بعد از پایانِ جنگِ سرد و حمله آمریکا به عراق و طلوع خونین “نظم نوین جهانی”، ناسیونالیسم قومی در متنِ راستگرائی جهانی در کنار مذهب و فاشیسم میدانِ عمل جدیدی پیدا کرد. این ناسیونالیسم ربط خاصی به رفع ستم ملّی و یا مسائل ملّی قدیمی در قرن بیستم نداشت. ناسیونالیسم قومی پس از جنگِ سرد، بخشی از ارتجاع بین المللی برای شکل دادن به دولتهای جدید، سازماندهی جنگ داخلی، کُشتن همسایه توسطِ همسایه، تبدیلِ نفرتِ ملّی و قومی به یک رُکن سیاست در “نظم نوین جهانی”، و مهمتر یک نیروی ضدّ کارگر و ضدّ کمونیسم و ضدّ آزادیخواهی است. بیدار کردن و احضار ارواح قبیله و عشیره و نستالژی ممالکِ محروسه عهد عتیق، و بعدتر، دست و پا کردن چهارچوبهای ایدئولوژیک برای آن تحتِ عنوان فدرالیسم، که خود این گوشه ای از آپارتاید پُست مدرنیسم بود، قرار است آرمان کارگری و جنبش برای تغییر رادیکال و ریشه ای جهان را در دوران پسا- شوروی برای همیشه منکوب و مدفون کند.

از راست تا چپ در اروپا و آمریکا و در دانشگاه و آکادمی بخط شدند تا برای مردم و شهروندان کشورهائی که قرار بود توسط ناتو و ارتش آمریکا درهم کوبیده شود، هویت قومی و مذهبی دست و پا کنند. فجایع و تراژدی‌های یوگسلاوی، رواندا، افغانستان، عراق، و بعدتر سوریه، لیبی، یمن و چهارگوشه خاورمیانه و شمال آفریقا، چرخش سیاسی در میان جریاناتِ سیاسی سُنت دار به سیاست و شعار سوپر ارتجاعی فدرالیسم، بالا گرفتن قومیگری و “کردی” و “بلوچی” و “ترکی” و “فارسی” و “لُری” و “عربی” و “شیعی” و “سُنی” کردن سیاست و ارزشها در صحنه سیاستِ ایران و کُرنش نیروهای سیاسی اپوزیسیون به این ارتجاع و واپسگرائی را همه دیده ایم.

ناسیونالیسم کرد در ایران که در زمان قاسملو، علیرغم دفاع ارتجاعی اش از خوانین و آخوندهای سُنی و اسلام‌‌گرائی‌اش در قلمرو سیاست، خود را “سکولار” معرفی میکرد و عضو “انترناسیونال سوسیالیست” هم بود، بعد از حمله آمریکا به عراق و در سازشی با ناسیونالیسم ایرانی به فدرالیسم چرخید. مصطفی هجری و عبدالله مهتدی، از سران حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان، در ایندوره از مدافعین صریح اللهجه و علنی حمله آمریکا به ایران هستند. ناسیونالیسم قومی یا طرفدار جمهوری اسلامی و بدنبال مذاکره و بند و بست با عناصر اطلاعاتی و دست چندم رژیم است و یا طرفدار حمله نظامی به ایران است و تلاش میکند “قابلیت” خود را در این سناریو نشان دهد. امروز حزب دمکرات کردستان ایران خود را متحد ارتجاع اسلامی عربستان میداند و از کاندیدهای ایفای نقش بعنوان یک بازیگر سناریوی سیاه در تحولات ایران است. حزب دمکرات و سازمان زحمتکشان و شاخه های متفرقه ناسیونالیسم قومی اینبار بجای بوش به ترامپ دخیل بسته اند. در کنار دستجات قومی که تدریجا با زیرتیتر “احزاب کُردی” معرفی میشوند، انواع دستجات باند سیاهی قومی و اسلامی در چهارگوشه کشور سرهم بندی شدند که نسخه جنگ داخلی در ایران را دنبال میکنند. اینها نیروهای سناریوی سیاه و عراقیزه کردن ایران هستند. ما‌به‌ازای داخل کشوری این نیروها که بعضاً در چهارچوب “حقوق بشر” فعالیت دارند، برخلاف حقوق بشر لیبرالی، که بنا به مصلحت سیاسی زمانه و تناسب قوای جهانی بناچار از نوعی حقوق جهانشمول دفاع میکرد، حق را قومی و اسلامی تبئین میکنند. تدریجا از “حقوق بشر” و “زندانی سیاسی” و “زنان” و “کارگران” و هر موجودیت اجتماعی، مُهر قومی میخورد، سُفره و خرج جدا میشود، همبستگی اجتماعی و موجودیت طبقاتی به ریشخند گرفته میشود و سیاست و حق و تحرک اجتماعی قومیزه میشود. این روند که خوشبختانه با عروج اعتراض کارگری موقتا حاشیه‌ای شده است، از تلاشی ارتجاعی و سیستماتیک برای تحمیل یک عقبگرد در فرهنگ سیاسی و در جامعه سخن میگوید. این خط مشی تلاش دارد برای کارگر و شهروندان در کوچه و خیابان و محله و شهر شناسنامه قومی صادر کند، “خودی” و “غیر خودی” تعریف کند و فردا با تحریک قومی و مذهبی پاکسازی قومی سازمان دهد. نمونه های آن در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و قبلتر در یوگسلاوی سابق را نباید فراموش کرد.

