریق است که مردم به تجربه درمی یابند کدام حزب و کدام الترناتیو برای رهایی آنها از جهنم موجود مطلوب تر است. چنانکه این اعتماد حاصل آید دیگر با بهترین نماینده آن الترناتیو سیاسی تا “بهشت موعود” یا تا “قعر جهنم” همراه خواهند بود. به این می گویند هژمونی یک جنبش اثباتی بر متن یک انقلاب سلبی.

اما تز سلبی بودن انقلاب، این روزها با شامورتی بازی خاصی به کار احیاء پوپولیسم آمده است. گفته می شود اگر انقلاب سلبی است پس نوک پیکان حمله باید فقط معطوف به حکومت مطلقه باشد. پس اپوزیسیون چپ و راست، نباید چوب لای چرخ یکدیگر بگذارند. نباید “اپوزیسیون اپوزیسیون شد”. این همان پوپولیستی است که در قیام پنجاه و هفت بی آنکه چیزی از تز سلبی- اثباتی به گوشش خورده باشد زیر عبای خمینی خزید. همان پوپولیستی که پیش از قیام، نقد به اپوزیسیون اسلامی را حرام می دانست و پس از قیام نامه سرگشاده به امام می نوشت. این پوپولیست احیاء شده، رندانه از تجربه تلخ و خونبار پنجاه و هفت و عروج خمینی عبور می کند و نَسَبِ خود را به انقلاب اکتبر و شخصِ لنین می رساند. حالا دیگر نه فقط حمید تقوایی بلکه مسیح علینژاد نیز به اقتضای موقعیت می تواند با لنین مقایسه گردد.

واقعیت این است که لنین در تمام طول فعالیت خویش به ویژه در دوره حکومت موقت، اپوزیسیونِ اپوزیسیون بود تا بدانجا که متهم به عامل جنگ داخلی گردید. پلخانف دو ساعت سخنرانی لنین در نقد  تمام احزاب و جریانات حتی نمایندگان شوراهای کارگری را هذیان مطلق نامید. لنین در تزهای آوریل راجع به حکومت موقت که پشتیبانی نمایندگان شوراهای کارگری را نیز با خود داشت می نویسد: “از حکومت موقت به هیچوجه پشتیبانی نگردد و کذب کامل مواعید آن به ویژه در مورد امتناع از الحاق طلبی توضیح داده شود”.

حکومت موقت آزادی های ناشی از انقلاب فوریه را به حساب خود می گذارد و توده ها را نسبت به خود متوهم می کند. وقتی تمام‌ احزاب و جریانات چپ از خرده بورژوای اپورتونیست گرفته تا سوسیالیست های دهقانی و حتی نمایندگان شوراهای کارگری زیر نفوذ بورژوازی می روند، لنین ادعاهای حکومت موقت را کذب کامل می خواند. چرا؟ استدلال وی ساده است “چون حکومت موقت با جمیع مصالح و منافع سرمایه عملا قطع ارتباط کامل نکرده است”. تمام.

این روش برخورد لنینِ بلشویک و انقلابی را مقایسه کنید با لیدر سازشکار حزب کمونیست کارگری. طرف مثل پدر بزرگ کبیر و شیادش گفته من جمهوری را به پادشاهی ترجیح می دهم، آیشان می فرماید او تحت فشار ما تغییر کرده و قابل حمایت است. نیمی از جمهوری خواهانِ بورژوا دارند به ریش رئیس جمهور خودخوانده می خندند و ایشان پیام می دهد او حرف مرا می زند. می گوید مهم نیست رضا پهلوی قبلا چه گفته و چه کرده. انگار نه انگار چپ و راستی وجود دارد و جنگ و جدالی. لیبرالیسم هم اینقدر جامعه را اتمیزه فرض نمی گیرد که اینها. این چیزی جز به زیر پرچم بورژوازی رفتن هیچ معنایی ندارد. مایه بسی تاسف است یک شخصیت سیاسی که خودش را “کمونیست کارگری” می نامد از امثال حسن اعتمادی و حسن ماسالی هم راست تر از آب درمی آید.

جمع بندی کنیم؛ تاکید بر سلبی بودن انقلاب بدون پذیرش جدال آلترناتیوهای چپ و راست تنها بیان نیمی از حقیقت است. آری انقلاب سلبی است. کاربست این تز یعنی ما باید در دوره انقلابی توجه و تمرکز خود را نه به ترویج اصول اثباتی، بلکه معطوف به افشای آلترناتیو راست جامعه کنیم.‌ یعنی باید با هر گام عقب نشینی راست جهت فریب اذهان عمومی به جای استقبال از آنها، با یک گام به پیش و طرح شعاری رادیکال تر، ماهیت همواره ارتجاعی آنان را اشکار نماییم. باید با ممانعت از تحریف تاریخ، با یادآوری گذشته نکبت بارشان نگذاریم بر اعمال و جنایات گذشته خویش سرپوش گذشته و ادعای پارسایی کنند. باید به روشنی نشان دهیم اپوزیسیون راست در ادعای ” نه به جمهوری اسلامی” خویش صادق نیست و نمی تواند باشد. نشان دهیم آنها مطلقا هدفشان رهایی توده ها از این زندگی جهنمی نیست. تمام این افشاگری ها باید با اتکا به تجربیات مستقیم مردم باشد و نه تطابق یا عدم تطابق با اصول سوسیالیسم. باید پوستر اعدامی ها با عکس انگشت بنفش اینها را مقابل چشم جامعه بگیریم و بگوییم شما صلاحیت رهبری ندارید حتی اگر هزار بار عذرخواهی کنید.

بگذار بورژوازی ما را به تفرقه افکنی و جنگ‌ داخلی متهم کند. به گفته مارکس تو گویی تی یر این کوتوله بد نهاد قبلا جنگ داخلی را شروع نکرده بود. فراموش نکنیم حکومت ضدانقلاب برآمده از دل قیام را اگر نگوییم غیرممکن اما دشوار است دوباره سرنگون کردن. همین امروز باید الترناتیو راست را شکست داد.

١٨ مارس ٢٠٢١