علی جو ادی- از میان رویدادهای هفته: وقتی تاریخ دوباره می‌پرسد: می‌خواهی شهروند آزاد باشی یا رعیت؟
بیش از ۷ میلیون نفر در حدود ۲۶۰۰ شهر و مکان در آمریکا و برخی شهرهای اروپایی دست به اعتراض زدند. خیابان‌های نیویورک، لس‌آنجلس، بوستون، شیکاگو، لندن، هوستون، … در روزی که نامش را “نه به پادشاه” گذاشتند، صرفا شاهد تجمع‌های نمادین نبودند. جمعیتی از هزاران هزار انسان، جوانان، دانشجویان، مهاجران، کارگران، فعالان ضد ‌جنگ، گروه های مدافع حقوق زنان و گروه‌های سوسیالیست، به خیابان آمدند تا نه فقط به یک تاج تاریخی، نه فقط به تلاشهای مذبوحانه ترامپ، بلکه به کل منطق سلطه موروثی و استبدادی نه بگویند؛ به این توهم که قدرت می‌تواند از طریق نام خانوادگی، خون، ثروت یا امپراتوری رسانه‌ای نسل ‌به ‌نسل منتقل شود.
دست‌ها پلاکاردهایی را بالا گرفته بود که صریح و بی ‌پرده می‌گفت: “نه به ترامپ” برخی دیگر نوشته بودند: “پادشاهی را ۱۷۷۶ تمام کردیم، اجازه نمی‌دهیم ۲۰۲۵ دوباره شروع شود. و در میان همه‌ این‌ها، شعار انسانی و کوبنده‌ای که قلب اعتراض را شکل داده بود: هیچ انسانی غیرقانونی نیست.
در میدان تایمز نیویورک، ازدحام آن ‌قدر بود که خیابان برای لحظاتی نه شبیه به اعتراض به سیاستهای هیات حاکمه، بلکه شبیه به لحظه‌ای بود که جامعه دارد به کل وضع موجود نه می‌گوید. در لس‌آنجلس، جوانانی که بسیاری ‌شان مهاجر یا فرزندان مهاجر بودند، پلاکاردهایی داشتند با مضمون: “اگر پادشاهی پاسخ بود، ما هنوز در قرون وسطی زندگی می‌کردیم” یا “مشکل تاج نیست، منطق رعیت ‌سازی است”. ترکیب جمعیت نشان می‌داد این اعتراض فقط دعوای سیاسی نیست، دعوای تمدنی است: مرز میان انسان آزاد و انسان مطیع و برده. مهاجران آمریکای لاتین، جوانان پرو فلسطینی، یهودیان ضد ‌جنگ، مدافعین حقوق زنان، کارگران که می‌گفتند سلطنت نه راه‌ حل، بلکه بازگشت به بردگی است، کنار هم ایستاده بودند. همگی این پیام روشن را فریاد میزدند که انسان امروز حاضر نیست بار دیگر به شکل رعیت، سرباز تاج یا پیاده‌ نظام میلیاردرها زندگی کند.
واکنش کاخ سفید، در مقابل این موج اجتماعی، چیزی میان سردرگمی، ریاکاری و لجن پراکنی بود. ترامپ این لجن پراکنی را با ساخت ویدئویی توسط هوش مصنوعی به اوج رساند. سخنگوی دولت آمریکا اعلام کرد: “ما به حق اعتراض احترام می‌گذاریم، اما آمریکا کشور قانون است و نباید ارزش‌های بنیادین ما زیر سؤال برود.” گویی همین قانون، خانه‌ بی‌ خانمان‌های لس‌آنجلس را نمی‌بیند، صف گرسنگی را در دیترویت نمی‌بیند، و بمب‌هایی را که از بودجه مالیات ‌دهندگان بر سر مردم غزه فرود می‌آید، جزئی از همان ارزش‌ها می‌داند. همین دولت که دم از “قانون” می‌زند، کودکان مهاجر را در قفس‌های فلزی پشت مرزها نگه می‌دارد، خانواده‌ها را از هم جدا می‌کند و هر انسانی را که پاسپورت و ویزا ندارد “غیرقانونی” می‌نامد، اما میلیاردرهایی که قانون را می‌خرند و با پول سیاست را می‌بلعند، “ستون دموکراسی” معرفی می‌شوند.
