#رضا_شهابی، نوزده ماه در زندان انفرادی بود
انتشار روایت #اسماعیل_بخشی از شکنجهاش در دوران بازداشت، بار دیگر مساله شکنجه را در مرکز توجه قرار داده است.
برخی از فعالان زندانی که در دوران بازداشت خود شکنجه شدهاند، روایتهایشان را بازگو کردهاند. یکی از بستگان #رضا_شهابی درباره آنچه بر این فعال کارگری در زندان گذشته به بیبیسی گفت:
رضا شهابی زکریا، راننده و عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد در ۲۲ خرداد ۸۹ در حال رانندگی اتوبوس حامل مسافران بازداشت شد. در طول مسیر انتقال به اوین چند ساعتی او را مورد ضرب و شتم قرار داده و به سر، پهلو و گردنش ضرباتی وارد می کنند که باعث مصدومیت جدی در گردن میشود. آقای شهابی تا مهرماه سال ۹۰ به مدت ۱۹ ماه در سلول های انفرادی بند ۲۰۹ اوین زیر نظر وزارت اطلاعات بود و مدام شکنجه و فشار روحی و روانی شده است.
یکی از شکنجهها این بوده که “او را بر صندلی نشانده و دست و پایش را با چسب به صندلی بسته به سر، پا و گردنش ضربه زدند که به دلیل ضربات در طول دوره بازجویی، گردن و کمر او به شدت مصدوم شد که سال ها بعد از ناحیه کمر و گردن تحت عمل جراحی قرار گرفت.”
“همچنین او را در سلولهایی با بوی بد فاضلاب، صدای بلند هواکش و چراغی که همیشه روشن بود نگهداری می کردند. در طول ۱۹ ماه بازجویی، آقای شهابی در حالی که چشم بند داشته و رو به دیوار نشانده شده بوده، بارها مورد ضرب و شتم با دست و پا، باتوم و ابزارهای دیگر قرار میگیرد.”
به گفته یکی از بستگان آقای شهابی، این فعال کارگری “در دوره بازجویی به علت مصدومیت، توان نشستن و ایستادن نداشت و او را درمان نمیکردند، فقط قرص هایی که باعث منگی او شده به او می دادند. وقتی او زیر شکنجه، حاضر به پذیرش خواسته بازجویان نشد، به او می گویند اعدام می شود و حتا حکم اعدام را به او نشان می دهند و وقتی نمی پذیرد که اعترافات مورد نظر بازجویان را تایید کند ضرب و شتم میشود. بعدها به او می گویند اگر خواسته بازجو را قبول نکند به او حکم ۲۰ سال زندان می دهند، اجازه هواخوری و ملاقات هم به او نمی دادند.”
در یک مرحله به آقای شهابی می گویند حکم بازداشت همسر و خواهرش نیز صادر شده و حتی حکمی در این مورد به او نشان میدهند و سپس او را در سلولی میبرند که صدای زنان میآمده و تا این تصور ایجاد شود که اعضای خانواده بازداشت شدند.
“مادر آقای شهابی بر اثر فشارهای عصبی ناشی از ‘دستگیری فرزندش ‘ سکته میکند و فوت میکند اما به آقای شهابی اجازه حضور در خاکسپاری مادرش داده نمیشود. یک بار که در بند ۲۰۹ آقای شهابی را به علت مصدومیت نزد پزشک بند میبرند، پزشک می گوید وضع جسمی ات خراب است چرا اعتراف نمی کنی که راحت شوی و بروی؟ آقای شهابی نیز می گوید تو پزشکی یا بازجو. پزشک هم به جای دستور اعزام او به بیمارستان فقط مقداری قرص تجویز میکند.”
با پیگیری همسرش، ربابه رضایی و فشار افکار عمومی، آقای شهابی را به بیمارستان منتقل کردند و مدتی هم به مرخصی پزشکی رفت.
رضا شهابی در اعتراض به شرایطش چند مرحله اعتصاب غذا کرد، از بیست روز تا بیش از پنجاه روز. بعدها هم او را به زندان رجایی شهر تبعید کردند.
قاضی صلواتی در جلسه اول دادرسی به آقای شهابی می گوید: “حکم تو اعدام است اگر قبلی ها را اعدام می کردیم پر رو نمی شدید آقای شهابی اعتراض کرده و به دادستان نامه می دهد که چطور دادگاه برگزار نشده قاضی حکم میدهد؟در جلسه بعدی نماینده دادستان به قاضی صلواتی می گوید این چیزی در پرونده اش نیست، آقای صلواتی می گوید گردش کار اطلاعات را نگاه کن شهابی اعتراض می کند.”