در دنیای واقعی و با مُختصات سیاست در جهانِ امروز، این نیروها آرکان‌ها و توجمان‌ها و کارادیچ‌های ایران هستند. نیروهائی مانند خبات و مجاهدین و باندهای موسوم به سُنی و ملی- مذهبی و قومی، نیروهای فرقه ای که در اقتصاد سیاسی جامعه سرمایه داری ریشه ندارند، آینده سیاهی را برای مردم ایران تدارک می‌بینند. این نیروها بدترین دشمنان طبقه کارگر و هر نوع آزادیخواهی و تلاش برای رفع ستم و تبعیض هستند. نیروهائی فاقد پرنسیپ سیاسی، آماده وارد شدن در هر چهارچوب ضد اجتماعی، با قابلیت بالای مزدوری برای ارتجاع سیاسی در منطقه و جهان، که از کاندیدهای صف اول ویترین آلترناتیوسازی دست راستی هستند. وقتی عملکرد و سیاست و ترکیب این نیروها و باندهای دست ساز را در چهارچوب سیاست آلترناتیو‌سازی مشاهده میکنید، با تمام تضادها و تناقضاتی که این ترکیب سرهم بندی شده با هم دارند، با صفی از ارتجاع سیاسی روبرو هستید که از عناصر رژیم اسلامی و مغضوبین حکومتی تا قوم پرستان و آریائی‌های دوآتشه و فاشیست و اسلامیون متفرقه، در کنار عناصر و شخصیت‌هائی که برای جوری جنس ردیف شدند، همه بادبان امیدشان را به ماشین نظامی آمریکا و دول غربی و ارتجاع سیاسی منطقه و سازمانهای اطلاعاتی‌شان گره زده‌اند. این نیروها هر کدام به تنهائی کسی نیستند و جامعه ایران و جنبشهای واقعی دست رد به سینه آنها میزند و ربطی به اعتراض و مبارزه و مسائل واقعی اکثریت قاطع مردم ایران ندارند. اما باید بسیار خوشبین و سطحی بود که سیاست را جاده یکطرفه دید و یا سیاست را صرفا با معیارهای دوره‌های متعارف سیاسی و رابطه یک به یک جنبشهای اجتماعی و احزاب سیاسی طبقات متخاصم اجتماعی تبئین کرد. تمام مسئله اینست که اولاً، قوائد بازی سیاست در دوره‌های بحران و جنگ با دوره‌های متعارف اساسا فرق دارد و ثانیاً، جامعه باندازه کافی مصونیّتِ سیاسی در قبال نیروهای سناریوی سیاهی و آلترناتیوسازی ارتجاعی ندارد. چه بسا عده ای از سر نفرت و عاصی شدن از حاکمیت ارتجاعی جمهوری اسلامی و ناتوانی در فائق شدن به آن به طرق انقلابی، به هر سناریوی دیگری رضایت دهند.

برخلاف دوران جنگ سرد، امروز در منطقه و در ایران، ما با یک اردوی راست که حداقل به جامعه و ارزشهای کلاسیکِ بورژوازی مُتعهد باشد، روبرو نیستیم. تلاشهائی که صورت میگیرد، روندهائی که در حال تکوین‌اند، نیازمند ایجاد یک صفبندی قوی و اجتماعی و مسئول است. امروز بیش از هر زمان تقابل چپ و راست در مقیاس اجتماعی در جامعه ایران مُبرمیت یافته است. بمیدان آمدن جنبش رادیکال کارگری و طرح افق و راه حل کارگری بحران، قبل از سرنگونی حکومت اسلامی، قطب‌بندی سیاست در ایران را تشدید کرده است. این تقابل، نه فقط برای شکست راست در صحنه سیاست و پیشروی کارگر و کمونیسم، بلکه برای نجات جامعه و ممانعت از ایجاد یک وضعیتِ فوق‌العاده خطرناک که کُل جامعه را در بنیادهایش دچار فروپاشی و نابودی میکند، ضروری شده است.

کمونیسم امروز و جنبش رادیکال کارگری علیه سرمایه‌داری، بناچار باید در استراتژی پیروزی‌اش علیه مُخاطراتِ دوره سرنگونی، چه علیه دستجاتی که نقش “بلاک واتر” را ایفا میکنند و چه علیه راه‌حلهای دست راستی که نظم کنونی را اعاده میکنند، قاطع و بی ابهام و روشن باشد. کمونیسم و جنبش رهائیبخش کارگری، جنبشی برای امحای اساسِ تبعیض و نابرابری و استثمار و رفع هر نوع ستم در جامعه سرمایه‌داری است که حکومتها و دولتهای بورژوائی به آن نیاز دارند و آنرا نونوار میکنند. جنبش کارگری و کمونیستی در ایران تلاش دارد به صد سال حاکمیتِ ارتجاع و نظم آبروباخته سرمایه داری پایان دهد. ناسیونالیسم و آریائی گری و قومیگری و مذهب اما تلاش دارد جامعه را بازهم به عقب سوق دهد و سناریوی جنگ همسایه با همسایه را روی صحنه بیاورد. ظرفیتهائی که این نیروها و دستجات متفرقه فی‌الحال از خود بروز داده اند، آینده ای که تصویر میکنند، فرهنگ و ادبیات منحطی که نمایندگی میکنند، کمترین ربطی به تمایلات آزادیخواهانه و انقلابی کارگران و مردم ایران ندارد. این تناقض اما کم و بیش داستان همیشگی تاریخ تحولات سیاسی بوده است، مُهم ایجاد آمادگی و مصونیّت اجتماعی و توده ای کردن افقی آزادیخواهانه و پیشرو و قدرتمند کردن جنبشی است که این مُخاطرات را میشناسد و ازهم اکنون در مقابل آن سنگر محکمی ایجاد میکند.
***

١٧ ژانویه ٢٠١٩