نمایش ترامپ – نتانیاهو: بعد از مدتها فضا سازی سه شنبه ۲۸ ژانویه ۲۰۲۰ طرح معامله قرن در کاخ سفید رونمایی شد. ترامپ و نتانیاهو، دو عنصر منفور در راس دو دولت دست راستی آمریکا و اسرائیل همگام و همدست پشت تریبون ظاهر شدند و به قول خودشان چهارچوب “معامله قرن” را اعلام کردند. رهبری و یا نمایندگان تشکیلات خودگردان فلسطین به عنوان طرف اصلی این کشمکش دیرینه نه تنها در این مناسبت غایب بودند، بلکه از قبل به این طرح اسارتبار “نه” گفته و آن را مردود اعلام کرده بودند. همین فاکت کافی است، بی پایگی طرح قرن و ادعای کذایی “صلح طلبی” ترامپ – نتانیاهو را به وضوح افشا کند. بدوا و قبل از ورود به مضمون “معامله قرن” باید گفت، آنچه در کاخ سفید اجراشد، نمایشی مشمئز کننده، مملو از ارائه نقشه یکجانبه و زورگویانه و قلدرانه علیه حقوق اولیه مردم رنج کشیده فلسطین، گستاخی و دهن کجی بیشرمانه در مقابل بشریت حق طلب بود، که در چند دهه اخیر و مشخصا بعد از قرارداد “اسلو” در اوایل دهه نود میلادی به حل و سازش قابل قبول و مورد توافق دو طرف این نزاع در خاورمیانه امید داشتند. همانطور که حتی بسیاری از مفسران بورژوایی هم اذعان کردند، مضحکه روز سه شنبه گذشته عمدتا حرکت هماهنگ شده ترامپ – نتانیاهو برای خلاصی از مشکلات داخلی گریبانگیرشان و کمپین انتخاباتی آنها برای ماندن در راس قدرت دولتی است. تملق متقابل زننده دو طرف به هم و تعریف و تمجیدهای پوچ و مکرر از همدیگر در خدمت نجات هرکدام از منجلابی است که اکنون در آن بسر میبرند. طنزتلخ مساله آنجا است، هزینه این شعبده بازی و نمایش مسخره آنها را مردم مبارز و سختی کشیده فلسطین باید بپردازند.
معامله قرن: آپارتاید نژادی و کولونیالیسم: “معامله قرن”، طرحی برای حل نزاع فلسطین- اسرائیل نیست. درست بر عکس برای دفن هر طرح و نقشه ای و از جمله طرح “اسلو” در سال ۹۳ میلادی در جهت حل موثر این مشکل دیرینه در خاورمیانه است. در واقع این طرح یکجانبه مورد نظر دست راستیهای افراطی هیات حاکمه اسرائیل است که از آستین ترامپ و دولت دست راستی او بیرون زده است. مطلقا اگر کسی و یا جریانی خود فریبی و یا عوامفریبی نکند، لازم نیست جزئیات این طرح ۸۰ صفحه ای را مطالعه کند، تا عمق ضدیت این سند سوپرارتجاعی را با ابتدایی ترین حقوق مردم فلسطین که چندین دهه است برای آن جانفشانی میکنند، متوجه شود. محورهای اصلی اعلام شده در همین چند روزه به اندازه کافی گویا است. در این به اصطلاح طرح نه تنها از دولت مستقل فلسطین با حقوق و موقعیت برابر در کنار دولت اسرائیل خبری نیست، بلکه حاکمیت و سیطره بلامنازع دولت “یهودی” اسرائیل بر کل مناطق اشغال شده تثبیت و تحکیم میشود، حتی چهارچوب مورد نظر قرارداد اسلو برای تشکیل دولت فلسطین با همه محدودیتهای درنظرگرفته شده برای آن هم از جانب طرح ترامپ – نتانیاهو منسوخ اعلام شده است. در مقابل از “دولت خودگردان” در جغرافیای محدود و تکه تکه شده ای تحت قیمومیت دولت اسرائیل صحبت شده که حق داشتن ارتش و پلیس محلی و فرودگاه و تردد هوایی و قدرت کامل و لازم اقتصادی و اداری را ندارد. سئوال هر وجدان آگاه و هر ناظر منصف اینست آیا این دولت است؟ یا یک منطقه و اداره کولونیال و مستعمره که ساکنین آن در شهر و شهرکها و روستاهای محصور شده زیر دست دولت ستمگر و اشغالگر اسرائیل شب و روز را باید بگذرانند. آیا این کولونیالیسم در عصر جدید نیست؟ از این پدیده تلختر و بدتر در این طرح بر ماهیت “یهودی” دولت اسرائیل تاکید شده که معنای عملی اش سیطره حکومت و دولت براساس تفرقه نژادی و مذهبی و بر اساس تبعه درجه یک و درجه دو شهروندان است. پدیده ای که جناح چپ جامعه اسرائیل هم توافقی با آن ندارد. جاری شدن این طرح احیا و تثبیت حاکمیت مبتنی بر آپارتاید نژادی در آغاز قرن بیست و یکم است. در یادداشت دیگری نوشتم، “در دهه پایانی قرن بیستم با جارو شدن آپارتاید نژادی در آفریقای جنوبی تحت رهبری نلسون ماندلا، دنیا و بشریت امید به بهبود مثبتی را تجربه کرد، اکنون و در دهه دوم قرن بیست و یکم با دست بالا پیدا کردن راست افراطی، آپارتاید نژادی و به اعتقاد من “کولونیالیسم” میرود بر مردم مبارز و محنت کشیده فلسطین مجددا تحمیل شود. ترامپ راسیست در نظر دارد، این کولونیالیسم را به ضرب پول تحمیل کند”. در این طرح سراپا ضد انسانی تعلق یکپارچه اورشلیم به مثابه پایتخت حکومت اسرائیل که از اصلی ترین محورهای مورد منازعه دوطرف است، به نحو سبعانه و لجوجانه تاکید شده که مجرای شعله ور نگه داشتن دایمی این کشمکش خواهد بود. مساله محوری دیگر سرنوشت پناهندگان فلسطینی بی پاسخ مانده است. همین چند مولفه افشاگر ماهیت ستمگرانه و کولونیالیستی این طرح و تلاش ضد انسانی برای تثبیت موقعیت حکومت آپارتاید نژادی بالای مردم فلسطینی و عرب زبان در جغرافیای تحت سیطره دولت مذهبی نژادی یهود در مناطق اشغالی است.
پیش زمینه های طرح نتانیاهو- ترامپ: طرح ضد انسانی نتانیاهو- ترامپ در بطن تغییر و تحولات و عقب گردهای مهم جهانی و منطقه ای و تغییر منفی در معادله بین دولت اسرائیل و فلسطین عمدتا در دو دهه اخیر به جلو صحنه رانده شده است. در این میان بر دو مولفه محوری باید انگشت گذاشت. اولی، به بن بست رسیدن قرارداد اسلو و دومی عروج راست افراطی در سطح جهان و خاورمیانه و در خود اسرائیل. در مورد هر کدام توضیحاتی لازم است.
الف- قرارداد اسلو چرا ناکام ماند: در معادله جهانی، منطقه ای بعد از فروپاشی بلوک شرق و در آغاز دهه نود میلادی با تشکیل کنفرانس مادرید در سال ۱۹۹۱، مرحله دیگری برای دستیابی به نقشه ای برای پایان دادن به نزاع و کشمکش پر از خون و رنج بین جنبش آزادیبخش فلسطین به رهبری یاسرعرفات و دولت اشغالگر اسرائیل شروع شد. خود کنفرانس مادرید به نتیجه فوری نرسید، اما سرآغاز اقدامات و مذاکراتی بود که منجر به تدوین قراردادی در اسلو پایتخت نروژ شد. این قرارداد با توافق دو طرف کشمکش و قدرتهای جهانی ومنطقه ای و سازمان ملل، در سال ۱۹۹۳ میلادی در همایش بزرگی در زمین چمن کاخ سفید زیر نظر بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا و با حضور یاسر عرفات و محمود عباس از جانب جنبش فلسطین و اسحاق رابین (نخست وزیر وقت اسرائیل) و شیمون پرز (وزیر خارجه) رونمایی شد و به امضا رسید. قرار داد اسلو چهارچوب قابل قبول مصالحه بین دو طرف اصلی کشمکش را تامین کرده بود. اساس مسئله این بود، آن قرار داد، تشکیل دولت مستقل فلسطین در کنار دولت اسرائیل را به رسمیت شناخته بود، هر چد پاشنه آشیل آن قرارداد هم این بود، که محدودیتهایی را برای دولت مستقل فلسطین در نظر میگرفت که به آسانی مورد تایید فلسطینی ها نبود و روند توافق نهایی را کند و پیچیده کرد. با اینحال در چهارچوب آن قرارداد راه حل دو دولت مستقل و رسیدن به توافق نهایی در چشم انداز بود. قرارداد