نادر شریفی- خیزش انقلابی در ایران در منگنه دو آلترناتیو بورژوائی
بیش از هفت ماه از خیزش انقلابی اخیر بنام “زن-زندگی-آزادی” در ایران میگذرد. خیزش انقلابی حاضر میرفت که طومار نظام حافظ سرمایه اسلامی را بسرعت در هم پیچد. اما این خیزش، به نظر من در کنار فاکتورهای دیگری از جمله سراسری نشدن، عدم آمادگی طبقه کارگر و غیره توسط تحرکات، حملات، پروژه های مختلف همانند “من وکالت میدهم”، شرکت در کنفرانس امنیتی مونیخ، نشستهائی با هیئت حاکمه اسرائیل و از جمله با وزیر اطلاعات رژیم اسرائیل، گردهمائی” جرج تاون”، حمله به اپوزیسیون چپ، رونمائی از پرویز ثابتی در تظاهرات سلطنت طلبان، دور گردی رضا پهلوی در جمع آوری کمک مالی و . . . ضربه های جدی خورد و در کنار دیگر فاکتورهای عینی اجتماعی سرعت خود را در به زیر کشیدن جمهوری اسلامی از دست داد.
اگر اعتراض‌های دی ۹۶ که از شهر مشهد شروع شد، ولی به‌سرعت گسترش یافت و نشان داد که اعتراض‌های خیابانی ماهیتی سرنگونی طلبانه، رادیکال، مردمی و عمومی دارند و توسط سرکوب گسترده و خشن رژیم موفق به فروکش اعتراض‌ها شد و اگر اعتراضات آبان ۱۳۹۸ در ایران که از روز ۲۴ آبان در اعتراض به گران شدن بنزین آغاز شد و به سرعت در بیش از ۱۹۱ شهر با شعارهای ضدحکومتی اصل نظام را هدف قرار ‌داد، در درجه اول شیوع کرونا عمر پایان یافته جمهوری اسلامی را به دراز کشاند، خیزش انقلابی حاضر نه تنها توسط نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی، بلکه با تحرکات ضد انقلابی اپوزیسیون راست افراطی-فاشیستی به رهبری رضا پهلوی در منگنه ائی قرار گرفت که لزوم آمادگی جنبش انقلابی رادیکال حاضر در مقابله با آلترناتیو دیگر بورژوائی را الزامی میکرد. جنبش انقلابی سرنگونی طلبانه در ایران هربار که به خیابانها آمده، با کسب تجارب خونین از مبارزات قبلی اش وارد رزمی جدید در بزیر کشیدن نظام حافظ سرمایه شده است.
با نگاهی حتی سطحی به عملکرد شش-هفت ماه اپوزیسیون راست پروغرب جمهوری از جمله دفاع بی دریغ اش از نیروهای سرکوب جمهوری اسلامی، محکومیت مبارزین در حمله و خنثی کردن نیروهای سرکوب و . . . متوجه خواهیم شد که جامعه ایران باری دیگر با مانعی روبرو شده که در آغاز خیزش “زن-زندگی-آزادی” آن را مانع جدی بر سر راه آزادی ندیده بود؟ حداقل ما بعنوان احزابی که خواهان بزیر کشیدن انقلابی جمهوری اسلامی هستیم، متوجه پتانسیل قوی راست افراطی حافظ حفظ وضع موجود که در قبال بزیرکشیدن انقلابی جمهوری اسلامی، حفظ جمهوری اسلامی را انتخاب میکند، نبودیم.
