هیچ نظامی قادر نیست در چنین شرایطی به حیات خویش ادامه دهد. بحران اقتصادی جامعه را فلج کرده است. این نظام از روز اول با بحران اقتصادی دست به گریبان بوده است. ماهیت سیاسی رژیم، بعنوان یک رژیم اسلامی و بعنوان نظامی که برای سرکوب یک انقلاب عظیم تحت عنوان انقلاب موضوعیت یافت، هیچگاه نتوانست به “یک حکومت متعارف سرمایه داری” در ایران بدل شود.* و لذا بحران یک خصلت دائمی جمهوری اسلامی بوده و هر روز عمیق تر شده است. بعلاوه، در دو دهه اخیر، از آنجا که یک مشت دزد سرگردنه و جنایتکار و شکنجه گر بر جامعه حکم می رانند، بدلیل دزدی های نجومی، نظام سرمایه داری ایران کاملا ورشکسته و به گل نشسته است.

فقر و فلاکت عظیمی گریبان اکثریت قریب به اتفاق جامعه را گرفته است؛ مردم دیگر نمی خواهند و نمی توانند به این شرایط تن دهند و عزم جزم کرده اند که آنرا تغییر دهند. عناصر ریز و درشت حکومت نیز هر روز با اختلاس های میلیونی فرار را بر قرار ترجیح می دهند. هیچ نظامی نمی تواند تحت چنین بحران اقتصادی به حکومت ادامه دهد. همانگونه که کمونیسم کارگری همواره اعلام کرده است این نظام از روز اول با بحران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دست به گریبان بوده است و با اتکاء کامل به سرکوب و کشتار تاکنون توانسته است حاکمیت خود را تداوم بخشد. اما روزهای آن دیگر به پایان رسیده است.

سرکوب خونین تنها برای مدتی کارساز است. طی تاریخ رژیم های خشن استبدادی با توسل به سرکوب خونین و عوام فریبی های ایدئولوژیک توانسته اند برای دوره ای بعضا چند دهه به حیات خود ادامه دهند. اما زمانی که سرکوب کارآیی خود را از دست می دهد؛ جامعه فقر زده است و مردم بپا خاسته اند خشن ترین دیکتاتوری ها نیز سرنگون شده اند. و این آن شرایطی است که ما در ایران شاهد آنیم.

در دهۀ شصت این رژیم جنایتکار توانست با سازماندهی یکی از خونین ترین سرکوب های تاریخ یک نسل انقلابی را کشتار و ساکت کند. عملا موفق شد که انقلابی که برای به زیر کشیدن بساط استثمار و نابرابری و اختناق شکل گرفته بود را بطور کامل درهم شکند. اما شرایط حاضر شرایطی کاملا متفاوت است.

از دیماه ٩٦ جامعه عمیقا متحول شده است. یک تحول عظیم رخ داده است. یک روند رو به اوج اعتراض و شورش جامعه را در بر گرفته است. روحیۀ اعتراضی، عزم به تغییر پایه ای بر تمام جامعه مستولی شده است. گویی جامعه از یک کابوس طولانی بیدار شده است. هر از چند گاهی، پس از یک دورۀ کوتاه سکوت و سکون، برخی ناامید می شوند و مستاصلانه فغان بر می آورند که “فروکش کرد!” اما پیش از آنکه این عبارت در ذهن شان نشست کند، فوران دیگری از اعتراض، موج دیگری از شورش و این بار پر خروش تر از پیش استیصال را به امید و افسردگی را به هیجان بدل می کند.

دو سال است شاهد چنین روندی هستیم. نفرت و خشم از این رژیم جنایتکار آنچنان عمیق است؛ آنچنان زخم های عمیقی بر جسم و روحمان نشسته؛ آنچنان برای سرنگونی این نظام روزشماری می کنیم که گاها تصویر بزرگ را گم می کنیم. این روند را نمی توان متوقف کرد؛ این خشم را نمی توان آرام کرد؛ این آتش را نمیتوان خاموش نمود.

دو سال پیش شعار “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” مشخصۀ اصلی خیزش بپا خاسته را تعین بخشید. دو سال پس از آن شعار، فریاد “کشته ندادیم که سازش کنیم؛ رهبر قاتل رو ستایش کنیم” ماهیت و رشد خیزش انقلابی دو ساله را به نمایش می گذارد. این شعار چه زیبا عزم جزم مردم درد کشیده و عاصی را بیان می کند.

“رهبر” فرمان حمام خون می دهد تا بخیال خویش انقلاب پیشارو را در نطفه خفه کند؛ طی دو هفته هزار و پانصد انسان را بخاک و خون می کشد؛ هزاران نفر را مجروح و معلول می کند و هزاران انسان دیگر را در سیاهچال ها تحت شکنجه های جنون آمیز قرار می دهد و جنازه ها را در گورهای دستجمعی و در عمق رودها و دریاچه ها تلمبار می کند؛ و مردم خشمگین تر و محکم تر از پیش به میدان می آیند و “رهبر” قاتل را به سخره می گیرند. در چنین شرایطی چگونه یک نظام قادر به تداوم است. یارانش گونی های پر از پول را بر دوش انداخته و با سرعت پراکنده می شوند؛ و دشمنانش، یک جامعه هشتاد میلیونی به او مشت های گره کرده تر نشان می دهند و با فریاد های رسا تر مرگش را نوید می دهند. جمهوری اسلامی به پایان عمرش رسیده است.