بنا به اظهارات همکاران آقای شهابی، تنها محتوای موجود برای محکوم کردن آقای شهابی اعتراف کذب یکی از همکارانش بوده در حالی که اعتراف شخص دیگر علیه متهم، حتی طبق قوانین قضائی ایران، سندیت ندارد. استناد به اعتراف همکار برای محکوم کردن رضا شهابی را دولت ایران در گزارشی رسمی به سازمان جهانی کار نیز به طور عمومی منتشر و اعلام کرده است.
آقای شهابی ۶ سال حبس گرفت و بعد در زندان اوین بنا بر شکایت سازمان زندانها یک سال دیگر نیز به حکمش اضافه می شود پس از ۷ سال و همچنین هفت ماه حبس اضافه که منجر به اعتصاب غذای آقای شهابی میشود، در اسفند۹۶ از زندان رجایی شهر آزاد میشود.
آقای شهابی از کار اخراج و حقوقش قطع شده است و در طول این چند سال خانوادهاش تحت فشار اقتصادی بودهاند. به همین دلیل این فعال کارگری با همسرش ربابه رضایی رب و محصولات غذایی خانگی درست میکنند. او کماکان از مصدومیت های دوره زندان رنج میبرد.
@khamahangy
متن نامه #سپیده_قلیان:
سلام به همگی
دوشنبه که برای چندمین بار به ستاد خبری وزارت اطلاعات احضار شده بودم دو نفر که خود را مامور “بررسی” معرفی میکردند، ابتدا از من در مورد آنچه در سی روز بازداشت اتفاق افتاد سوال کردند و پس از توضیحاتم با گفتن اینکه بحثهای #اسماعیل_بخشی و من در مورد شکنجه توهم است به بررسیشان پایان دادند. پس تصمیم گرفتم توضیحاتم را دیگر نه به ماموران، که رو به مردم شرح دهم.
گفتن از شکنجه، فقط توضیح یک درد شخصی نیست بلکه بازگو کردن خشونت سیستماتیکی است که نهادهای امنیتی درقبال زندانیان به خرج میدهند و انکار یا تقلیل آن به اشتباه یک بازجو توجیهی خندهآور و البته دردی مضاعف است.
یادآوری سی روز رفتار وحشیانه و ضدبشری هنوز هم میتواند چشمهایم را خیس کند و تنم را بلرزاند.
حین دستگیری، اسماعیل بخشی سعی میکرد مرا از زیر ضرب و شتم ماموران بیرون بکشد اما خودش را چنان به باد کتک گرفتند که بیهوش شد.
شکنجهی #اسماعیل_بخشی از زمان بازداشت در فرماندهی حفاظت اطلاعات، تا پلیس امنیت (که فریاد میزد من یک کارگرم دندههایم را شکستی) و زمان انتقالمان از شوش به بازداشتگاه اطلاعات اهواز چنان شدید بود، که من ده روز نخست بازداشتم تصور میکردم برادرم مرده است.
ده روز نه میتوانستم غذا بخورم، نه میدانستم شب است یا روز؟ فریاد میکشیدم، تا اینکه از بیقراریها و فریادهایم عاصی شدند و نزدیک اتاق بازجوییاش بردند و صدای زخمیاش را شنیدم. برادرم اسماعیل زنده بود.
روزهای اول، چه حین دستگیری و چه در بازداشتگاه با ضرب و شتم همراه بود. سایهی کابل بالای سرم بود تا اعتراف بنویسم. به همین دلیل بود که بیآنکه حرفی از شکنجه با خانوادهام زده باشم متوجه غیرطبیعی بودن وضعیتام شدند. و ای کاش و صد ای کاش شکنجه به همان ضرب و شتم خلاصه میشد. وارد کردن اتهامات جنسی، در جایی که قطعاً حتی اگر فریاد میزدم صدایم به جایی نمیرسید، دردناکترین قسمت ماجرا بود. روز آخر بازجو میگفت اگر بیرون بروی و دهانت را باز کنی همین ادعاها و اعترافات اجباری تو و #اسماعیل_بخشی را در اخبار بیست و سی هم پخش خواهیم کرد. و پودرتان خواهیم کرد. بله خداوندگاران قدرت اگر من نمیدانستم که شما میتوانید ما را پودر کنید که روی این صندلی نشسته نبودم.
