تحصیل رایگان و حق بهرمندی ازآموزش حق طبیعی و انسانی هر کودکی است. این یک اصل انسانی است و اگر چه عموما حکومتها نیز بصورت شعاری این رامطرح می نمایند، اما بسیاری از دولتها آن را پایمال میکنند.
در آغاز سال تحصیلی جدید در ایران نایب رییس کمسیون آموزش و پژوهش مجلس اسلامی اعتراف مینماید نظام آموزش و پرورش ایران ورشکسته و شکست خورده است !!!!
این اظهار نظر اززبان بسیاری از مسئولین جمهوری اسلامی در سالهای گذشته هم به کرات تکرار شده است . سئوال اینجاست که این اظهار نظر از طرف یک مقام حکومتی که خود شریک و سهیم بوجود آمدن این وضع اسفبارآموزشی است به چه منظور و چرا مطرح میگردد ؟
مسلما هدف از طرح این بحث از طرف مقامات جمهوری اسلامی نه در راستای اصلاح و ایجاد حرکتی مثبت و درمان دردی از مردم و بدنه سیستم آموزشی ایران است که در واقع نوعی عوام فریبی و فراربه جلو جهت کسب آرای انتخاباتی و تسویه حسابهای جناحی درون حکومتی می باشد.
می توان این اظهار نظر را از دو جنبه مورد تحلیل قرار داد ،نخست با نگاهی موشکافانه واقعیت فاجعه مقوله آموزش رادر جمهوری اسلامی مورد بررسی قرارمیدهم و در ادامه سعی میکنم از دید حکومتی علت طرح این نوع اظهار نظرها را بررسی نماییم.
نظام آموزشی ایران به لحاظ محتوی کتب درسی و سطح آموزش با توجه به نگاه ایدئولوژیک و تهی از علم آموزی ،بسیار سطحی و بی محتوی و غیر علمی می باشد که نمود آن را میتوان در پایان دوره تحصیلات متوسطه بصورت عینی ملاحظه نمود. فارغ التحصیلان دوره متوسطه فاقد هر نوع آموزش و مهارت و دانش در سطح استانداردهای تعریف شده و شناخته شده بین المللی می باشند .حجم بالای مطالب از نظر عنوان و نگاه گزینشی به مطالب ارائه شده ، جهت توجیه طبقه حاکم و همچنین تضاد ذاتی حکومت اسلامی با علم و اخلاق ، در نهایت انسانهایی با حجم زیادی از اطلاعات ، اما بدون عمق را پرورش میدهد.
در بحث ایجاد فضای آموزشی با تعریف استاندارداز یک محیط مطلوب جهت آموزش که باید نیازهای علم آموزی و آزمایشگاهی و کارگاهی و همچنین روحی و جسمی محصلین را تامین نماید ، یک نوع فانتزی و رویا بیشتر نیست. جمهوری اسلامی در تامین یک فضا بعنوان کلاس درس که فقط از لحاظ ایمنی فیزیکی مطلوب باشد هم شکست خورده که به عنوان نمونه میتوان به وقوع فجایعی نظیر آتش سوزی در مدرسه دختران روستای شین آباد پیرانشهر یا اخیرا ریزش دیوار مدرسه در روستای گرماش شهرستان سنندج اشاره کرد.
سرانه فضای آموزشی به نسبت تعداد محصلین در ایران چنان غیر متناسب است که معمولا مدارس به صورت دو و سه شیفته مورد استفاده قرار میگیرند.
به این بحث باید فاجعه مکانهایی نظیر چادر هاو کپرهایی را که در بسیاری از مناطق محروم ایران بعنوان مدرسه مورد استفاده قرارمیگیرند،نیز اضافه کرد.
عدم پوشش تمامی کودکان واجد شرایط از لحاظ سنی جهت تحصیل در ایران و وجود بیش از ۲ میلیون کودک محروم از تحصیل و ۱۰ میلیون بیسواد و ۱۵ میلیون بد سواد بعداز چهل سال حکومت ، جز نشان ضدیت این حکومت با ابتدایی ترین نیازهای دانش آموزان و بی لیاقتی و عدم صلاحیت حکومت اسلامی چه تعبیری میتواند داشته باشد؟
نگاه طبقاتی به مقوله تحصیل و شيئی و کالایی برخورد نمودن با مقوله آموزش چنان فاجعه بار است ،که در واقع شعار تحصیل رایگان را درایران کاملا بی معنی و واهی نموده است . وجود مکانیزم فاسدی چون کنکور در سالهای اخیر نه تنها ملاک و معیاری جهت انتخاب اصلح دانش آموختگان جهت ورود به تحصیلات تکمیلی نمی باشد ، بلکه در واقع یک تجارت میلیاردی و ایجاد مافیایی عظیم از فساد و رانت خواری را در پی داشته که به موازات ایجاد مدارس غیر انتفاعی و عناوین دیگر که در واقع فقط آموزش را در قبال پول تعریف مینمایند ، امکان بهره مندی از فرصتهای یکسان ورقابت برابر جهت ادامه تحصیل را سلب نموده که نمونه آن را میتوان در این مثال متجلی دید که در سال ۹۶ از ۱۰۰ نفر اول کنکور علوم انسانی ۹۸ درصد از دو مدرسه تهران که متوسط شهریه هر ترم انها ۳۵ میلیون تومان است ، درآزمون ورود به دانشگاه قبول شده اند .
