سیاوش دانشور- جنگ، سیاستها، درسها برای آینده. بخش اول

هیچ رویدادی مانند جنگ مُعرف ماهیت نیروهای سیاسی نیست. جنگ بمثابه کاتالیزوری در معادله سیاست عمل میکند و افشاگر مکنونات قلبی و تمایلات واقعی نیروها و عناصر سیاسی است. جنگ مانند لحظه پرده برداری از هویت سیاسی و تعلق واقعی طبقاتی نیروها است. جنگ، درست مانند بیرحمی بمب‌ها و موشک‌ها، بی ملاحظه و بیرحم و قطبی است، راهی برای بندبازی سیاسی و اپورتونیسم باقی نمیگذارد. آنچه که حافظه تاریخی برای ما از جنگ جهانی اول و دوم و جنگهای منطقه ای و بزرگ متعدد باقی گذاشته است، سیاست و روش برخورد جنبشهای سیاسی و طبقاتی در قبال جنگ است.
جنگ بویژه درسهای مهمی برای جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر و اردوی انقلابی دارد. عنصر ناسیونالیسم و شوونیسم و “میهن پرستی” در دوره جنگ بیش از هر زمان مانند موشکها و بمب ها افسار میگسلد. حفظ استقلال سیاسی طبقه کارگر از امواج تبلیغات ناسیونالیستی و شووینیستی و جنگ طلبانه، مستلزم استحکام فکری و سیاسی بالا و توان مواجهه با امواج سنگینی است که در دوسوی ماشین تبلیغات جنگی در جریانست. این عبارت دیرآشنای جنبش سوسیالیستی که؛ “احزاب سیاسی را نه براساس آنچه راجع به خود میگویند بلکه براساس عملکرد و پراتیک واقعی آنها می سنجند”، بیش از هر زمان در دوره جنگ موضوعیت پیدا میکند.
در این یادداشتها مروری میکنیم بر سیاست و خط مشی تاکتیکی نیروها و عناصر اپوزیسیون.
۱- سلطنت طلبان
تاریخاً جریانات بورژوائی و راست مونارشیست طرفدار “میهن” و “خاک پاک” در مقابل “اجنبی” و “تجاوز” بودند. در سیاست ایران این جریان، لااقل تازمانی که داریوش همایون زنده بود، این دیدگاه تداوم داشت. داریوش همایون بسیار قاطع با استدلال “دفاع از ایران در هر شرایطی” دفاع میکرد. در ایندوره سیاست سلطنت طلبان این پرچم را زمین گذاشت و به مدافع وقیح و بی پرده ارتش اسرائیل و آمریکا برای درهم کوبیدن “خاک پاک میهن” بدل شد. “میهن” و “منافع ملی”، این واژگان بی معنا که خاصیتی جز بسیج مردم پشت منافع طبقه بورژوا و سرمایه و بازار داخلی ندارد، در این جنگ مشخص به زائده ماشین جنگی اسرائیل و آمریکا بدل شد. سلطنت طلبان در توهم “رژیم چینج” با سرود “داریم میریم به تهران”، در خیابانهای اروپا و آمریکا شیرینی پخش میکردند، میرقصیدند، از “فرصت طلائی” برای سرنگونی سخن میگفتند و خود را برای مراسم تاجگذاری آماده کرده بودند.
