در طول حکومت ننگین جمهوری اسلامی “یورش” را هزاران بار شنیده ایم و دیدیم هنر “یورش”، درهم کوبیدن هر اعتراضی حق طلبانه و آزادیخواهانه بود. حمله کردن و درهم کوبیدن صف آزادیخواهی و برابری طلبی مشخصه جمهوری اسلامی بوده و هست. انسانها حتی درون خانه خود هم مصون از حمله و تهاجم نیستند. آخرین باری که یادم هست، “یورش” به خانه علی نجاتی کارگر و نماینده سندیکای هفت تپه بود که در مقابل همسر و فرزندانش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و دستگیر و زندانی شد. بعد از دیماه سال گذشته شاهد تغییر توازن قوا به نفع کارگر و زحمتکش جامعه هستیم، جامعه در دوران انقلابی به سر می برد که هر ساعت آن میتواند به یک دگرگونی وسیع تبدیل گردد! تمامی خواستها و اهداف مردم سابقه طولانی و گسترده دارد، دست بردن به این خواسته ها و تمایلات بسته به اینکه کدام نیرو و گرایشی در جامعه به آن دست ببرد قابل اشتعال است و حدّت، شدّت آن کم یا زیاد خواهد بود. خوشبختانه در دوره اخیر بعد از دیماه حضور گسترده اعتراضات کارگری که نمونه شاخص آن در هفت تپه و فولاد می باشد، درجه اشتها و رادیکالیسم اعتراضات مردمی را وسعت بخشیده و توانسته اهمیت حضور کارگران و راه حل کارگری را در جامعه تقویت کند!

وقتی صحبت برسر توازن قوا باشد، یعنی اتفاقی به وقوع پیوسته که نیروی ضعیف و فرودست توانسته قوای لازم را برای مقابله داشته و قدرت تعرض بیشتر و نیروی وسیعتری برای بدست آوردن آنچه که برایش میجنگیده دارا باشد. و این اتفاق در جامعه ایران به نفع کارگر و زحمتکش حاصل شده است. تجربه دوره اخیر نمایانگر واقعیتهائی بود که دوره حضور رهبران و نمایندگانی بوده است، که زبان اعتراض جامعه باشند و تا از این طریق پرچم اعتراضی را به نفع برابری طلبی و آزادیخواهی بدست گیرند! سهم جنبش کارگری برای تعیین انتخاب نمایندگان و رهبران خود بیش از هر جریان و جنبشی در دور اخیر اعتراضات و اعتصابات در جامعه می باشد. طبقه کارگر نشان داد لیاقت و شایستگی رهبر شدن و تغییر انقلابی دادن جامعه را دارد، این جنبش ثابت کرد دهها و صدها نماینده و رهبر در دل خود دارد که در صورت لزوم و بسته به موقعیت میتوانند رهبرانی قابل اعتماد و محبوب در جلو صحنه باشند و کار سازماندهی اعتراض به آنان سپرده شود! و این اتفاقی بود که در جنبش کارگری به وقوع پیوست و شاهد حضور رهبرانی واقعی و رادیکال در جنبش کارگری هستیم که درعین حال دامنه محبوبیت و معروفیت این رهبران از مرزهای کارخانه عبور کرده و به چهره های شناخته شده در جامعه تبدیل شده اند. کسی نیست که اسماعیل بخشی، کریم سیاحی، میثم و حویزاوی و دیگران را نشناسد و نداند که این عده، کارگرانی هستنداز هفت تپه و فولاد، که از وضعییت موجود به تنگ آمده و خواهان زندگی شایسته انسان و رفاه، آسایش، امنیت و برابری می باشند. با هر اعتراض کارگران هفت تپه و فولاد، کل جامعه به آن توجه، اخبار و رویدادهای آن را تعقیب و حمایت خود را نسبت به مبارزه آنان اعلام نکنند. حرکت و اعتراضات کارگری به تدارک نیرو و تعیین توازن قوا در جامعه تبدیل شده و شهروندان محروم جامعه تمایلات و خواستهای خود را از طریق مبارزه کارگران متحقق می یابند. سوال پایه ای برای هر چپ و کمونیست امروز باید این باشد، کدام حرکت و کدام نیرو میتواند نقش اساسی برای گرد آورده نیرو و تامین اهداف و خواسته های مردم باشد؟

