١٦ آذر مانند بمب در جامعه منفجر شد. چپ و راست در رابطه با این رویداد تحلیل دادند و اظهار نظر کردند. نیروهای کمونیست از این واقعه به هیجان آمدند؛ ما اعلام کردیم که ١٦ آذر یک نقطه عطف سیاسی بود. جمهوری اسلامی بر این توهم بود که حمام خون آبانماه جامعه را مرعوب کرده و مردم بپاخاسته و طبقه کارگر را عقب نشانده است؛ بر این تصور بود که حجاب اختناق دگربار با سیاهی کامل بر سراسر جامعه سایه افکنده است و جامعه برای مدتی در سکوت مرگبار فرو خواهد رفت. زهی خیال باطل!
١٦ آذر تمام این توهمات و تصورات را فرو پاشید؛ ١٦ آذر نه تنها یک دفاع تمام قد از خیزش مردم بجان آمده و طبقه کارگر، بلکه همچنین یک اعلام جرم رسا علیه رژیم در قبال کشتار و سرکوب خونین آبانماه بود. جریانات دست راستی رژیم چنجی در برابر شعارهای رادیکال دانشجویان، بویژه شعار علیه جریانات راست ضد انقلابی، رو ترش کردند؛ جریانات ملی – اسلامی، اکثریتی – توده ای و برخی جریانات باصطلاح چپ روی شعار “سرنگونی نئولیبرالیسم” که بر بنری در دانشگاه تهران نوشته شده بود مدتها تمرکز کردند و به بحثهای کشاف و بی حاصل در مورد چرایی این شعار، درست بودن یا انحرافی بودن آن پرداختند و کوشیدند جنبش انقلابی و آزادیخواه دانشجویی را بیربط، انحرافی یا حتی “خط امامی” قلمداد کنند.
ما مفصلا این جریانات را نقد کرده ایم و از حرکت انقلابی، آزادیخواهانه و شکوهمند دانشجویان دفاع نمودهایم. بدنبال برخوردهای اولیه دو اصلاح طلب حکومتی بشکلی زشت و شنیع از سرکوب کمونیسم و کمونیست ها سخن گفتند. جا دارد به افاضات نوع رژیمی این دو ملی – اسلامی نیز برخورد شود. این دو نفر سابقۀ زندان هم در کارنامه شان دارند و با اتکاء به آن می کوشند نظرات شدیدا راست خویش را موجه و مردم پسند جلوه دهند. اینها از دو زاویه، اما به یکسان وقیح به مساله سرنگونی چپها و کمونیست ها در دانشگاه می پردازند. یکی با “دلسوزی” از کمونیست ها می خواهد که برای اجتناب از سلاخی شدن از کمونیسم دست شویند و دیگری اعلام می کند که عدم سرکوب دانشجویان کمونیست در ١٦ آذر همسویی آنها با رژیم اسلامی است. این مواضع آنچنان وقیح است که فقط در حاکمیت رژیم جنایتکار رژیم اسلامی می توان ژست “مبارز” گرفت و این چنین صریح از سرکوب کمونیست ها سخن راند.
اول، احمد زید آبادی، بچه آخوند ملی – اسلامی که یکی از مباهاتش مبارزه با کمونیسم و کمونیست ها است، در سخنانی برای تعدادی دانشجو، با ژست “دلسوزی” صریحا خطاب به دانشجویان کمونیست اعلام کرده که از کمونیسم دست بردارید چون در ایران کمونیست ها همواره مبارزه کرده اند و همیشه اولین دسته ای بوده اند که قربانی شده اند! و دلیل این سلاخی را “نقص” مارکسیسم کمونیست های ایرانی اعلام کرده است!
“روی سخن من در حقیقت با دانشجویانی برخاسته از قشر محروم جامعه است که با زحمت و رنج به دانشگاه راه یافتهاند و به دلیل خاستگاه طبقاتی خود مستعد چپگرایی لنینیستی هستند. از این قشر از دانشجویان درخواست میکنم که به سرنوشت جریان چپ مارکسیستی در سدۀ اخیر در ایران نیک بیاندیشند. به واقع مارکسیستها با جذب دانشجویان مستعد در تمام صحنههای مبارزه در حدود صد سال گذشته حضور فعال داشتهاند و قربانی دادهاند، اما هنگام پیروزی و تقسیم قدرت نخستین قربانی بودهاند! چپها این سرنوشت را عمدتاً به بیرحمی و بدسگالی نیروهای مخالف خود نسبت میدهند، اما واقعیت این است که در مارکسیسم ایرانی عناصری وجود دارد که این سرنوشت را برای آنان محتوم میکند!
مارکسیستهای ایرانی رؤیایی از برابری طبقاتی در ذهن دارند که در این دنیا و بنا به سرشت آدمیزاد یا قابل تحقق نیست و یا تحقق آن در گرو سرکوب و حذف و معدوم کردن جمع کثیری از اقشار و طبقات دیگر است. به همین علت احزاب و گروههای چپ ایرانی درست در سر بزنگاههای تاریخی که برای گرفتن قدرت خیز برمیدارند، با ائتلاف گستردهای از نیروهای مخالف خود روبرو میشوند و چون ساز و کار دمکراتیک را نیز به عنوان پدیده ای بورژوازی ابزار مناسبی برای حل اختلاف نمیبینند، بعضاً دست به سلاح میبرند و موجب نابودی خود و منابع انسانی و مالی کشور میشوند…
کمونیستهای کارگری میپندارند که آیندۀ ایران متعلق به پرولتاریای مورد نظر آنان است و با همین وعده، تعدادی از جوانان را به سوی خود جذب میکنند. اما کسی که کمترین واقعبینی را از شرایط ایران و جهان داشته باشد، میداند که اصولاً چنین خبری نیست و به فرض تغییر و تحولی بنیادی در ایران، این نیرو به همان ترتیبی که گفته شد، نخستین قربانی آن است! کاش دانشجویان مستعد ما تاریخ این سرزمین را تکرار نکنند!”