نظر به اینکه پروژه “رژیم چینج” نه موضوعیت داشت و نه مردم در زمانه جنگ امکان عینی “قیام علیه رژیم” را داشتند، از آنجا که این طیف در توهمات دائی جان ناپلئونی غرق و از حماقت سیاسی بالائی برخوردار بودند، این عمارت خیالی و پوشالی بسرعت برق و باد فرو ریخت. تظاهرات با پرچم اسرائیل و عکس گرفتن با نتانیاهوی فاشیست جواب نداد. رضا پهلوی و مشاوران ناقص ‌العقل سیاسی اش که با تأسی از شعار فاشیستی “مگا”ی ترامپ (Make America Great Again) شعار “میگا” (Make Iran Great Again) را طرح کردند، با آتش بس و نفی سیاست رژیم چینج دچار بحرانی عمیق شدند. این طیف از رضا پهلوی و حزب مشروطه ایران تا آریائی های دو آتشه وطن پرست و بخشی از ناسیونالیست های ایرانی را دربرمیگرفت. بوقچی و تریبون تبلیغاتی آنها نیز تی وی ایران اینترناشنال و من و تو و رسانه های جانبی دیگر بودند. امروز همه اینها به مردم فحاشی میکنند، میگویند جمهوری اسلامی حق تان است، میگویند اسرائیل خیلی کمک کرد چرا بیرون نریختید؟ میگویند منبعد اگرهم اعدامتان کنند ما حمایت نمیکنیم، به ایرانی های “هم وطن شان” در داخل و خارج فحش میدهند، خیلی بدتر هم میگویند.
من باب مزاح هم که شده باید پیامهای رضا پهلوی، اظهاراتش در کنفرانس مطبوعاتی، خبرنگاران و تحلیلگران قد و نیم قد “ارشد” و آماتور، فروختن دروغ آگاهانه بنام “خبر” را باید مرور کرد تا عکسی از آخرین افتضاح سیاسی این جریان بی خاصیت و مرتجع را ثبت کرد. اینها رئوس سیاست مهمترین جریان ناسیونالیسم ایرانی و سلطنت طلبِ ضد کمونیست و ضد جامعه بود. سیاستهائی که نه جدید بودند و نه بدیع اما در جنگ دوازده روزه بیش از هر زمان به گِل نشستند. همه چیزشان برباد رفته است، ادعاهای پوچ “وطن پرستی” به حمایت از حمله “اجنبی” به ایران بدل شد، دیپرشن سیاسی جای رؤیاهای ممنوعه “رژیم چینج” را گرفت، باز متوجه شدند که دست شان انداخته بودند، در یک کلام پروژه احیای سلطنت بیش از هر زمانی سوخت و توهمات مُزمن شان پودر شد و هوا رفت. اینها حتی ابزار فشار به رژیم اسلامی نبودند، بازیچه بودند، با این سیاستها یأس گسترده در اردویشان مستولی شد و “رهبر دوران گذار” و پروژه شان باطل شدند.
۲- سازمان مجاهدین خلق
از دیگر منتظران رژیم چینج سازمان مجاهدین خلق و رئیس جمهور برگزیده شان مریم رجوی بود. مجاهدین و سلطنت طلبان ظاهراً مخالف هم هستند اما عموماً از یک سیاست تبعیت میکنند. یکی خود را “رهبر برگزیده دوران گذار” میداند و دیگری “رئیس جمهور برگزیده دوران گذار”. مجاهدین نیز با لابیسم و خریدن عناصر دست راستی و جنگ طلب و تبلیغ سخنرانی های آنها مبنی بر “ضرورت رژیم چینج در ایران” و حمایت از “مقاومت ایران” تلاش وافری برای قبولاندن خود بمثابه نیروی جانشین داشتند. سایتها و پلتفرمهای این جریان با اشتیاق عجیبی با رله اخبار حمله اسرائیل و فراخوان به برخاستن مردم در همین جهت کار کردند. مجاهدین نیزکه شیفته شعار “رژیم چینج” بودند، در وضعیت یکسان و مشابهی با رضا پهلوی و سلطنت طلبان قرار گرفتند. تفاوت میکروسکوپی اینست که یکی از کیان اسلام و دستگاه دین و آخوند خوب حرف میزند و با سپاه و بسیج و اطلاعات حشر و نشر دارد اما ژست “سکولار” و “لیبرال دمکراسی” (بخوانید فاشیسم ایرانی) میگیرد، و دیگری هنوز روی اسلامیت و ظاهر اسلامی تاکید دارد و چراغ خاموش و تاکتیکی کلمه اسلامی را از شعار “جمهوری دمکراتیک اسلامی”اش حذف میکند.