اما هیچ‌ کدام از این‌ اعتراضات به معنای دفاع و بازگشت به گذشته و “لیبرال دموکراسی” در هم شکسته نیست. همان نظام و بخشی از هیات حاکمه که امروز از ترامپ می‌ترسد، خود ویتنام را به آتش کشید، عراق و افغانستان را اشغال کرد، و دیروز مانند امروز سلاح و بمب را بی ‌وقفه به اسرائیل می‌فرستاد تا آوار و نابودی بر سر کودکان غزه فرو بریزد. لیبرالیسم با دست راست توحش بازار را آزاد می‌کند و با دست چپ آزادی انسان را محدود. این اعتراضات دقیقا به همین ریاکاری ها هم نه می‌گفتند. نه به تاج، نه به ترامپ، نه به قانونی که فقط صاحبان ثروت و سرمایه را مشروع می‌کند. توهم چندانی به بازگشت “لیبرال دموکراسی” نبود؛ مسئله فراتر بود: باید خود منطق قدرت طبقاتی و موروثی کنار گذاشته شود.
در این میان شعار “هیچ انسانی غیرقانونی نیست” قلب تپنده اعتراض بود. این شعار، یک جمله احساسی نیست، بلکه چکش بر ستون فقرات نظم سرمایه ‌داری حاکم است. سرمایه از مرزها عبور می‌کند، پول در کمتر از یک ثانیه از نیویورک به دوبی می‌رود، اما انسانی که از جنگ، فقر یا دیکتاتوری فرار می‌کند، در قفس فلزی یا پشت سیم ‌خاردار گیر می‌افتد. این تناقض، نه ضعف سیستم، بلکه ماهیت آن است. نظم موجود می‌پذیرد که سلاح و نفت فروخته شوند، ولی انسان اگر بخواهد زندگی و حرکت و مهاجرت کند، غیرقانونی اعلام می‌شود. فاشیسم ترامپی دقیقا از همین ‌جا ریشه می‌گیرد: جرم ‌سازی از مهاجرت، تبدیل انسان به خودی و غیر خودی و عدد در آمار امنیت ملی، و ساختن دیوار نه فقط از سیمان، بلکه از نفرت و دروغ و نژادپرستی.
در حاشیه این نمایش جهانی، سلطنت ‌طلبان و رضا پهلوی نیز بی نصیب نماندند. خیابان پاسخ داد: مسئله اصل موروثی بودن قدرت است، چه تاج بریتانیایی باشد چه تاج پهلوی. تاریخ قرن بیست ‌و یکم جایی برای پدرسالاری سیاسی ندارد، همان‌طور که جایی برای ترامپ بی ‌تاج و فاشیست ندارد.
و اینجاست که پرسش اصلی سر برمی‌آورد: پاسخ این وضعیت چیست؟ بازگشت به سلطنت؟ بازسازی لیبرال دموکراسی بورژوایی؟ یا انتظار برای منجی بعدی؟ هیچ ‌کدام. جهان نه در جست ‌و جوی تاج است و نه در انتظار رئیس‌ جمهور منجی. رهایی فقط از مسیری می‌گذرد که مارکس گفت: از دل آگاهی و سازماندهی طبقاتی، از دل برچیدن مالکیت موروثی و قدرت طبقاتی سرمایه و استثمار، از دل سازمان ‌یابی آزادانه انسان‌ها برای اداره زندگی، نه به‌ نام ملت، نه به ‌نام پادشاه، نه به ‌نام سرمایه، بلکه به ‌نام خود انسان. سوسیالیسم در این متن نه یک رویای شیرین بلکه یک ضرورت تاریخی و مبرم است. جهانی که در آن هیچ انسانی غیرقانونی نباشد، سرمایه بر مقدرات انسان حاکم نباشد، و سیاست نه وراثت باشد و نه تجارت، بلکه خودگردانی آگاهانه جامعه.