اسلو از همان ابتدا با مخالف شدید دست راستیهای دو طرف روبرو بود. در اسرائیل حزب دست راستی لیکود و دست راستیهای افراطی تر مذهبی نژادی و در میان فلسطینی ها جریانات تروریست اسلامی مثل حماس و جهاد با حمایت جمهوری اسلامی و دیگر جریانات مرتجع و افراطی کارشکنی علیه به سرانجام رسیدن قرارداد اسلو را تشدید کردند. عاقبت در سال ۱۹۹۵ اتفاقا در متینگ بزرگ صلح در میدان مرکزی تل آویو اسحاق رابین نخست وزیر و از معماران قرارداد اسلو توسط یک عنصر راست افراطی یهود ترور شد. با ترور رابین روند تحولات در داخل اسرائیل و در مناسبات بین اسرائیل و فلسطین بسیار تغییر کرد و این موثرترین ضربه به روند پیشبرد و اجرای قرارداد اسلو بین طرفین بود. به دنبال این واقعه و به فاصله کوتاهی بعد از آن در انتخابات اسرائیل حزب دست راستی لیکود به رهبری بنیامین نتانیاهو سرکار آمد و عملا قرارداد اسلو را حتی در اندک مواردی که با فلسطینی ها مذاکره کرد، کنارگذاشت. این وضعیت به جریانات تروریست اسلامی و جمهوری اسلامی هم فرصت داد تا بیشترین موانع و کارشکنی ها در مقابل روند سازش و توافق با اسرائیل را پیش بکشند. از آن دوره به بعد منهای دوره های محدودی قدرت دولتی در اسرائیل در اختیار دست راستی ها و حزب لیکود بوده که خود مانع پروسه سازش و صلح با فلسطینی ها هستند. این روند راست گرایانه با رئیس جمهور شدن جرج بوش پسر درآمریکا تشدید شد. با به میدان کشیدن نقشه راه توسط دولت بوش قرارداد اسلو ضربه بیشتری خورد و بن بست جدی به روند مذاکرات صلح بین فلسطین و اسرائیل تحمیل شد. مهمتر واقعه ۱۱ سپتامبر و آوار پیامدهای آن که در لشکرکشی و جنگ امیریالیستی آمریکا در افغانستان و عراق بروز برجسته پیدا کرد، به طور اساسی حل مساله فلسطین را حاشیه ای کرد. درعین حال دخالتهای جمهوری اسلامی در منطقه و از جمله حمایت از حماس و جهاد و جریانات تروریست اسلامی در قضیه فلسطین آشکارا به مانعی در مقابل راه حل مناسبی برای دستیابی به صلح و سازش بین اسرائیل و فلسطین تبدیل شده است. کشمکش آمریکا و بیشتر کشورهای عربی در خاورمیانه با رژیم اسلامی و بهره برداری آگاهانه نتانیاهوی فاشیست از آن بیش از پیش حل مساله فلسطین را از دستور خارج و حاشیه ای کرد. در نتیجه بن بست و ناکامی قرارداد اسلو، فاکتور مهم زمینه ساز طرح راسیستی “معامله قرن” توسط نتانیاهو- ترامپ است.
ب- عروج راست افراطی در جهان و در آمریکا: فاکتور دومی که زمینه ساز ارائه طرح یکجانبه و دست راستی “معامله قرن” شده است، عروج روند راستگرایی افراطی در سیاست جهانی و منطقه ای و در بطن آن به قدرت رسیدن ترامپ راسیست در آمریکا است. ترامپ با پلاتفرم و کمپین راسیستی به طور کلی و در قبال مساله فلسطین به طور مشخص سرکار آمد. با وجود موانع سد راهش او تلاش کرده است وعده های دست راستی را و از جمله در قبال قضیه فلسطین – اسرائیل به اجرا درآورد. “معامله قرن” چکیده سیاست آپارتاید نژادی، فاشیستی و کولونیالیستی دولت کنونی آمریکا و ترامپ با همدستی نتانیاهو در دنیای وارونه کنونی است. از دولت ترامپ و نتانیاهو و راست جهانی همین سیاستهای ضد انسانی بیرون میزند. این ماحصل نظم گندیده کاپیتالیستی در آغاز قرن بیست و یکم است. باید گفت شرم بر این نظم سیاسی و بشریت و دنیای وارونه ای که چنین روندها، اتفاقات و پدیده ها و طرحهای به غایت ضد انسانی را از خود بیرون میدهد و تحمل میکند.