توجه کنید! این آقا دکتر آخوند مسلک می گوید: کمونیست ها اولین دسته ای هستند که قربانی می شوند برای اینکه ١) یک رویای غیرقابل تحقق در سردارند؛ ٢) بخش اعظم جامعه با ایده های برابری طلبانه کمونیست ها مخالفند و جلوی آنها می ایستند و آنگاه کمونیست ها که اعتقادی به دموکراسی ندارند، دست به اسلحه میبرند و خود را نابود می کنند! وگرنه بقیه جریانات از جمله رژیم اسلامی با تمام ارازل و اوباش جنایتکارش و رژیم سابقی ها به دموکراسی احترام می گذارند و قصد کشتار کمونیست ها را ندارند! جل الخالق! از این وقیح تر می توان بود؟ چگونه این ملی – اسلامی به دفاع از جمهوری اسلامی و همچنین رژیم سابق بلند شده است و گناه کشتار و سلاخی کمونیست ها در تاریخ ایران را نه برعهدۀ دولتهای سرمایه داری و استثمارگر و سرکوبگر، بلکه به گردن خود کمونیست ها می اندازد.
دوم، پیمان عارف، یک مرتجع ملی – اسلامی که تحت رژیم اسلامی که هر نوع ترقیخواهی، آزادیخواهی و اندیشه آزاد را با ضرب اسارت، شکنجه و اعدام خاموش کرده است، خود را “روشنفکر لیبرال” می خواند؛ واپسگرا و عقب ماندۀ آخوند مسلک با وقاحت اعلام می کند که جای حیرت است که جمهوری اسلامی در قبال بنر نئولیبرالیسم هیچ تحرکی برای سرکوب این دانشجویان انجام نداده است و سپس با لحنی پر طمطراق به “تحلیل” این عدم سرکوب می پردازد و نتیجه می گیرد که کمونیست ها همسو با رژیم هستند.
“واکنش به پلاکارد مخالفت دانشجویان چپگرای دانشگاه تهران با نئولیبرالیسم و اعلان جنگ به آن در حد تعجب و لبخند باقی ماند و کسی نپرسید دلیل مدارای حاکمیت دینسالاری که حتی در مسالهای چون حجاب اجباری نیز حاضر به کوتاه آمدن نیست با یک جریان چپگرای دانشگاهی چیست؟”
ایشان ناراحتند که جمهوری اسلامی به مراسم ١٦ آذر یورش نبرده و این جوانان را اسیر و شکنجه نکرده است. گویی دانشجویان و کارگران و فعالین کارگری که اسیر و شکنجه شده اند برای ایشان کفایت نمی کند.
و آنگاه به یک کشف تئوریک محیرالعقول می رسد:
“واقعیت این است که از منظر هستیشناسانه، گفتمانهای دینسالار با گفتمانهای برابریخواه مشکل چندانی ندارند و چه در جهان اسلام و چه در جهان مسیحیت، عموما بهراحتی به ترکیبهای قدرتمندی از دینسالاری و برابریخواهی دست یافتهاند… نقطه مقابل موقعیت دینسالار اتفاقا گفتمان لیبرال است و هر آنچه غیر از این باشد آدرس غلط است، آدرس غلطی که اتفاقا بهشدت به کار روحانیون حاکم بر ایران میآید و قطعا بار دیگر به آن خوشامد خواهند گفت؛ چنانکه بیش از یک دهه پیش گفتند.”
این مارکسیسم کمونیست های ایران نیست که نقص دارد و به سلاخی کمونیست ها منجر می شود؛ این ماهیت سرمایه داری خشن با استثمار وحشیانه جامعه ایران است که بعلت نیاز به داشتن طبقه کارگر “ارزان و خاموش” یک بورژوازی و هیات حاکمه از بیخ و بن جنایتکار را بر قدرت می نشاند تا هر گونه اعتراضی را شدیدا سرکوب کند. اگر صدها هزار کمونیست در تاریخ شصت ساله اخیر اسیر، شکنجه و اعدام شده اند بعلت این نیاز پایه ای نظام سرمایه داری و نه “حرص و ولع سرشت انسان” است. فقط در چنین جامعه ای که هر نوع شعور و اندیشۀ آزاد و تفکر عمیق را قربانی می کند، می توان این چنین بیسواد، واپسگرا، پسقراول بود و این چنین ادعای روشنفکری و تئوریسین بودن داشت.
این تلاش و هدف کمونیسم کارگری است که این بساط را برچیند؛ پایه های استثمار و حرص و ولع سود را متلاشی کند؛ جامعه ای بسازد که در آن نه سود و پول، بلکه انسان دوستی و رفاه و شکوفایی شهروندان منبع تحرکش باشد. جامعه ای بدون طبقات که آزادی، برابر و رفاه همگان را تامین و تضمین می کند و لذا بساط تاریک اندیشی و خرافات را نیز جمع می کند.
***