بنابر این اگر بخواهیم به طور مؤثر در مبارزه پیش رو هم با فاشیسم اسلامی و هم با راست افراطی که پتانسیل بالائی در بالادست پیداکردن فاشیسم آریائی دارد، مبارزه کنیم و یکی را بزیر و دیگری را خنثی کنیم، محکوم کردن اخلاقی و نقد مواضع سیاسی و تاریخ ۵۰ ساله سرکوب اش ما را به موقعیت برتری نمی رساند. ما باید درک کنیم که چه شرایط اقتصادی-اجتماعی این دو جنبش را در مقابل جنبش انقلابی سرنگونی طلبانه و در کنار حکومت اسلامی قرار میدهد؟ چه نیروها و چه بخشی از بورژوازی ایران و حتی سرمایه داری جهانی از این دو جنبش در مقابل جنبش انقلابی سرنگونی طلبانه حمایت می کنند و حمایت خواهند کرد؟ و چگونه برای بورژوازی امکان پذیر است که در قرن بیست و یک، در حمایت از محورگرائی، عظمت طلبی، سرکوب خیزش انقلابی، دفاع از نیروهای سرکوب، حمله به تظاهرات و تظاهرات کنندگان، سانسور اپوزیسیون انقلابی و غیره فاشیسم آریائی مدیای جهانی را بدست می گیرد و در حفظ نظام حافظ سرمایه اسلامی، اپوزیسیون دست پرورده غرب نقش اصلی را در ایران بازی می کند؟
فاشیسم در مقابل چپ متحد است
همگی ما بخوبی میدانیم که فاشیسم تنها یک عقیده و یا ایدئولوژی نیست. فاشیسم شکل برجسته سرکوب از نظامهای دیکتاتوری، دارای بحران در جهان سرمایه است که برای حفظ خود و برای جلوگیری از به قدرت رسیدن چپ در جامعه حاکم می ‌شود. فاشیسم آن نظام اقتصادی-سیاسی-اجتماعی است که با لغو قوانین اقتصاد “بازار آزاد سرمایه” از جمله تحرک آزادانه سرمایه، لغو قوانین پایه ائی و جهانشمول انسانها، در پی عبور از بحرانهای اقتصادی خود، تا مرحله قابلیت رقابت اقتصادی و شکست چپ در حکومت باقی خواهد ماند! برای همین کشف مکانیسم ها و قوانین درونی دو جنبش حافظ سرمایه که گوئی این یکی اپوزیسیون آن یکی نیز می باشد، برای ما، کمونیستها، چپها و انقلابیون حیاتی است. ما نباید به این دو جنبش تنها به عنوان دو پدیده منزوی و اکیدن رودرو نگاه کنیم. ما باید اپوزیسیون راست پروغرب و جمهوری اسلامی را در ارتباط با توسعه کلی اجتماعی (وضعیت چپ در جامعه، خواستهای جامعه، مبارزات رادیکال عمومی و سراسری، وضعیت طبقه کارگر، حق تشکیل شوراهای کارگری، حقوق و مبارزات برابری طلبانه زنان، وضعیت سازمانهای جوانان، وضعیت رفاه عمومی، بیمه های اجتماعی، وضعیت اقتصادی جامعه، حقوق شهروندی و . . .) که در بحرانهای لاینحل عظیم اقتصادی در جغرافیای سیاسی امروز ایران بخوبی قابل مشاهده هستند را درک کنیم و متوجه بشویم که بورژوازی ایران آلترناتیو دیگری در صورت اجبار در انتخاب بین جمهوری اسلامی و اپوزیسیون راست پروغرب اش ندارد و حقیقت اش به آن و حفظ حداقل یکی از آنان برای ادامه حیاتش محتاج است.
بی ثباتی از هر طرف که نگاه می کنیم؟
این واقعیت که بعنوان مثال در آلمان دو سوم و شاید در فرانسه 80%-90% مردم اش بحث در مورد نظام سرمایه داری را ضروری می دانند نشان دهنده آن است که بخصوص در سال های اخیر نارضایتی عظیمی از شرایط حاکم در سراسر جهان ایجاد شده است. بحران نظام جهانی سرمایه داری به طور کلی به گرایش اجتماعی به سمت چپ دامن زده است. این روند را می توان در آمریکای لاتین، در اروپا و خاورمیانه و حتی در شمال آمریکا مشاهده کرد. اینکه ما در بحبوحه یک روند انقلابی بخصوص در ایران هستیم، حتی برای خبرنگاران مدیای اصلی پوشیده نمانده است. اعتصابات و اعتراضات توده ای امروز در ایران بخشی از زندگی سیاسی روزمره مردم شده اند. طبقه کارگر ایران نیز در تاریخ صد و اندی سال مبارزه اش، برای حق تشکل، برای حق مبارزه برای دریافت حقوق بیکاری، حداقل دستمزد، حق اعتصاب، حق دخالت در سرنوشت کارخانه و کشور و . . . ، تجربیات بسیار و اغلب تلخ و با هزینه های سنگینی را پرداخته و پشت سر گذاشته است. بحران سرمایه داری، انباشت توسط اقلیت ناچیزی، فلاکت بخش اعظم جامعه، انفجاری بودن جو جامعه ایران را در کنار هزاران فاکتور دیگر بخوبی نمایان میکند.