آینده مردم فلسطین چه میشود؟ آینده مردم فلسطین و به ویژه امید به تامین امنیت و آرامش و سعادت آنها در ابهام بزرگی قرار گرفته است. مردم فلسطین بیش از هر دوره ای در تنگنای سیاسی، اقتصادی و در شرایط بن بست به سر میبرند. در مقابل آنها فقط دولت فاشیست اسرائیل قرار نگرفته است. اکنون با وضوح بیشتر و بیش از هر دوران دیگری زیر فشار دست راستیهای کاپیتالیسم جهانی هستند. دولت کنونی آمریکا و اسرائیل با حمایت ضمنی متحدان اروپایی و دیگر قدرتهای جهانی و تعداد قابل توجهی از دولتهای فاسد در کشورهای عربی در مقابل مردم فلسطین صف کشیده اند. زیر این فشار سهمگین در نظر دارند سند بردگی و اسارت دایمی و قبول تبعه درجه دوم را بر آنها تحمیل کنند. اراده نه گفتن و ایستادگی این مردم مبارز در مقابل این قلدری و زورگویی که حتی تشکیلات فاسد خودگردان فلسطین به رهبری محمود عباس را در موقعیت مقابله و نه گفتن قرارداده است، فاکتور مهم تقابل و به شکست کشاندن طرح ضد انسانی “معامله قرن” است، اما کافی نیست. تناسب قوا و نبرد تحمیل شده به این مردم مبارز و جان سخت وقیحانه نابرابر است. اینجا سئوال اینست آیا جبهه بشریت مترقی و آزادیخواه و نیروهای رادیکال و چپ و ما کمونیستها در سطح جهان و منطقه تکانی میخورد و به نحو موثر مبارزه و ایستادگی مردم فلسطین را حمایت میکند. این یک شرط اساسی تغییر معادله به نفع مردم فلسطین و ناکام کردن نقشه دولتهای آمریکا و اسرائیل علیه این مردم و دفن کردن طرح ضد انسانی “معامله قرن” است.
به علاوه دستیابی به امنیت و آسایش این مردم و سازش و صلح قابل قبول و کارساز در گرو عقب راندن دست راستیهای دو طرف این کشمکش است. مادام جریانات دست راستی دو طرف دستشان از قدرت و امکانات کوتاه نشود، سازش و توافق مناسب به حال مردم فلسطین و اسرائیل به سختی به دست میاید. در اسرائیل حزب لیکود و نتانیاهوی جنایتکار و فاشیستهای متحدش ضروری است از اریکه قدرت پایین کشیده شوند. این رسالت مردم آزادیخواه و نیروهای مترقی در اسرائیل است. در فلسطین وقت آن رسیده است، صف آزادیخواه و مترقی و چپ و سکولار جریانات تروریست اسلامی حماس و جهاد و دیگر جریانات راست افراطی را منزوی و کنار بزنند. با انزوای آنها راه دخالت رژیم تروریست جمهوری اسلامی و فاشیستهایی چون اردوغان و دولتش در قضیه فلسطین بسته میشود.
نهایتا به نظرم تا این مقطع به عنوان اقدام فوری هنوز طرح تشکیل دولت مستقل فلسطین با موقعیت برابر و متساوی الحقوق در کنار دولت اسرائیل راه حل مناسب و کار ساز این کشمکش خونین بیش از هفت دهه است. اجرا و تامین چنین راه حلی قبل از هر چیز اراده و به میدان آمدن جنبشها و نیروها و احزاب و جریانات آگاه و مترقی و چپ در دو سوی این کشمکش و مسئولیت پذیر در قبال سرنوست مردم فلسطین و اسرائیل و همکاری و همگامی آنها را میطلبد. در این میان همبستگی و همگامی نیروهای چپ و مترقی و طبقه کارگر و سوسیالیستها در فلسطین و اسرائیل و در خاورمیانه در جهت پایان دادن به کشمکش و ناامنی و رنج و مصائب کنونی نقش تعیین کننده ای دارد. کارگران، آزادیخواهان و ما کمونیستها در ایران بسیار ضروری است نبرد و مبارزه آزادیخواهانه مردم فلسطین و راه حل موثر و مناسب برای پایان دادن به این کشمکش دیرینه را حمایت و تقویت کنیم. مهمتر با سرنگون کردن جمهوری اسلامی، نه تنها مردم ایران از این نکبت سیاه چهل و یکساله خلاصی می یابند، مضافا خاورمیانه و مردم فلسطین و اسرائیل هم از دست یک مانع مهم صلح و امنیت و همزیستی شان نجات میابند.