اپوزیسیون بورژوائی ایران در تلاش گسترده ای برای بدست دادن تصویر یک “آلترناتیو حکومتی” است. در سطح سراسری هر روز از پروژه ای پرده برداری میشود و هنوز چراغانی برای آن تمام نشده است که بنا به تناقضات و معضلات آن ازهم می پاشد. آخرین آنها فَرَشَگرد و ققنوس بود که برای نسل جوان و فهیم و رادیکال در ایران با “فاشیسم بی ترمز” و “قوقولی قوقو” هجو میشود. یکی از امیدهای بستر راست ایران و نیروهای متفرقه اش کنفرانس ورشو بود. از مجاهد و سلطنت طلب تا قوم پرست و فدرالیست تلاش وافری کردند که خود را به سران و نمایندگان دول غربی و شرکت کنندگان دولتی در این کنفرانس نشان دهند و سازمانشان را برای مزدوری در خدمت اهداف سرمایه دارانه بنمایش بگذارند. دستجات قوم پرست که سالهاست برای سرهم بندی “کنگره ملیتهای ایران فدرال” تلاش میکنند، اینبار مثل ناسیونالیست های عظمت طلب تلاش کردند در بسته بندی جدیدی ظاهر شوند. “ده جریان” در شهر هانوفر آلمان گرد آمدند و تحت عنوان ائتلاف “همبستگی برای آزادی و برابری در ایران” اعلام موجودیت کردند. این ائتلاف شامل: “اتحاد دمکراتيک آذربايجان – بيرليک”، “جنبش جمهوريخوهان دموکرات و لائيک ايران”، “حزب تضامن دمکراتيک اهواز”، “حزب دمکرات کردستان ايران”، “حزب دمکرات کردستان”، “حزب مردم بلوچستان”، “سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران”، “شورای موقت سوسياليستهای چپ ايران”، باند تروریستی عبدالله مهتدی که بناحق نام “حزب کومه له کردستان ايران” را بر خود نهاده و شرکای آنها در شاخه دیگر است که با نام “کومه له زحمتکشان کردستان” فعالیت میکند.
باید همینجا به این جریانات و مشخصا “جنبش جمهوريخوهان دموکرات و لائيک ايران”، “سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران” و “شورای موقت سوسياليستهای چپ ايران”، تبریک گفت که متحد تروریست ها شدند. جالب است کسانی که در دفاع از خاتمی و دو خرداد سابقه دارند، کسانی که انقلابیون و کمونیست ها را به “خشونت” متهم میکردند و از “انقلابیگری” تبری می جستند، حال متحد دستجاتی شدند که بند نافشان را اتحادیه میهنی با کودتای سازمانی علیه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران- کومله برید و اقدام به ترور اعضای رهبری جریانات کمونیست در کردستان بنا به ادعا و شهادت بیش از هفت کادر و مسئول این دو جریان در پرونده شان ثبت است. اینها با وارد شدن در این ائتلاف عملاً از ترور کمونیست ها اگرنه با شهامت و صراحت سیاسی بلکه با چراغ خاموش دفاع میکنند. امری که باید در هر جلسه و هر نشستی پاسخگوی آن باشند. دو جریان سرهم بندی شده “زحمتکشان” که اساسا جریان سیاسی نیستند، نه از نظر سیاسی و نه از نظر سنت های کار و نه از نظر دیدگاهی کمترین ربطی به تاریخ کومله کمونیست ندارند و صرفا از نام کومله برای بند و بست و معامله استفاده میکنند. اینها میخواهند با این عنوان نیروئی مانند “بلاک واتر” و “ارتش آزادیبخش کوزوو” سرهم کنند.
در بیانیه این ائتلاف عنوان شده است که این گروهها بدنبال “سرنگونی جمهوری اسلامی” هستند. جای سوال است که بویژه نیروهائی که تا همین چند ماه قبل از “مبارزه مسالمت آمیز” و “نافرمانی مدنی” و غیره دفاع کردند، در کمپ سازمان اکثریت و پرو رژیمیها بودند، کی و طی کدام پروسه دیدگاههای سابقشان را نقد کردند و به جرگه “سرنگونی طلبان” پیوستند؟ سوال دیگر اینست که سرنگونی برای اینها قرار نیست روی دوش اعتراض توده ای و از پائین صورت گیرد بلکه اینها چشم امیدشان به ترامپ و آمریکا و ناتو است. این ترکیب کم و بیش در کنار راست ناسیونالیست در ائتلاف ها حضور دارد و شان نزول این ائتلاف قومی و منطقه ای برای امتیاز گیری از رقبای خانوادگی است. برای برخی شان وارد شدن مستقیم به ائتلاف قوم پرستان و ظاهرا دوری از ائتلاف حول رضا پهلوی، شبیه کلک مرغابی است. از یکسو نمیخواهند بعنوان متحد رضا پهلوی و فاشیست های ایرانی قلمداد شوند و از سوی دیگر لینکی به ائتلاف ارتجاع بورژوائی ایران دست و پا کرده اند.