با این حال، تمایل اجتماع به چپ، دارای یک جنبش یک بعدی و یک مسیر نیست. در پناه بحرانهای اجتماعی و نارضایتی عمومی از وضع موجود، بورژوازی آلترناتیو خود یعنی فاشیسم و در مورد خاص ایران اپوزیسیون پروغرب که مخلوطی از فاشیسم آریائی عظمت طلب تا ناسیونالیسم پخمه است را، در مقابله با گرایش اساسی جامعه یعنی چپ، پرچم خود خواهد کرد. این یعنی دو قطبی شدن جامعه که امروز بخصوص در ایران، ونزوئلا و بولیوی غیرقابل چشم پوشی هستند.
بنابر این و از آنجا که با احساس خطر و یا احساس ضرورت، نیروهای فاشیستی، راست افراطی در حمایت کامل بورژوازی “خودی” و حتی جهانی می‌توانند در فضای نارضایتی اجتماعی نیرو بگیرند و شورا‌های کارگری، جنبشهای برابری طلبانه زنان، سازمانهای جوانان، احزاب و شخصیتهای انقلابی، نیروهای رادیکال مردمی را با سرکوب وحشیانه به عقب برانند. اما این نباید دلیلی برای هیستریک یا بدبین بودن بیش از حد به مبارزات اجتماعی برای دست یابی به آزادی واقعی کرد. سرکوب یک جامعه آزادیخواه برای حداقل یک زمان کوتاه، تنها امکان پذیر است که جنبش های انقلابی و بخصوص در ایران جنبش کمونیسم کارگری، جنبشهای شورائی کارگری، جنبشهای رادیکال و بخصوص مبارزات پیشرو و رادیکال زنان و احزاب پیشرو و رادیکال با تصمیمات و موضع گیریهای اشتباه خود در مقابل سیاستهای بورژوازی شکست خورده و منهدم شوند.
بستر اجتماعی نیروهای سرکوب رژیم اسلامی و تجاوزگران سلطنت طلبان کجاست؟
مزدبگیرانی که در سطح کارخانه با همبستگی با یکدیگر با حملات هیئت رئیسه مواجه می شوند، سنتن تمایل به توسعه استراتژی های جمعی از جمله تشکیل شوراهای کارگری خود دارند. اعتصابات کارخانه ائی کوچک و بزرگ، اعتصابات عمومی و حتی تظاهرات سراسری این ادعا را بخوبی اثبات میکنند. مزدبگیران که در کنار سرکوب دولت، نماینده حافظ سرمایه، توسط سازمان‌های سنتی خود و در غیاب یک سازمان انقلابی کند شده‌اند، نمی‌توانند راه روشنی برای خروج از فلاکت سرمایه‌داری نه به اعضای خود و نه به جامعه نشان دهند.
در این شرایط، در میان طبقه کارگر که امکان و سنت مقاومت شورائی و همبستگی جمعی وجود ندارد، کارگران به صورت فردی با ناامنی و حمله متمرکز سرمایه مواجه می شوند. ناامیدی، ترس از سقوط اجتماعی می تواند به یأس و تهاجم غیرمنطقی تبدیل شود. بحران سرمایه داری نه تنها حقوق بگیران را ، بلکه قشرهای طبقه متوسط ​​را نیز تحت تأثیر خود قرار می دهد. هزاران کسب و کار کوچک و متوسط ​​سال به سال یا توسط شرکتهای انحصاری بزرگ در مبارزه رقابتی درهم شکسته می شوند یا قابلیت رقابت با شرکتهای بزرگتر را از دست میدهند و به خیل مزدبگیران می پیوندند. انفجار بورس ها پس انداز هزاران سرمایه گذار خرد را نابود میکند. بسیاری از دانشگاهیان جوان پس از آموزش و تحصیل نمی توانند مشاغل مربوطه خود را بیابند. بنظر می آید که همه آنان در مقابل بانک های بزرگ، انحصارات و “جهانی شدن” سرمایه داری، به صورت فردی و بدون هیچ ابزار فشار، کاملاً ناتوان هستند.