امروز تاریخ از ما نمی‌پرسد پادشاه‌ تان کیست، یا رئیس ‌جمهور محبوب ‌تان چه کسی است. می‌پرسد: آیا هنوز می‌خواهید رعیت باشید، رعیت تاج، رعیت پرچم، رعیت بازار و سرمایه، یا می‌خواهید جامعه‌ای بنا کنید که در آن انسان، نه از آسمان، بلکه در پس اراده خود آزاد شود؟ پاسخ اگر آزادی است، مسیر از سلطنت و ترامپ عبور می‌کند و به سوسیالیسم ختم میشود. این همان چیزی بود که خیابان، بی ‌پرده و بی ‌تاج، به جهان اعلام کرد.
رضا پهلوی، حمید تقوایی: آن ‌که تحریم را سفارش می‌دهد و آن ‌که توجیه می‌کند
تحريم های اقتصادی سازمان ملل: يک واژه خشک در گزارش‌های بين‌المللی؟ يا سلاحی بی ‌صدا که شبانه وارد خانه‌ها می‌شود و نان و دارو را از دهان مردم می‌دزدد؟ تحريم يعنی همان لحظه‌ای که مادری داروی شيمی ‌درمانی کودک‌اش را پيدا نمی‌کند، همان صف طولانی نان که با گرسنگی کودکان به پايان می‌رسد، همان بيمار دياليزی که دستگاه خاموش می‌شود چون قطعه وارد نشده است. تحريم بمب خوشه‌ای است، با اين تفاوت که به جای يک ‌بار انفجار، هر روز، هر ساعت، آرام و بی ‌صدا می‌کشد.
تحريم نمی ‌پرسد تو از مقامات رژیم اسلامی هستی يا کارگری. نمی‌پرسد تو خامنه‌ای هستی يا يک کودک سرطانی. تحريم کور است. هوشمند نیست. اما قربانیان اصلی اش طبقات محروم و زحمتکش جامعه اند چرا که زورش چندان به بالایی ها نمی رسد. دقيقه‌ای مکث کافی است: اگر فردا در يک شهر بمبی بیفتد و هزاران نفر غیر نظامی را بکشد، همه می‌گويند جنايت جنگی است. حالا اگر همان کشتار را آهسته ‌تر، با قطع دارو و غذا و برق و آب اجرا کنند، ناگهان نامش “ابزار فشار” می‌شود؟ نه، اين همان جنايت است، فقط با ريخت و زبانی دیپلماتیک و عوامفریبانه.
اما تحریم اقتصادی ادامه سیاست به فقر و فلاکت کشاندن توده مردم توسط رژیم اسلامی است. اين رژيم از روز نخست زندگی مردم را به گروگان گرفت. تحمیل فقر به جامعه برایش ناشی از “ناتوانی اقتصادی” نبود، برعکس، تحمیل فقر ستون فقرات سياستش بود. مردمی که نان شب ندارند، کمتر اعتراض می‌کنند. مردمی که برای دارو می‌دوند، فرصت کمتری برای سازماندهی دارند. پس وقتی تحريم می‌آيد، روی زمينی می‌افتد که پيشتر از سوی رژيم سوخته شده است.
رضا پهلوی: آتش ‌زن کبريت به دست، شاکی از دود
رضا پهلوی هيچ ‌گاه تحريم را “هوشمند” نناميد. او بی ‌پرده فعال شدن مکانیسم ماشه را خواست، شب و روز فشار حداکثری را فرياد زد. امروز که نتيجه همان مکانیسم ماشه به شکل سفره‌های خالی و داروهای کمیاب دارد ديده می‌شود، ناگهان چهره‌ای مظلوم به خود گرفته و می‌گويد: “مسئوليت با رژيم است”. تصوير روشن است: او همان آتش ‌زنی است که کبريت زد، خانه را به خاکستر کشاند، حالا کنار خرابه ايستاده و می‌گويد: “مقصر صاحبخانه است که چوب خشک انبار کرده بود.” اين طنز تلخ تاريخ است، طنزی که در آن آتش ‌زن خود را ناجی جا می‌زند
حمید تقوایی: بزک ‌کننده سیاست تحریم اقتصادی
در سوی ديگر، حزب‌ حميد تقوايی قرار دارد. اين‌ها روزی واژه “تحريم هوشمند” را استفاده میکردند. می گفتند می‌شود رژيم را هدف گرفت بی‌آنکه مردم صدمه ببينند. چه دروغی! نتيجه چه شد؟ دارو ناياب شد، بيماران جان دادند، فقر گسترش يافت. تحريم “هوشمند” مثل همان بمب خوشه‌ای است که اسمش را عوض کرده باشی. اما امروز با ندامت ظاهری می‌گويند: “تحريم مضرات دارد.” اما بلافاصله مسئوليت اعمال تحریم را به گردن رژيم اسلامی می‌اندازند و دول اعمال کننده تحریم اقتصادی را تبرئه می‌کنند. اين يعنی شستن دست‌های آلوده با آب سياست. اين‌ها بزک‌ کنندگان عاملان این سیاست ضد انسانی اند. شريک جرم، حتی اگر امروز با چهره منتقد ظاهر شوند.