من حتی در مورد رنگ مو و مدل لباسهایم بازجویی و تحقیر شدم، بازجویی با شکم گرسنه از صبح تا چند ساعت پس از خاموشی، آیا شکنجه نیست؟ بازداشت پایان یافت اما شکنجهها نه. شخصی که خود را نمایندهی وزارت اطلاعات شوش معرفی کرده، در میان پنج هزار کارگر نسبتهای غیراخلاقی به من داده و این اتهامها به گوش خانوادهام هم رسیده. تصور کنید در یک شهر کوچک، و در فرهنگی سنتی، صرفاً به میانجی آن ادعاها، در این روزهای به اصطلاح آزادی چه بر من گذشته و میگذرد…
من در مرحلهی دستگیری شاهد ضرب و شتم وحشیانهی اسماعیل بخشی بودم و در روزهای بازجویی شاهد تحقیر او. به شکلی که چند بار او را مجبور کردند در مقابل دیگران به خودش هتاکی کند. حاضرم چه در مورد خودم و چه در مورد برادرم #اسماعیل_بخشی، در دادگاهی عادلانه برای این شکنجهها شهادت بدهم.
با اسماعیل بخشی حرفی نزده اند، خودشان می بُرند و میدوزند و تنِ مردم میکنند. اینها نشان میدهد که کل یک حکومت نمی تواند جواب حرفهای برحق یک نماینده و رهبر کارگری را بدهد.
از اینستاگرام اسماعیل بخشی،
به مردم عزیز میهنم سلام میکنم و از اینکه تا این لحظه بنده را مورد حمایت و محبت خود قرار دادند سپاسگزارم
به همه ی عزیزان اعلام میکنم اینجانب تا این لحظه با هیچ گروه تحقیقی چه از طرف دولت، مجلس و قوه قضاییه در رابطه با پرونده ی شکنجه ام در دوره ی بازداشتم در وزارت اطلاعات، هیچ گفتگویی نداشته و حرفهای مرا نشنیده اند
حرفی ندارم فقط میگویم :
#به_مردم_دروغ_نگویید
سخنی با اسماعیل بخشی و سپیده قلیان
سالهاست جنبش کارگری ایران، جهت احقاق حق با نظام سرمایه داری و کارفرمایان مبارزه کرده و خواهد کرد. در این راه هزاران نفر از بهترین افراد خود را از دست داده و باز هم به مبارزه خود علیه نابرابری مستحکم به پیش حرکت کرده و خواهند کرد. اهداف این مبارزه، سرنگونی جامعه نابرابر و طبقاتی موجود است و مستقر کردن جامعه ای که عاری از هر گونه ستم ، استثمار و نابرابری باشد.
در این راه کارفرمایان و دولت حامی آنان نیز به اشکال مختلف ما را تهدید، احضار، شکنجه، محاکمه، زندان و در بعضی موارد ما کارگران را اعدام کرده اند. من خودم 19 بار زندان رفتم و ده ها بار مورد ضرب و جرح از سوی ماموران بازداشت کننده قرار گرفته ام؛ دنده هایم شکسته، لگنم شکسته و آخرین بار کلیه هایم را در بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج به دلیل اینکه داروی های مورد نیازم را قطع کردند، از دست دادم. سالهاست که مکالمات تلفنی خانوادگی ما و دوستانمان شنود می شود. یعنی ما به این اجحاف حق از سوی مسئولان امنیتی عادت کرده ایم. به این ترتیب وقتی نامه شماها را دیدیم برای ما تازگی نداشت. اما چیزی که برای ما تازگی داشت این بود که شماها با هویت حقیقی خود علیه کسانی که شماها را مورد ضرب و جرح قرار داده اند اعلام جرم کردید و خواستار مناظره با مسئولان آنان شده اید. شماها از این بابت نگران نباشید که مرجعی در کشور ما وجود ندارد تا به کیفرخواست شماها رسیدگی کند. همین که ما دیگر نمی خواهیم در پشت درهای بسته شکنجه شویم و لام تا کام صحبت نکنیم، خودش یک پیروزی برای طبقه کارگر ایران و جهان است. صحبت های یک عده از مسئولان که خودشان بانی همه مشکلات این جامعه هستند برای ما هیچ ارزشی ندارد و ما در این شرایط حساس در کنار شماها هستیم.
پیروز و سربلند باشید عزیزان.
محمود صالحی و نجیبه صالح زاده
20/10/97