این نگاه کالایی منجر به ایجاد و تعریف طبقاتی در برخورد با دانش آموزان در مدارس بر اساس سطح در آمد وطبقه اجتماعی والدین گردیده ، که آثار زیان بار تربیتی و روانی بر دانش آموزان ودر سطح کلان بر کل جامعه خواهد داشت.
در سطح آموزش عالی هم عدم تناسب محتوی دروس ارائه شده ، گزینشی شدن انتخاب هیات علمی براساس متعهد بودن ونه متخصص بودن و خانه نشین نمودن اساتید باتجربه به بهانه های واهی در واقع صاحبان مدارک دانشگاهی را تولید نموده که هیچ سنخیتی بابازار کار و صنعت و دانش ندارند.
اما از دیدگاه حکومتی دلیل اعتراف به ورشکستگی نظام آموزشی را می توان در این واقعیت جستجو کرد که جمهوری اسلامی از فردای سرکوب انقلاب مردم ایران سعی در القا و تزریق ایدئولوژی و نوع تفکر خود رابه تمامی طبقات جامعه از جمله قشر درحال تحصیل نمود که نقطه اوج آن رامی توان در انقلاب فرهنگی متصور گشت که چنان تیشه به ریشه علم آموزی و تحصیلات تکمیلی در ایران وارد نمود که سالهای سال جهت ترمیم آن زمان لازم است.
تلاش ۴۰ ساله حکومت اسلامی در ایجاد یک نسل مطیع البته به شکست انجامید.امروزه شاهد آن هستیم که بزرگترین منتقدین ومعترضین به حکومت همین جوانان تربیت یافته در سیستم آموزشی جمهوری اسلامی می باشند.
در بعد دیگر وجود فساد مالی بسیار فاحش و غیر قابل انکار در نظام آموزشی مانند پرونده ۱۶ هزار میلیاردی صندوق حمایت از معلمان و یا در سطح آموزش عالی سیستم فاسد وغیر شفاف دانشگاه آزاد که گاها منجربه دعواهای جناحی جهت دستیابی به این منابع می گردد ، اشاره نمود.
امروزه دیگر خود مقامات جمهوری اسلامی نظیر داستان حکومتی تهران ، جعفری دولت ابادی ، اعتراف می نمایند که در پشت پرونده صندوق حمایت از فرهنگیان مقاماتی از دولت قرار دارند.این فساد با ایجاد بانک سرمایه و خرید ۴۰ درصد از سهام آن توسط صندوق و بعد خیمه شب بازی اعلام استهلاک نیمی از دارایی بانک در سال ۹۴ موجب ازبین رفتن تمامی اندوخته معلمان وبازنشستگان آموزش و پرورش گردید.
حاکمیت کامل منطق سود که از نگاه طبقاتی ناشی میگردد ، در تمام شئون اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه و نظام حاکم موجب گردیده تا در تمامی عرصه ها از جمله ، آموزش و پژوهش ایران ، در شرایط حاضر به مرز فروپاشی و نابودی نزدیک گردد، واین را میتوان در اعتراف محسنی اژه ای در مورد فساد حاکم بر سیستم آموزشی ایران دید که اقرار مینماید ، حجم فساد و تخلف در پرونده های مربوط به آموزش و پرورش در ایران غیرقابل باور است.
از دیدگاه جهانی یکی از شاخصهای مهم پیشرفت و توسعه یافتگی هر کشور شاخص توسعه انسانی است که یکی از سرفصل های مهم آن دسترسی همگانی به آموزش سالم میباشد .که این امر در سایه حکومت دزدسالارانه و فاسد حاکم بر ایران یک رویا و شعاری تو خالی بیش نیست.
در اینجا متذکر می شوم تنها راه نجات جامعه ایران و در بعد وسیع تر کل جامعه بشری جهت برخورداری کودکان ازیک زندگی شاد و ایمن و خلاق و تضمین رفاه و سعادت آنها ، مستقل از وضعیت خانواده و برخورداری از خدمات پزشکی ، رفاهی ، آموزشی و برابری امکان دسترسی کودکان و نوجوانان از همه امکانات و بهره مندیهای محق انسانی وظیفه حکومتهای متعهد به تامین نیزهای اولیه انسان می باشد. دولتهای سرمایه داری و نوع استبدادی و متحجر مثل جمهوری اسلامی علیه این نیازهای اولیه انسان و نسل جوان هستند و باید کنار زده شوند. در سایه برقراری یک نظام سوسیالیستی این هدف به بهترین وجه قابل تحقق و امکانپذیر می باشد.در این راستا باید تلاش کرد.
***