این افراد علیرغم استیصال به دلیل موقعیتی که در جامعه دارند، نمی توانند برای خود پاسخ و راهبردهای مقابله ای ایجاد کنند. آنها که بین کار و سرمایه گیر افتاده اند، تنها می توانند انتخاب کنند که به کدام یک از دو نیروی اجتماعی بپیوندند؟ اگر جنبش کارگری مصمم، قدرتمند و قابل اعتماد برای تغییر در جامعه مشاهده شود، می تواند حتی “طبقه متوسط” ​​و “باخته گان جدید” را به صفوف خود بکشاند. اگر منفعلانه و تدافعی عمل کنند، میتوانند با نیروی سرمایه مهار و به پیاده نظام ارتجاع تبدیل شوند.
احتمال اینکه در میان افراد ناامیدی که جایگاه ثابتی، چه به عنوان مزدبگیر و چه به عنوان صاحب سرمایه، در جامعه پیدا نمی کنند در گروه‌های فاشیستی و یا راست افراطی پایه اجتماعی خود را پیدا می ‌کنند زیاد است. چرا که در آن خشونت به همان اندازه علیه “بالائی ها” باز تولید می شود که علیه سایر افراد آسیب ‌دیده اجتماعی که به عنوان رقیب در مبارزه برای موقعیت خود در جامعه دیده می شوند. در مورد اپوزیسیون پرو غرب و چماق داران آن می توان اثبات کرد که سردمداران چماق دار سلطنت طلب اغلب کسانی هستند که چندی قبل برای جمهوری اسلامی، جوانان و زنان و انقلابیون را در خیابانها و اسارتگاههای اسلامی لت و پار میکردند. با پرتاب شدن آنها از جمع سرکوب پوزیسیون (خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و یا نقشه مند) احتیاج به راه دوری رفتن ندارند. چرا که منبعد بجای دفاع “مقدس” از نظام جمهوری اسلامی از حکومت حافظ سرمایه “مقدس” مثل حکومت استبدادی سلطنتی دفاع می کنند و خود معتقدند که جایگاه “منحصر بفرد” خود را باز یافته اند.
عوام فریبی جناح راست در غرب و در اپوزیسیون ایران
مشخصه جریان های راست افراطی در غرب این واقعیت است که ضد سرمایه داری آنها قرار نیست جدی گرفته شود. آنچه مورد انتقاد قرار می گیرد، سرمایه داری فی نفسه نیست، بلکه “جهانی شدن” آن است که گویا به مردم خارجی امکان می دهد تا به قیمت “ملت خودی” ثروتمند شوند. به این ترتیب نفرت به طرز ماهرانه ای از سرمایه داری به سمت مردم و مهاجران خارجی هدایت می شود. در بهترین حالت، بخش‌هایی از سرمایه مقصر فلاکت اجتماعی است، یعنی سرمایه مالی “بین‌المللی” یا بهتر بگوئیم ” سرمایه بیگانه”.
اما جریانات راست و فاشیستی در اپوزیسیون ایران نه تنها به سرمایه داری و بازار آزاد ایرادی نمی گیرند، بلکه حتی مدافع بی قید و شرط آن نیز هستند. آن چیزی که ایراد دارد، نه حاکمیت سرمایه و دولتهای منتخب آن، که حاکمیت آخوند و ولایت فقیه در ایران است که با معاوضه آن با ناسیونالیسم عظمت طلب و قوم پرست، گوئی به یکباره مشکلات عدیده اقتصادی جامعه ایران حل و با دادن حداقل آزادی یواشکی پوشش زنان، جامعه به مکانیسمهای بازار آزاد و تمدید استثمار سرمایه سر تعظیم فرو خواهد آورد. این که اتوبوس مجانی آریامهری در نگاه خود بورژوائی ایران آلترناتیو قابل اعتمادی برای جایگزینی با جمهوری اسلامی نیست، بحث دیگری است که باید در جائی دیگری دنبال شود. اما باید مطمئن بود که امروز بورژوازی ایران برای حفظ حاکمیت خود و ادامه استثمار جامعه بغیر از جابجائی این دو جریان راست ارتجاعی با اتکاء به فاشیسم آریائی، ملی گرائی، ناسیونالیسم، عظمت طلبی به همراه کمی سازش در قوم پرستی، انتخاب قابل عرض دیگری ندارد.
