تمام پیشرفت بشر و تغییرات ماندگار با انقلاب رخ داده است. انقلاب یک تحول عینی و واقعی است و امری اختیاری یا دستوری نیست. انقلاب صنعتی (Industrial revolution) که در سیر تاریخ جوامع بعنوان انقلاب صنعتی اول نیز شناخته شده؛ سرآغاز تغییرات و دگرگونیهای عظیمی در تاریخ بشر معاصر می باشد. از دگرگونی در کشاورزی و سیستم و شیوه تولید فئودالی حاکم از حدود ١٧٦٠ میلادی تا ١٨٢٠ و ١٨٤٠ ابتدا در انگلستان و سپس در کل اروپا و آمریکا پدید آمد. در تعریف انقلاب صنعتی و بورژوائی معمولا سخن از عروج دو طبقه است؛ یکی کارفرمایان و صاحبان سرمایه و دیگری طبقه تولید کننده این نظم جدید یعنی طبقه کارگر. این تحول از شیفتی حاصل شد که حرکت در سیستم کشاورزی به سوی صنعتی شدن و ایجاد مانوفاکتور و کارخانه و همراه آن تولید کنندگانی مزدبگیر که دیگر صاحب زمین و مالکیتی نیستند و بعنوان کارگر تنها نیروی کارشان را در بازار کار در ازای مزد در اختیار کارفرما قرار میدهند تا وی نیز در پروسه تولید بکار گیرد. بورژوازی که خود با انقلاب علیه نظام کهن بقدرت رسید خیلی سریع و بدلیل سرشت سودپرستی اش در مقابل کارگران قرار گرفت. طبقه ای که خواسته هایش با کل بنیانهای حاکم تا آن روز متفاوت و بعضا متضاد بود و بالطبع باعث ایجاد رخدادهای عظیم و تلاشهای رادیکال برای تغییر گردید. نبردی آشکار و عریان بین طبقه حاکم استثمار کننده و طبقه محکوم استثمار شوند آغاز شد و زمینه های انقلاب علیه نظم حاکم در میان پرولتاریا نضج گرفت.

در بریتانیا پس از چند قرن تحول سیاسی داخلی، توسعه مستعمرات و تجارت، گسترش ناوگانهای دریایی و بهبود امور نظامی، بوجود آمدن صنایع بزرگ و متوسط و شکلگیری طبقه کارگر صنعتی، رشد طبقه میانی یا خرده بورژوازی، نیاز به قوانین و حقوق و خواست و ضرورت تغییر در زندگی کارگران بافندگی و زغال سنگ و ذوب آهن، که به یکباره رقیبی چون ماشین را در صنعت برابر خود دیدند و هر روز شاهد فربه شدن طبقه حاکم و استثمار خود بودند، آغازگر ماراتونی گردید بین کارخانه داران و تاجران که بدنبال نیروی کار و بهره کشی تا عمق آسیا و آفریقا را غارت نمودند و طبقه فرودستی که هرروز بیشتر به این واقعیت دردناک پی میبرد که تنها سهمش از این ماشین مهیب سرمایه زنجیرهای آشکار و پنهان اوست. همراه با این اوضاع و احوال اجتماعی و اعتراضات اولیه کارگران، بروز و ظهور حرکتهای اعتراضی و اجتماعی و به تبع آن نظریه های سیاسی در تلاش برای رهایی انسان دربند، از این دوره به بعد با سرعتی بمراتب بسیار بیشتر از کل تاریخ تمدن بشر رخ داد. خواست آزادی و برابری و رفاه و امنیت اجتماعی هر روز در میان محرومان و فرودستان قوت بیشتر میگرفت و دراین میان از روشنفکران و نظریه پردازان طبقه حاکم تا انقلابیون و فعالین جنبش های اجتماعی عرض اندام میکردند و البته تاریخ شاهد تجربه های شیرین و تلخ بسیار ازاین دست هست.