بنا به تجربه تاکنونی، طبقه کارگر از یکطرف به لحاظ موقعیت خود در تولید اجتماعی قابلیت متشکل شدن و اجتماعی شدن مبارزه را بیشتر از هر جنبشی داراست و از طرف دیگر به طور مشخص در جامعه ایران تجربه اخیر این را به وضوح ثابت کرد. اما این فقط یک طرف صورت مسله است، طرف دیگر آن خود طبقه کارگر است که چگونه میتواند همچنان این نقش را تداوم ببخشد و خود را به عنوان یک طبقه، به عنوان نماینده منفعت کل جامعه، محرز کند. تجربه تاکنونی نمایانگر این واقعیت است که جنبش عمومی در جامعه به درجه ای از رشد و توازن قوا رسیده که محصول آن برآمد جنبش کارگری وسیع و گسترده با اهداف و خواستهای رادیکال، اما از طرف دیگر در بین جنبش کارگری هم نمایندگان و رهبرانی واقعی و رادیکال سوسیالیست حضور دارند که قابل اعتماد و محبوبند، که کار سازماندهی و پیشبرد مبارزه به آنان سپرده شده است. رابطه ای دو طرفه که یک نقطه مشترک را به هم گره زده است. تصویر واقعی از موقعیت کنونی به نظر میرسد که کل اعتراض عمومی جامعه و طبقه کارگر حرکت و اعتراض خود را به اقدام و راه حل این رهبران گره زده است، با زندان رفتن همین رهبران، تلاش جامعه علیه زندانی شدنشان و آزاد شدن آنان موجب شادمانی و بالا رفتن روحیه مبارزاتیشان خواهد بود.

اسماعیل بخشی به عنوان چهره شاخص یک رهبر کارگری به آن درجه از محبوبیت و معروفیت رسیده که حتی درون خانه اش هم دور از نگاه و حمایت اکثریت جامعه نخواهد بود. اما نکته ام این است، تغییر توازن قوا در شرایط کنونی در دست همین رهبران کارگری است، و آنان نقش تعیین کننده برای جمع آوری قوا برای حرکت نهایی خواهند داشت. تاکنون اسماعیل بخشی برای اولین بار در تاریخ جنبش کارگری سهم زیادی در مبارزه کارگری و جنبش اعتراضی عمومی داشته است. او با هوشیاری و تدبیر توانسته دست بر ریشه ها و خواستهای جنبش کارگری و عمومی بزند و توانسته چند گام جامعه را حول این سیاستها سازماندهی کند. باید این دستاوردهای تاکنونی را به موقعیت تعرضی تبدیل کرد، و آنرا به تاکتیکی تعرضی و یورشی برای تدارک نیرو و سازماندهی جامعه مبدل ساخت. همین الان مبارزه علیه “شکنجه” به یک مبارزه واقعی و جاری در جامعه بدل شده است، میلیونها قربانی شکنجه و آسیب های جسمی و روحی میتوانند، مثل اسماعیل بخشی مبارزه خود را علیه آمران و عاملان شکنجه به یک مبارزه واقعی تبدیل کنند. در این راستا بهتر بود در عین جمع آوری امضا مجلسی را که اسماعیل بخشی در آن حضور داشت را به محل حمایت از او و چه بسا تسویه حساب با مسولین این جنایت تبدیل کنند. در شرایط فعلی و شکست ارگانهای حکومت، دفاع از اسماعیل بخشی، سپیده قُلیان، کارگران زندانی و زندانیان سیاسی را به سیاستی تعرضی بدل کنیم. *