اما جانشینی یک نظام “متعارف” حافظ سرمایه با تعهد به قوانین بازار آزاد و با رعایت مواد اعلامیه حقوق بشر که تعریف کننده چهارچوب کاری جهان سرمایه مدرن است، نمی تواند در چهارچوب جامعه ملتهب ایران معنی پیدا کند. جامعه ایران لااقل از زمان مشروطه تا به امروز برای دستیبابی به آزادی و رهائی از اسارت سرمایه قربانی ها داده ولی با این وجود به مبارزه خود ادامه داده است. بدون بالابردن درجه سرکوب، اعدام و شکنجه و گرسنگی عمومی به جامعه دادن، بورژوازی ایران قادر به رویاروئی با جامعه ائی که آرمانهایش چپ است و سوسیالیسم را هر جا که فرصت اعتراض پیدا میکند، فریاد میزند، امکان پذیر نیست.
کارکرد اجتماعی فاشیستهای آریائی و اسلامی
بنابر طبیعت و لزوم جوابگوئی به بحرانهای فزاینده اقتصادی خود، سرمایه مجبور است به سطح زندگی مزدبگیران روزمره حمله کند. مزدبگیران نیز با تشکیل شوراهای کارگری، اتحادیه ها و سندیکاها و دیگر اقشار جامعه با عدم تبعیت مدنی و تا مرز بی قانونی، تشکیل سازمانهای زنان، جوانان و نهادهای مدنی و غیره شروع به تبدیل سازمان های خود به ابزار مبارزه با حمله بورژوازی میکنند و در یک مبارزه طبقاتی دائمی تا بثمر رسیدن انقلاب سوسیالیستی در پی بهبود شرایط اقتصادی-اجتماعی خود بر می آیند.
با بحران حداقل هفتاد ساله ائی که بورژوازی ایران و بخش‌های انفرادی دستگاه دولتی با آن دست بگریبانند، آنها شروع به ارائه حمایت مالی، سیاسی و سازمانی از باندهای فاشیست تا جابجائی حکومت “ملی-اسلامی” به حکومت فاشیستی آریائی، به عنوان کمکی در مبارزه با جنبش کارگران، مال باختگان، نداران، بازنشستگان، معلمان، کادر پزشکی، زنان و جوانان و در مجموع اقشار مختلف طبقه کارگر سازمان‌ یافته و بل بالقوه شورشی و به عنوان خروجی برای حفظ وضع موجود می کنند.
امروز، در عصر تحولات و نافرمانیهای اجتماعی در ایران، این حمایتها نمیتوانند همانند اروپا پراکنده و مقطعی باشند. بورژوازی و نمایندگان سیاسی آنها همیشه در مبارزات حاد طبقاتی، از باندهای چماق دار تا احزاب و سازمانهای فاشیستی، به عنوان نیروهای کمکی سرکوب علیه جنبش های اعتراضی اجتماعی استفاده کرده اند. ما در ایران هم در آغاز دهه پنجاه و در بستر تولد یک نیروی انقلابی چپ با پایه های اجتماعی عینی این تجربه را کردیم که بورژوازی جهانی در بحران فرورفته و ناعلاج سلطنت از ارتجاعی ترین و مشمئز کننده ترین بخشهای جامعه جنبش اسلامی- فاشیستی خمینی را بیرون کشید و با به گمراه بردن جامعه غیر متحزب، آلترناتیو خود را با ترفند “شاه باید برود”، در جامعه تحکیم کرد. امروز با عوج گیری اعتراضات اجتماعی در بزیر کشیدن نظام بورژوائی مطلوب ایرانی، شاهدیم که چگونه دو نیرو در هماهنگی جلوی رشد و بقدرت رسیدن جنبش آزادیخواهانه و رادیکال چپ را در تحولات ایران هم در ایران و هم در خارج از مرزهای سیاسی ایران می گیرند و یکدیگر را بعنوان آلترناتیو بیان میکنند.