بدنبال شکلگیری تمایلات سوسیالیستی در میان کارگران و ظهور اتوپی های سوسیالیستی، به جرات و با قاطعیت میتوان ادعا نمود که انتقاد سوسیالیستی طبقه کارگر و عروج کارل مارکس در تعریف این نوع از کمونیسم، آغازگر راهی شد که تا به امروز و در دنیای سرمایه داری، هرکجا سخن از آزادی و برابری است، تفکر و عمل و جنبش سوسیالیستی تنها آلترناتیو و یگانه راه نجات بشر در بند و عاصی از مصائب نظم کنونی است. تمامی حرکتهائی که در قالب جنبشهای ملیگرایانه یا مذهبی و یا در دفاع از یک نژاد و تیره و رنگی از انسان وجود داشته، در نهایت نه تنها به رهایی بشر و حتی مردمی که ادعای رهائی ایشان را داشته اند نیانجامیده، بلکه بواسطه ذات تبعیض گرش در واقع آب در آسیاب ماشین مهیب سرمایه ریخته و انسانهای محروم آن جامعه را بیشتر در رنج و مصیبت فرو برده است.

انقلاب سال ٥٧ در ایران، معاصرترین تجربه از تحول سیاسی است که شکست و سرکوب آن توسط ضد انقلاب اسلامی سرشار از درسهای بعضا دردناک و هولناک از سیر به قهقرا بردن جامعه ای بود که برای تحقق آزادی و رفاه بپاخاسته بودند. مردمی که در نهایت سهمشان کندویی پر از ارتجاع و عقب افتادگی اسلام سیاسی شد که نه تنها جامعه ایران بلکه مردم منطقه و بسیاری از سایر نقاط جهان هم از آسیبش در امان نماند. هدف من از این نوشته سوگ سروده در مورد انقلاب ٥٧ نیست، زیرا دراین مورد هزاران متن و سمینار و سخنرانی در قالب تفسیر و توصیف و بازبینی انجام شده است. به باور من وقتی یک امر واقع رخ میدهد، سوا از اینکه به مذاق ما خوش بیاید یا نه، تز آن لحظه به بعد فقط تجربه و شاید گفت جراحی آن است که در فراروی ما قرار دارد. تمدن بشری یک امر سیال و دینامیک است و بصورت جبری در حال تغییر. تجارب بشری اگرچه امکان دارد مانند ٥٧ و بسیاری از انقلابات و تحولات دیگر ظاهرا به نتایج مطلوب نرسیدند و چند نسل را به خود مشغول نماید، اما سن تمدن بشر در حال گذر است و تنها راه حل درس گرفتن از تجارب تاریخی و به پیش رفتن است.

اما انقلاب ٥٧ چرا واقع شد؟ خلاصه ترین شرح اینست که این یک انقلاب شهری بود در یک جامعه تازه صنعتی و متفاوت با تحولات ماقبل خود. انقلابی برای آزادی و رفاه و توقع انسان آنروز از خود و مقدوراتی که وجود داشت. در دهه ٥٠ بواسطه بالارفتن ناگهانی قیمت نفت، ثروت کشور به یکباره زیاد گردید، کارخانه ها و صنایع فزونی یافت، خرده بورژوازی و لایه میانی شهری فربه گشت، کشاورزی بدنبال رفرم ارضی دهه ٤٠ از رونق افتاده بود ، نیروی وسیع جدید کار از روستاها به شهرها روانه شده و دموگرافی جامعه دگرگون شده بود و بالطبع خواسته ها و نیازهای جدید شکل گرفتند. همراه با آن حکومت سلطنتی روز به روز به سمت دیکتاتوری عریان و سرکوب و اعدام مخالفین سیاسی جلو میرفت، ایران تک حزبی شد و ساواک و دستگاههای اطلاعاتی جامعه را به اختناقی سنگین رانده بودند. این وضعیت با اولین بحران ترک خورد، اعتراض در جامعه رشد کرد، حاشیه نشینی گسترش یافت، اگرچه لایه ای نازک وضع شان روز بروز بهتر میشد اما اکثریت جامعه ایران طبقه فرودست شهری بودند که سهمشان از این تغییرات فقر، حاشیه نشینی، تبعیض، نابرابری، سرکوب، زندان و ساواک بود. تغییر و دگرگونی درچنین جامعه ای ناگزیر است و تلاش برای ایجاد جامعه ای نو یک امر بدیهی. این تلاقی به انقلاب انجامید.