رژيم اسلامی: دشمن اصلی مردم
رژيم اسلامی دشمن اصلی مردم است. او با سیاست تحمیل فقر و فلاکت اقتصادی، فساد، سرکوب و بی ‌رحمی جامعه را به خاک سياه نشانده. این رژیم باید سرنگون شود؛ اين پيش ‌شرط آزادی و رهايی مردم در ايران است. اما تحريم اقتصادی ساخته رژيم نيست. تحريم ابزار دول غربی در جنگ و جدال با رژیم اسلامی است. آنها دکمه را فشردند، بانک‌ها را بستند، دارو و غذا را مسدود کردند. بله، رژيم مجرم است، اما عامل مستقيم تحریم بيرون از مرز نشسته است. کسی که بمب می‌اندازد، قاتل است حتی اگر در شهر حکومت جنايتکار اسلامی سر کار باشد.
بايد بی ‌پروا گفت: تحريم جنايت جنگی است. کسی که آن را طراحی و اجرا می‌کند، مستقل از جنايتکاری رژيم اسلامی، مرتکب جنايت جنگی می‌شود. نمی‌توان بمب بر سر مردم انداخت و گفت: “مقصر رژيم است.” این جنگ و کشمکش دو سو دارد و در هر دو سوی آن نیروهای ارتجاعی در حاکمیت اند. در عراق دهه نود، دهها هزار کودک جان دادند. آيا می‌توان گفت “مقصر صدام بود” و قاتلان واقعی را تبرئه کرد؟ در کوبا، دهه‌ها محاصره اقتصادی دارو را ناياب کرد. آيا می‌توان گفت “مقصر هاوانا بود”؟ اين منطق همان است که بمب ‌افکن را بی ‌گناه می‌داند و طرف مقابل را مسئول اعمال جنایتکارانه خود معرفی میکند. اين وارونه‌ سازی حقيقت است، توهين به شعور انسانيت است. هیچ جنایتی جنایت دیگر را توجیه نمی کند. همانطور فاجعه تروریستی ۷ اکتبر توجیه کننده نسل کشی ماشین جنایت دولت اسرائیل نیست.
ما: هم عليه رژيم، هم عليه تحريم، هم علیه جنگ هستیم. ما برای سرنگونی کليت رژيم اسلامی می‌جنگيم، چون رژیم اسلامی دشمن اصلی آزادی و برابری است. اما در اين جنگ به صف دول سرمايه ‌داری غرب نمی ‌رويم. ما نمی‌ پذيريم که مردم برای سقوط رژيم بايد اول از گرسنگی بميرند. اين منطق بیماران سیاسی و فريبکاران است. سياست ما روشن است: ما برای سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی مبارزه میکنیم. در عین حال سیاست دول غربی در اعمال تحریم ها را وسیعا افشاء میکنیم. ما اپوزیسیونی را که سیاست بیمارگونه تحریم را ابزار پیشبرد اهدافش میداند، عمیقا افشاء میکنیم.
اما مردم می‌دانند: تحريم اقتصادی و سیاست به فقر و فلاکت کشاندن مردم توسط رژيم اسلامی دو تيغه يک قيچی‌اند. يکی از بيرون می‌برد، يکی از درون می‌سوزاند. و هر کس که اين قيچی را توجيه کند، چه با تاج، چه با پرچم شیر وخورشید و چه با ظاهر “چپ”، توجیه گر یک سیاست عمیقا ضد انسانی است. ما می‌گوييم: نه به تحريم، نه به رژيم اسلامی. آری به آزادی، برابری، سوسياليسم.
***