رحم هنوز بارور است که این از آن خزید!
سرانجام، جنبش توده‌ای فاشیستی در ایتالیا و آلمان با حمایت قاطعانه بانک‌ها، صنعتگران بزرگ و دستگاه دولتی به قدرت سیاسی رسید. سرمایه و دستگاه دولتی این انتقال قدرت را تنها راه جلوگیری از تسخیر انقلابی قدرت توسط طبقه کارگر، ابتدا در ایتالیا در سال 1922 و سپس در آلمان در سال 1933 می دانستند.
همین روند را ما می توانیم در آغاز دهه 50 در ایران مشاهده کنیم. جامعه ترقی خواه و برابری طلب حاضر نبود که حاکمیت سلطنت و سرمایه را بر گرده خود بپذیرد. انقلاب بل زودرس 57 میرفت که نظام سرمایه در ایران را درهم پیچد و چپ را بقدرت نزدیک کند. بنابر این بورژوازی کوچک و بزرگ و بخصوص بازاریان در ایران با حمایتهای سرشاری مالی خود جنبش ملی-اسلامی به رهبری خمینی را تقویت کردند. این جنبش و سپس جمهوری اسلامی را از هر طریق ممکن حمایت کردند تا از تسخیر انقلابی قدرت توسط چپ که چند سالی هنوز احتیاج داشت، جلوگیری کنند.
پس از شکست فاشیسم در پایان جنگ جهانی دوم، اکثر حامیان اقتصادی و سیاسی آن در قدرت باقی ماندند. این همان خوابی است که امروز اپوزیسیون بورژوازی ایران به نمایندگی پهلوی برای جامعه ایران پس از جمهوری اسلامی می بیند. پس از فروپاشی جمهوری اسلامی، قرار نیست سرمایه داری خودی بخاطر انباشت میلیاردها دلار در آمریکا و کانادا و انگلیس و حتی خود ایران بازخواست شود یا هزاران آدمکش و شکنجه گر حکومت خدا در دادگاههای مردمی جوابگوی چهل و پنج سال تجاوز و اعدام و شکنجه جوانان جامعه باشند و یا حداقل زندانهای ساخته شده توسط خاندان پهلوی با خاک یکسان شوند! خیر همه اینها پس از جمهوری اسلامی بل بیشتر از اینها برای حفظ نظام سرمایه داری منتها این بار با کروات لازم و غیرقابل صرف نظر می باشند.
امروز، در کشورهای صنعتی غربی، تسخیر مجدد قدرت توسط فاشیسم بسیار بعید است. از یک سو، بستر اجتماعی فاشیسم، مشاغل کوچک و کشاورزی به دلیل صنعتی شدن به شدت کوچک و بی اهمیت شده اند و از سوی دیگر، اکثریت قریب به اتفاق جمعیت امروز را حقوق بگیرانی تشکیل میدهند که به دلیل موقعیت خود و سطح بالائی در آموزش علوم و فنون در چرخه تولید، گزینه های بسیار متفاوتی برای پاسخ به بحران دارند.