اما لباس “همبستگی برای آزادی و برابری” زیادی به تن این مجموعه گشاد و بدقواره است. اساسا کانسپت آزادی و برابری، حتی در مفهوم انقلاب فرانسه و بورژوائی آن، با گروه خون این جریانات نمی خواند. کسانی که “قومیت” را مبنای هویت سیاسی خود کرده اند و کل فعالیت شان دمیدن در نفرت قومی است، چه ربطی به آزادی و برابری به همان معنای ابتر و محدودِ بورژوائی آن دارند؟ تقریبا هیچی! نه سابقه آنها، نه سیاست آنها، نه کارنامه سیاسی شان به بارقه ای از آزادی و برابری شهادت نمیدهد. برعکس، دمیدن در بوق ناهنجار قومیگری، برجسته کردن تعصبات واپسگرای عشیرهای و عهد عتیقی، دامن زدن به نفرت علیه کمونیسم، و برای برخی مانند حزب دمکرات ها رسما سازماندهی جنگ نظامی علیه کمونیست ها در کردستان و قلدری سیاسی، دفاعشان از دو خرداد و اصلاح طلبان کرد، سازماندهی اتحادیه آخوندهای سنی و سلفی و شبه داعشی، با هیچ سریشی به “آزادی و برابری” نمی چسپد. اگر از حق نگذریم، ممکن است اینها در یک قلمرو خواستار “آزادی و برابری” باشند و آن اینست که حضرات ایران را کشوری “کثیرالمله و چند ملیتی” تحلیل و تبیین میکنند و “آزادی و برابری” برای اینها اسم رمز معامله با راست پان ایرانیست و فاشیست است که “ملیت ها در حکومت و چپاول برابرند”! اگر رضا پهلوی نماینده “ملیت فارس” است، چرا بقیه “نماینده ملت کرد” و غیره نباشند؟ چرا از هم اکنون برای سهمشان در “ایران فدرال” چانه نزنند؟
ادعای دیگر اینها سرکار آوردن حکومتی است بر مبنای “جمهوریت، دموکراسی، جدایی دین و دولت”. جمهوریت در مقابل پادشاهی، مبنای معامله است با راست پرو غرب ایران، دموکراسی اسم رمز تعلق به اردوی غرب و بانک جهانی و پنتاگون، جدائی دین از دولت که دیگر در دوره ای که اسلام در جامعه ایران علناً مورد ریشخند مردم است، حرف جدیدی نیست. این جریانات فدرالیست البته متحد اسلامیون هم هستند. در جریان “کنگره ملی کرد” که بدنیا نیامده شکست خورد، در جریان شکل دادن به “جبهه احزاب کردستانی” و بقول خوشان “احزاب کردی”!!! و همینطور در همکاریهای متعدد، اینها کنار جریانات اسلامی از جمله “خبات” کار کردند و بسیاری شان به آخوند و اسلام از ته قلب احترام میگذارند و پیشاپیش برایش اتحادیه آخوندهای سنی هم درست کرده اند. غیر کرد زبان هایشان نیز به آخوند و اصلاح طلبی اسلامی همواره مثبت نگاه کردند و در دفاع از آن سخن گفته اند. فعلا رویشان نمیشود و گرنه “کرد و سنتی”، “بلوچ و سنی” و غیره هویت واقعی شان است.