اما اشتراکات مجاهدین با سلطنت طلبان بر افتراق و دعوای خانوادگی می چربد. هر دو طرفدار رژیم چینج اند و بر شعار “سر مار در ایران است” تاکید دارند، هر دو طرفدار بازار آزاد و مالکیت خصوصی و استثمار خشن سرمایه داری اند، هر دو در حفظ دستگاه و صنعت دین ذینفعند، هر دو مشکل شان نه با جمهوری اسلامی و نظم سرکوب سرمایه بلکه با “فرقه تبهکار” و “رژیم آخوندی” است، هر دو کعبه آمال و ولی نعمت شان کاخ سفید و ارتش اسرائیل و مرتجعترین دولتهای عربی منطقه اند، هر دو ضد کمونیست اند، هر دو رفتار سیاسی فرقه ای و فالانژ دارند، هر دو مردم و اعتراضشان را ابزاری نگاه میکنند. مجاهدین نیروئی است که به امثال داعش و جولانی با صفت “انقلابیون” یاد کرد. مجاهدین اگر مورد حمایت قرار میگرفتند آماده هر کاری، و بقول یکی از مقامات آمریکائی در سالهای گذشته، “هر کار کثیف سیاسی” بودند. این جریان یک نیروی سناریوی انقلابی نیست، چون بمثابه یک جریان اسلامی در یک برآمد انقلابی ضد مذهبی و سکولار جائی ندارند، اینها اما نیروی یک سناریوی سیاه و خانخانی نظامی هستند و در قیاس با سلطنت طلبان از درجه ای سازمان و تجربه نظامی برخوردارند. امروز بار دیگر پروژه مجاهدین و حمایت آمریکا و اسرائیل و دولتهای غربی از پروژه رژیم چینج دود شده و هوا رفته است. مجاهدین امروز نمیدانند باید با این وضعیت چکار کنند، این همه شوآف تبلیغاتی و وعده های کشیمنی هیچ و پوچ شد. مریم رجوی و رضا پهلوی، علیرغم هر تفاوت فکری و اختلاف درون طبقاتی و خانوادگی، امروز در یک مکان ایستاده اند و بمثابه نیروهای جنگ طلب و حامی یکسوی جنگ دولتهای تروریستی در یک دیپرشن سیاسی حاد و گم گردن قطبنمای سیاسی بسر میبرند.
۳- ناسیونالیسم کرد و فدرالیست ها
احزاب و سازمانهای فدرالیست و ناسیونالیست کرد در ایران اعم از سازمان زحمتکشان و حزب دمکرات و فرقه های جانبی، جزو لشکر امیدواران حمله نظامی بودند. اینها انصافاً در قیاس با رضا پهلوی و مریم رجوی حمایت شان از حمله نظامی و رژیم چینج قدیمی تر و دستکم صریح تر است. مصطفی هجری و عبدالله مهتدی جزو کسانی بودند که در دوره جنگ اول آمریکا در عراق از حمله نظامی به ایران حمایت میکردند. آنها بسیار علنی با شعار “بعد از عراق نوبت ایران است” تقاضای حمله نظامی داشتند. در ایندوره نیز با همین سیاست عبدالله مهتدی با عجله خود را به آمریکا رساند تا از “پرزیدنت ترامپ قدردانی کند” و کاسه بدست دنبال سهم “مردم کرد” باشد. این نمایندگان خودگمارده و جعلی مردم در کردستان هنوز در فاز تکرار پروژه طالبانی- بازرانی اند. ناسیونالیسم کرد همواره روی الاکلنگ حمله نظامی و مذاکره با جمهوری اسلامی بازی کرده است. هر وقت فرصتی یا حتی بارقه ای از تنش دیده اند، بر حمله نظامی و آمادگی برای ایفای نقش بعنوان نیروی پیاده نظام ارتش آمریکا تاکید کردند و هر وقت چنین افقی بسته بوده بر نزدیکی با جمهوری اسلامی و مذاکره و بند و بست مخفی روی آوردند.