اما در ایران موضوع بسیار متفاوت است. بورژوازی ایران بخاطر موقعیت اقتصادی اش در رده بازار جهانی بغیر از سرکوب خونین راه دیگری در حفظ خود نمی بیند. هرچند که شاید بورژوازی ایران خود دلخوش چندانی از جمهوری اسلامی نداشته باشد، اما بطور واقع آلترناتیو دیگری را پیدا نمیکند. یا جمهوری اسلامی و یا اپوزیسیون راست پروغرب از جنس حزب نوین که پتانسیل سرکوب اش باید بمراتب بیشتر از جمهوری اسلامی باشد. چیزی که با حفظ دستگاههای سرکوب جمهوری اسلامی و ائتلاف دستگاههای سرکوب حکومت قبلی باز هم بعید بنظر می آید که قادر به مقابله با جنبش قدرتمند چپ حاضر در جامعه باشد. شاید بهمین دلیل است که بورژوازی ایران و حتی سرمایه جهانی کماکان و با تمام ایراداتی که از نظام استبدادی اسلامی میگیرند، خواهان حفظ جمهوری اسلامی تا سر حد ممکن اند؟
مسیر قدرت توسط نیروهای راست افراطی چگونه پیموده می شود؟
فاشیستها در اروپا در مرحله اولیه با باندهای پراکنده محلی و سازماندهی ضعیفی آغاز بکار کردند. این باندها در آغاز جرات ظاهر شدن در محلهای عمومی را نداشتند. آنها در ابتدا به ضعیف ترین اعضای جامعه، مانند مهاجران یا بی خانمان ها و زنان تن فروش حمله میکردند آنهم زمانی که مطمئن بودند نیرویشان در محل از آنان بیشتر است. در این مرحله، سازمانهای راست افراطی تنها به برگزاری جلسات گفتگو، سمینار و گردهمایی کوچک بسنده میکردند. عده ائی از آنان حتی مبارزات خود را در چهارچوب “شعر” و “شعرخوانی” به پیش میبردند. در مرحله بعد، گروه های کوچک و بزرگ فاشیست، حزب اصلی خود را تشکیل دادند که تا حمایت هرچه بیشتری از بنیه داران مالی و از محافل بورژوایی به دست آورند تا بتوانند پس از آن وارد عرصه دستیبابی بقدرت سیاسی شوند. در این مرحله، جنبش فاشیستی شروع به روی آوردن به سرنوشت واقعی خود کرد: مبارزه برای تصرف خیابان ها، وحشت سازی علیه چپ ها، علیه تشکلات کارگری و سرکوب هر جنبش مخالف تا دست آخر لغو مدنیت و برقراری دیکتاتوری سرمایه را ممکن کند.
بیشتر در مورد تاریخ پیوسته نازیسم و فاشیسم با جریانات اسلامی از جمله اخوان المسلمین توضیح داده ایم. اما مقایسه چگونگی بقدرت رسیدن فاشیسم در اروپا و جمهوری اسلامی در ایران بمراتب آسانتر است.
جنبش اسلامی برهبری خمینی در ایران همانند همه دیگر جنبشهای اسلامی، نیروی خود را از مساجد، تکیه ها و مراسم و مناسک مذهبی اسلامی گرفته اند. بجای شعر و کنسرت، آموزش قرآن، مسابقات قرآن و اذان خوانی و مراسم مذهبی براه انداختند. زنان را بواسطه دستورها و فرامین قرآن و محمد اول پشت زندان حجاب و سپس یکسره به بردگی کشاندند. سازمان و گروههای کوچک و بزرگ اسلامی بر خلاف سازمانها و گروههای چپ، هیچگاه تحت تعقیب جدی و خطر شکنجه و کشتار وسیع نیروهای سرکوب سلطنتی قرار نداشتند، با ارتباط و حمایت مستقیم بازار دارای امکانات سرشار مالی و تبلیغاتی و ساختار نیم مخفی در جامعه شدند. پس از حمایت سرشار غرب و مدیای آنان و بقدرت رسیدن، حزب خود، حزب الله را اعلام کردند و به این ترتیب همه احزاب و سازمانهای دیگر را غیر قانونی اعلام کردند. (حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله!)
قانون شریعت را قانون جامعه خواندند و به کمونیستها و چپ فراخوان دادند که بیایند خودشان را معرفی کنند، اعدام شوند تا خدا در آن دنیا به جرایم آنان رسیدگی کند. دختران ازدواج نکرده و زیر شانزده سال را قبل از اعدام، تجاوز کردند تا مبادا به بهشت بروند و حتی تجاوز و شکنجه در زندانها را برای مرد و زن شرعی اعلام کردند. یعنی با قدرت یابی و در سایه جنگ، مبارزه برای “حضور عمومی” و رادیکال مردمی در خیابان ها آغاز شد و یکی پس از دیگری نیروهای اجتماعی را سرکوب و تا مرز نابودی خنثی کردند.
امروز همچون پنجاه سال قبل، برای اولین و آخرین نبرد تعیین کننده در مبارزه بر علیه فاشیسم اسلامی خیابانها تنها فاکتور مهم اند، جایی که موفقیت با شکست جمهوری اسلامی قابل تعیین و تکلیف است.