این واقعیت را باید پذیرفت. عزم ها را باید جزم تر کرد. صفوف را باید محکم تر و سازمانیافته تر نمود. با تمام قوا باید کار را یکسره کرد. نسل جوان پخته تر، سیاسی تر و آگاه تر از آنست که بیش از به این مرگ تدریجی تن دهد. مرگ یکبار، شیون یکبار آن اندیشه ای است که از اذهان عبور می کند حتی اگر به زبان نیاید. این روانشناسی جمعی جامعۀ امروز ایران است. این روانشناسی جمعی یک دورۀ انقلابی است. باید ایمان بیاوریم به این درک. می توانیم و باید کار این رژیم را یکسره کنیم.

مولفۀ دیگر جامعۀ ایران، جامعه ای که چهل سال پیش تمام دولت های غربی به نمایندگی سرمایه داری جهانی انقلاب عظیمش را وحشیانه سرکوب کرد، اینست که از گذشته آموخته است. اگر نه آگاهانه در ضمیر ناخودآگاهش می داند که این بار اجازه نخواهد داد بلای پیشین را بر سرش نازل کنند؛ می داند که اجازه نخواهد داد استیصال و روایت های دروغین خامش کند؛ آگاه است که به هر گزینه ای رضایت نخواهد داد. و از اینرو است که خیزش عظیمی که دوسال پیش شکل گرفت تاکنون ادامه یافته است. از اینرو است که تمام ترفند های رژیم چنجی بی حاصل مانده است. باین خاطر است که دولت های سرمایه داری غرب قادر نیستند سناریوی ٥٧ را بازسازی کنند.

علیرغم سنت عمیق کمونیستی در جامعه؛ علیرغم وجود یک جنبش کمونیستی قوی و یک جنبش کارگری عظیم و رادیکال؛ با وجود اینکه خواست یک جامعۀ شورایی بارها و بارها طی دو سال اخیر در شرایط متفاوت توسط کارگر و دانشجو، در سراسر کشور مطرح شده است، نمایندگان سرمایه داری جهانی و وطنی با اینهمه امکانات مادی و رسانه ای دست از پا دراز تر نظاره گر شرایط هستند. روایت‌هایشان دو سه روز بیشتر دوام ندارد. آلترناتیو‌هایشان یک هفته هم عمر نمی کند؛ سناریوهایشان مانند روزنامه ای که روز بعد بدرد سطل آشغال می خورد به زباله دان سیاسی انداخته می شود.

تاریخ سرمایه داری انقلاب های متعددی را شاهد بوده است. هر انقلابی خصلت های خاص خویش را داراست. اما خیزش دو سالۀ مردم ایران از بسیاری جهات متفاوت است. وجود یک طبقۀ کارگر وسیع که بخش قابل توجه آن به منافع خویش بمثابۀ یک طبقه آگاه است؛ بروشنی خواست اصلی خویش، یعنی سرنگونی نظام سرمایه داری را مطرح می کند؛ انگشت خود را بسوی سرمایه داری بعنوان مسبب فقر و استثمار خویش گرفته است و آلترناتیو طبقاتی خویش را اعلام می کند یک مشخصه منحصر بفرد و نوید بخش این خیزش است. جامعه ای که رهبران کارگری در راس جامعه و بعنوان خوشنام ترین و محبوب ترین رهبران عروج کرده اند یک خصلت متفاوت دیگر این خیزش است. علیرغم تلاش نیروهای دست راستی و برخی چپ های متوهم، جامعه ایران خواهان یک “انقلاب همه با هم” نیست. قطب بندی طبقاتی در ایران بمانند شکاف طبقاتی عمیق است. و این نیز خصلت مهم دیگر شرایط کنونی در ایران است.

این خصائص راه را نشان می دهد و شخم می زند. رژیم اسلامی را به زیر می کشیم و بسوی یک انقلاب کارگری رهنمون می شویم. بر ویرانه های این جهنم جامعه ای خواهیم ساخت مرفه، آزاد و برابر. جامعه ای که در آن مقوله فقیر و غنی رخت بربسته است؛ از طبقات هیچ نمودی مگر در کتاب های تاریخ بچشم نخواهد خورد. سود و سرمایه مقولات تاریخی و متعلق به گذشته خواهد بود.

*١- بحران کنونى رژيم اسلامى از بنيادى ترين خصوصيات جامعه و اوضاع سياسى ايران ناشى ميشود و نه فقط در چهارچوب جمهورى اسلامى قابل رفع نيست، بلکه بناگزير دائما تعميق ميشود و زمينه هاى عينى واژگونى رژيم اسلامى را فراهم ميکند. اولا، بقاء هر حکومت بورژوايى، و از جمله رژيم اسلامى، در وهله اول در گرو تضمين يک دوره رشد و توسعه اقتصاد کاپيتاليستى در ايران است، صرفنظر از دشوارى عظيم سازماندهى و تضمين چنين افق اقتصادى اى براى هر بخشى از بورژوازى ايران، رژيم اسلامى بنا به مشخصات ماهوى اش بطور ويژه اى از تحقق اين امر عاجز است. رژيم اسلامى بنا به ماهيت سياسى و هويت اسلامى خود تاکنون نتوانسته و نميتواند به يک حکومت متعارف سرمايه دارى در ايران تبديل شود، مناسبات حقوقى و ساختارهاى اقتصادى و سياسى مناسب براى حرکت سرمايه و کارکرد و گسترش مکانيسم بازار را ايجاد و تضمين کند، و شرايط ادغام فعالانه بازار داخلى ايران در اقتصاد و بازار جهانى سرمايه دارى را فراهم کند. جمهورى اسلامى نه فقط توان رفع بحران اقتصاد سرمايه دارى ايران را ندارد، بلکه خود موجب تشديد اين بحران است. بن بست اقتصادى سرمايه دارى ايران مبناى اصلى بحران چاره ناپذير حکومت اسلامى است. (قطعنامه اوضاع سیاسی کنگره سوم حزب کمونیست کارگری ایران، اکتبر ٢٠٠٠)