ناسیونالیسم کرد در ایندوره بویژه بعد از شکست های پی در پی پروژه های اپوزیسیون راست از جُرج تاون تا مابقی قضایا، تلاش کرد جناح هایش را جمع کند، جبهه کردی تشکیل دهد، نیرویش را قابل فروش کند، صریح تر به استقبال ارتش کودک کش و فاشیست اسرائیل برود. حزب دمکرات و جریانات ناسیونالیسم کرد بدنبال سیاست انحلال پ ک ک از سوئی دنبال مذاکره و بند و بست مخفیانه با رژیم اسلامی بودند و از سوی دیگر بالاگرفتن تنش بین رژیمهای تروریست اسرائیل و جمهوری اسلامی را فرصتی برای ایفای نقش بمثابه زائده ارتش اسرائیل و پروژه خیالی رژیم چینج دیدند. بخش مهمی از فدرالیست های قوم پرست و طرفداران “ایران فدرال” افقی جز این ندارند و در این میان عبدالله مهتدی جزو صریح الهجه ترین آنهاست. ناسیونالیسم کرد در همراهی با ارتش اسرائیل سنگ تمام گذاشت و مانند سلطنت طلبان که با پرچم شیر و خورشید و پرچم اسرائیل در تظاهراتها حاضر میشدند، با پرچم کردستان و پرچم اسرائیل میرقصیدند.
ناسیونالیسم کرد قومپرست و ناسیونالیسم ایرانی شوونیست و ایران پرست، هردو، در یک موضع و مکان اجتماعی واحد قرار گرفتند و دشمنی شان را با مردم و امر آزادی بیش از پیش بنمایش گذاشتند. امروز ناسیونالیسم کرد در شکست مجدد ناخن میجود، امیدهایش به یأس بدل شده و تا اطلاع ثانوی باید جائی گم و گور شود. جنگ و اساساً تروریسم هوائی دولتهای مرتجع و مذهبی اسرائیل و ایران لطمات و خسارات فراوان جانی و مالی و سیاسی برای مردم و طبقه کارگر و اردوی انقلابی داشت. اما اگر یک خاصیت داشت این بود که در ابعاد وسیع و قابل فهم برای توده های میلیونی اثبات کرد که این جریانات تا چه حد به امر آزادی و رهائی نامربوطند، تا چه اندازه ناسیونالیسم از هر شاخه اش ضد انسان و بی عاطفه و وقیح است، به چه میزان شعارهای “وطن وطن” و “خلق کرد و کردایتی” پوک و بی معنا و ضد کارگری است. جنگ دوازده روزه تروریستها در کنار مشقات و مصائبش به صحنه پرده برداری تمام قد از چهره کریه بخش مهمی از بورژوازی ایران تبدیل شد.
فرورفتن به کُمای سیاسی و شکست سیاست این جریانات به هر کارگر و آزادیخواهی که با این موج گیج شد و یا لغزید و بدام تبلیغات رژیم و “دفاع از میهن” و یا جریانات جنگ طلب پرو اسرائیل و پرو آمریکا افتاد، برای صدمین بار اثبات میکند که ناسیونالیسم دشمن بشریت و امر آزادی است. در یک جامعه آزاد و باز، حس تعلق ملی و قومی میتواند بعنوان علقه ای عقبمانده فردی برسمیت شناخته شود و قابل تحمل باشد، اما در قلمرو سیاست معنائی جز حمایت از مرتجع ترین و واپسگراترین روندهای سیاسی ندارد و در صف امر آزادی بودن مستلزم تعیین تکلیف با افق و سیاست ضد کارگری و ضد کمونیستی ناسیونالیسم از هر شاخه و ورژن آنست.
ادامه دارد …
۲۶ ژوئن ۲۰۲۵