تحرکات جنبش راست اولترا ارتجاعی اپوزیسیون ایرانی پروغرب در هفت-هشت ماه گذشته، در بطن خیزش انقلابی در ایران هم آنچنان متفاوت از جنبش ملی-اسلامی نیست. بعنوان نمونه می توان به:
• تشکیل حزب ایران نوین،
• سعی در متشکل کردن سازمانها و نیروهای پراکنده و ضعیف محلی پروغرب تحت نامهای “من وکالت” میدهم، اتوبوس مجانی و غیره،
• ارتباط با سازمانها، احزاب، پارلمانهای مختلف برای ” جمع آوری حمایت مالی”،
• بدنبال حمایت گشتن در غرب برای حمایت از اپوزیسیون پرو غرب و بخصوص رضا پهلوی،
• تشکیل و شرکت در دهها کنفرانس و نشست از جمله شرکت در کنفرانس امنیتی مونیخ، کنفرانس خبری و نشست با سران حکومت اسرائیل، کنفرانس جرج تاون و . . .،
• جلسات پشت پرده و علنی رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون، عبداله مهتدی، نازنین برومند، مسیح علی نژاد، علی کریمی و گلشیفته فرهانی و . . . بمنظور تشکیل ائتلاف بزرگ راست پروغرب،
• بتازگی راه اندازی کنسرت،
• حمله به اپوزیسیون و بخصوص به آکسیونها و تظاهرات چپها و کمونیستها اشاره کرد
رهبر ما پهلویه، هر کی نگه اجنبیه / مرگ بر سه مفسد ملا، چپی و مجاهد
چگونه می توان با آلترناتیو سازی بورژوازی با جنبش ارتجاعی مبارزه کرد؟
امروز، مسیر قدرت دوباره به آن طرف خیابان منتهی می شود. نکته مهم این جمله این است که در مبارزه بر علیه ارتجاع که از طریق برتری عددی خود و از طریق مجموعه اقدامات قاطعانه میسر است، جلوی رشد آلترناتیو سازی راست حافظ سرمایه را در خیابانها مسدود کنیم. در این مورد ابراز خشم اخلاقی و نقد سیاسی با حفظ نزاکت سیاسی ابدن کافی نیست. راستها براستی فقط به آن خواهند خندید. در مواجهه با خشونت واقعی، محدود کردن خود، تواضع و بردباری اشتباه است. مقاومت را باید علیه ارتجاع سازماندهی کرد. اگر چپ موفق شود یکی پس از دیگری تجمعات و نشستهای آنان را خنثی کند، پایگاه آنان شروع به فروپاشی خواهد کرد. وقتی مشخص کردیم که خیابان برای آنان مسدود است، فاشیست های آریائی نمی توانند به یک نیروی سیاسی و آلترناتیو قابل عرضی پس از جمهوری اسلامی حتی برای دستگاههای بورژوازی غرب تبدیل شوند، آنگاه آنها هم همانند موش ها شروع به بازگشت به سوراخ های خود می کنند.
جنبش چپ و ضد فاشیست و انقلابی ایران چه در داخل و چه در خارج باید بر قدرت خود بیفزاید. به ویژه، بسیج گسترده ترین حمایت ممکن در جامعه برای جنبش ضد فاشیست آریائی مهم است. مهمتر از همه، اتحادیه ها و تشکل های کارگری و احزاب و سازمانهای جپ و انقلابی بایستی آگاه باشند که تحت تبلیغ مدیای وابسته باور “رمیدن مردم از کمونیسم” و ترس از “دیکتاتوری پرولتاریا” را افشاء کنند و ناخواسته در کنار فاشیستهای آریائی قرار نگرفته و پیوسته خط خود را از حافظان سرمایه جدا کنند. چرا که اینان هیچگاه انقلابی نبودند و نخواهند بود. اینها گرگان اند در لباس میش فرو رفته! اگر می‌خواهیم جلوی آلترناتیو سازی فاشیسم آریائی برای جایگزینی با جمهوری اسلامی را در مبارزه مدرن و امروزی ایران متوقف کنیم، باید دسترسی آنان به خیابان‌ها را قطع کنیم و جلوی جامعه رژه رفتن شان را در همه جا بگیریم.
پایان