ایران فدرال، نسخه جنگ داخلی
واقعیت اینست که این نیروها نه ربطی به رفع ستم ملی دارند، نه رفع مسئله ملی و نه هیچ تعلقی به امر آزادی و برابری انسانها. این ادعا نیست، نه سیاست شان و نه فعالیت واقعی شان این را نمی گوید. ناسیونالیسم قومی بعد از جنگ سرد اساسا ربطی به مسائل ملی معرفه در قرن بیستم ندارد و جریانی است که در چهارچوب “نظم نوین جهانی” در کنار فاشیسم و مذهب از تاریکخانه های ارتجاع فکری و سیاسی به بازار سیاست آمد. کارنامه این قوم پرستی و خود محوری و ملیت و قومیت را مرکز جهان قرار دادن، تنها پاکسازی قومی بوده است. رویدادهای یوگسلاوی و عراق و افغانستان و کشورهای منطقه نشان میدهد که بی مسئولیت ترین و ضد اجتماعی ترین نیروهای سیاسی فدرالیست اند. معلوم نیست اینها “برابری حقوق ملی” را در تهران و نقده و مشهد و خوزستان و چهارگوشه ایران چگونه میخواهند تامین کنند؟ افغان های بخت برگشته و مهاجرین چه برسرشان می آید؟ نیروهای خودشیفته ای که یک ذره مسئولیت اجتماعی ندارند، سیاست شان از نیازهای پایه ای جامعه و جنبشهای واقعی استنتاج نمیشود، عرق ملی و قومی و تعصبات جاهلانه را مبنای پالاتفرم سیاسی و اتحاد و انشقاق شان کرده اند. امروز که دارند در منطقه بشدت مسلح شان میکنند و فردا قرار است برای مردم شناسنامه قومی صادر کنند و علیه شورا و کارگر و زن آزادیخواه شلنگ تخته بیاندازند.
مضافا اینکه فدرالیسم در تاریخ ایران هیچ ریشه و سابقه ای ندارد. زمانی دور ایرانِ ممالکِ محروسه فدرال اندر فدرال بود. اینها میخواهند “وار لردهای” ایران باشند. اما ایران نه عراق است و نه به ضرب فرمایشات تروریستی مانند عبدالله مهتدی و شرکا میتواند فدرالی شود. اینها نسخه جنگ همسایه با همسایه و تکرار عراق و سوریه در ایران را با پرچم فدرالیسم دنبال میکنند. اینها قرار است در شهرهای مختلف ایران که تنوع زبانی و تعلقات قومی و فرهنگی وسیع است و مردم در یک حالت انتگره و باهم زندگی میکنند، همسایه را بجان همسایه بیاندازند. قرار است اگر “کرد” نباشی در کردستان امنیت نداشته باشی و اگر “بلوچ” و “ترک” و غیره نباشی در مناطق تحت نفوذ اینها زندگیت جهنم شود و یا صاف و ساده آواره شوی. این پلاتفرمی سوپر ارتجاعی، پلاتفرمی علیه بدوی ترین حقوق و آزادیهای مردم، پلاتفرمی برای برگشت به دوران عهد عتیق است. یک ذره از آزادمنشی در این تفکر وجود ندارد. فدرالیسم در ایران و مشخصا در قلمرو سیاست در کردستان اساساً محصول سازش تعدادی ناسیونالیست فالانژ کرد و توافق آنها با راست سلطنت طلب برسر حفظ “تمامیت ارضی” بود. اولی ها به دومی ها اطمینان خاطر دادند که ایران را “تجزیه” نمیکنند و فدرالیسم و عدم تمرکز از آن بیرون آمد. سپس این بحث تعمیم داده شد، سازمان های کاغذی و بی ریشه و دست ساز در چهارگوشه ایران و در مواردی یکی دو نفر و روی نت تشکیل شد، بعدتر کنگره “ملیتهای ایران فدرال” برایش گرفتند تا بتوانند هم با راست ناسیونالیست معامله بهتری داشته باشند و هم خودشان را برای تحولات خاورمیانه و سقوط جمهوری اسلامی آماده کنند. از آنزمان تاکنون این نیروهای ارتجاعی تلاش کردند سیاست ایران را قومیزه کنند. قومیت و محل تولد را به فتیش و آئین مذهبی بدل کنند و روی تعصبات عقبمانده و عهد عتیقی و ضد زن مانوور دهند.