به باور من به همان مقدار که ارتجاع مذهبی در تلاش است که با جعل تاریخ، انقلاب ٥٧ را یک خواست مذهبی و درون اجتماعی نشان دهد دور از واقعیت است که چپ سنتی که در محاسباتش با مذهب پیوند یافت و خود را در به اصطلاح ضد امپریالیسم خمینی شریک دید. انقلاب ٥٧ نه تنها مذهبی نبود، نه تنها محصول شبکه مساجد و آخودها نبود، نه تنها علیه “شکوه ایران و تمدن چند هزار ساله” نبود، که به همان اندازه ضد غرب و تمدن ستیز هم نبود. این انقلاب در واقع تلاشی بود برای بدست آوردن یک زندگی بهتر و یک شرایط مطلوب تر که بنا به محدودیتهایش و شرایط بین المللی آندوران قربانی هماوردی جهانی بین دو بلوک غالب گردید. جریان اسلامی محصول انقلاب نبود بلکه برای سرکوب انقلاب بمیدان آورده شد و بعنوانی “سپری سبز” در مقابل نفوذ شوروی مورد استفاده قرار گرفت. جریان اسلامی و خمینی نه محصول انقلاب بلکه محصول اتاقهای فکر بورژوازی در تقابل با کمونیسم و چپ و از کنفرانسهای نظیر گوادلوپ درآمد. ارتجاعی سیاه و عقب افتاده و کریه مانند خمینی را نه از حوزه های علمیه وحجره های مساجد بلکه از قلب تمدن اروپا و فرانسه برمردم ایران تحمیل نمودند. ضد انقلاب اسلامی که به یکباره خود را وارث انقلابی باشکوه دید، توانست در مدت حدودا دوسال و نیم و تا خرداد ٦٠ سیر رو به جلو حرکت اجتماعی مردم ایران را برای دهه ها به عقب براند، با قتل عامی عظیم جامعه ای بیافریند که در آن اندیشه ننگ است، زن بودن جرم است، آزادی سوداست، و فساد و دروغ و تباهی ارمغان انسان!

اما برای نسل امروز مبارز در ایران که بیشترشان حتی در آن دوره چشم به دنیا نگشوده بودند، انقلاب ٥٧ درسی بسیار پرهزینه است. حکومتی که در چهار دهه تلاش نموده مذهب را در آن جامعه بر تمامی ابعاد زندگی انسان سیطره بخشد، امروز با نسلی مواجه است که در کارخانه و کوچه و دانشگاه و خیابانش سخن از سوسیالیسم و کمونیسم میگوید. نسلی که با گوشت و خون خود درک کرده که تنها راه نجاتش و تنها راه سعادت جامعه بشری در تحقق نظامی سوسیالیستی می تواند باشد. آنچه که بعنوان آلترناتیوهای نخ‌نما از جانب ناسیونالیستها و یا مذهبیون تازه سکولار و راست ها ارائه میشود، در آزمون تاریخ تکامل بشریت مردود گشته اند. آنچه در تحولات چند دهه اخیر در دنیا روی داد و تلاشی که بعد از فروپاشی بلوک شرق در دنیا صورت گرفت که گویا دوران کمونیسم و سوسیالیسم بپایان رسیده و تمام شده است، کمتر از چند سال دوام نیافت و حتی نظریه پردازانی چون فکویاما که در “پایان تاریخ”شان مرگ سوسیالیسم را نوید داده بودند، لب به اعتراف گشوده و سخن اش را پس گرفت. در جهان امروز از حاکم و محکوم تغییر بنیادی را فقط با سوسیالیسم تداعی می‌نمایند. لذا از انقلاب ٥٧ تا امروز آرمان رهائی علیرغم تمام مشقاتی که نسلها متحمل شدند، به حکم ورشکستگی و ناتوانی سرمایه داری هنوز و بیشتر از هر زمان سوسیالیسم در دستور روز است. *