بعضا میگویند آلمان و سویس و کانادا هم فدرالیستی است، درست مانند شازده که میگوید انگلستان و سوئد هم سلطنتی است. اینها یا مردم را بی شعور فرض میکنند و یا کفگیر استدلالشان به ته دیگ خورده است. چه کسی نمیداند که فدرالیسم در ایران نسخه بازگشت به ممالک محروسه و یک دنده عقب تاریخی است؟ آیا باید برای این حضرات توضیح داد که فدرالیسم در کشورهائی مانند سوئیس و آلمان، روندی معکوس بوده است؟ روندی که قدرتهای غیرمتمرکز را در خدمت ایجاد بازار داخلی واحد متمرکز کرد و گوشه ای از تحول کاپیتالیستی آلمان بود؟ این چه ربطی به این حرف بی معنی دارد که شما بیائید از طبقات و ترکیب جمعیتی بشدت مختلط در ایران انتزاع کنید و بحث فدرالیسم و عدم تمرکز را پیش بکشید؟ فدرالیسم مورد ادعای این نیروها میخواهد برگردد به دوران آفتابه مسی و خانخانی نظامی و دوران ایلات و عشایر. فدرالیسم امروز پلاتفرم ناسیونالیستی و رژیم چینجی برعلیه آزادیخواهی و کمونیسم است. نه فقط فدرالیسم سر سوزنی با نظام شورائی و آزادی و برابری حقوقی و رهائی از استثمار اقتصادی ربط ندارد، بلکه در اساس برعلیه آنست. سوسیالیستِ قلابی ای که تفاوت ایندو را متوجه نباشد و صرفا زرورق شبه دمکراتیک میان اقوام و عشایر و باصطلاح “ملل” را می بیند، خوب سوسیالیسم و نقد طبقاتی اش هم از چهارچوب نگرش قومیتی و ناسیونالیستی فراتر نمیرود.
فدرالیسم در ایران یعنی تکرار جنگ نقده، یعنی تبدیل تهران به سارایوو، یعنی پاکسازی قومی، یعنی فاشیسم قرن بیست و یکم. این تجربه تاریخ است که هر وقتی ناسیونالیسم فالانژ میشود، سر از فاشیسم درمیاورد. ناسیونالیسم یک پایه ایدئولوژی فاشیسم است. ناسیونالیسم قومی اما شبیه گروه های اسکین هد است که تعصب کور مبنای عمل سیاسی آنهاست. فدرالیسم بعنوان نسخه ای سیاسی در ایندوره مشخص و با مشخصات جامعه ایران، پلاتفرمی دست راستی و ضد کارگری و واپسگرا، پلاتفرمی برای سازماندهی جنگ داخلی است. کارگران و مردم ایران فهیم تر از آنند که عقلشان را دست سیاستمدارانی بدهند که بطور موسمی نظر و جبهه عوض میکنند و فاقد حداقل پرنسیپ های سیاسی قابل انتظار هستند. ائتلاف تعدادی گروه ناسیونالیست با چند جریان دست ساز و مشخصا نیروهائی که در اپوزیسیون علیه مخالفین سیاسی ترور سازمان میدهند، غیر جدی تر از آنست که ارزش سیاسی برای آن قائل شد. اما افشای این نیروها و آمادگی برای مقابله با تحجری که نمایندگی میکنند، یک وظیفه روشن کمونیست ها و آزادیخواهان و انقلابیون در کردستان و سراسر ایران است.
و بالاخره فدرالیست ها راسا هیچ هنری برای سرنگونی جمهوری اسلامی ندارند. ناسیونالیسم قومی در دو دهه گذشته یا متحد جناحی از رژیم اسلامی بوده و برای آن غش کرده است و یا چشم امیدش را به رژیم چینج و حمله نظامی به ایران دوخته است. مهتدی و هجری از مدافعین صریح الهجه حمله آمریکا به ایران بودند و هیچوقت آنرا پس نگرفتند. ائتلاف کارتنی این نیروهای ارتجاعی تنها بیان عدم مسئولیت اجتماعی و نشان عدم تعهد به آزادیهای سیاسی و از جمله آزادی و برابری صوری است. مردم جمهوری اسلامی را سرنگون نمی کنند که تعدادی شیوخ و خان و تروریست را روی سر خود حاکم کنند. اینها در توهمات خود غرق اند. مردم کارگر و زحمتکش و آزادیخواه در کردستان و سراسر ایران باید در قبال این نیروها و دستجات ضد جامعه و مدافع تروریسم موضع روشن و شفافی داشته باشند. کردستان ایران و نیروهای واقعی و ریشه دار آن به سمت سازماندهی یک حاکمیت شورائی میروند و آزادی و برابری واقعی شهروندان مستقل از تعلقات قومی و جنسی و عقیدتی تنها در چنین سیستم و نظامی میتواند محقق شود و نه در جنگ عشایری قومی و اسلامی.
١٢ مارس ٢٠١٩