سياوش دانشور- “نه” به اعدام!
اعدام تاریخا ابزار قدرتها، چه دولتی و چه غیر دولتی، براى ارعاب و تسليم مردم بوده است. اعدام یعنی طراحی و سازماندهى گرفتن جان فرد يا افرادى با قصد و نقشه آگاهانه و خونسردانه قبلی. گویاترین نام برای اعدام قتل عمد است. اينجا دیگر تفاوت ماهوى بين قتل عمد دولتى و غير دولتى وجود ندارد. دولتها زير پوشش کاذب “نمايندگى جامعه” و “اجراى عدالت و قانون” و “شرایط جنگی” و “دفاع از ميهن” ميکشند و نيروهاى بخش خصوصى زير پوشش “نواميس ملى و مذهبى” و تعصبات واپسگرای ايدئولوژيک و حتى “انقلابى”! چه دولتی که از سر منافع ارتجاعیاش مخالفین را اعدام میکند، چه گروه اسلامی و تروریستی که برای انتقام اسیرش را اعدام میکند، و چه نیروئی که به اصطلاح “اعدام انقلابی” میکند، جملگی يک اقدام واحد را عملى ميکنند؛ قتل عمد و نابودى کسى که در دستگاه “عدالت” دلبخواهى اينان “مجازات اعدام” دريافت کرده است! برای الغای مجازات اعدام باید بدواً این عدالت دلبخواهی و من درآوردی از هرسو نقد و کوبیده شود. باید این فرض را به کُرسی نشاند که هیچکس، هیچ اَحدی، به هر دلیلی، حق کشتن و گرفتن جان کسی را در مراسم شنیعی که نامش اعدام است ندارد. اعدام ممنوع است! اعدام تحت هیچ شرایطی مجاز و قابل توجیه نیست!
در دفاع از حق حیات
وقتى به صحنه دنيا و ميزان قتل و اعدام نگاه ميکنيد، ميبينيد برخلاف توجيهات رسمى که اعدام را “روشى برای مصونيت جامعه از قاتلين و جنايتکاران” ميداند، عمده اعدامها و گرفتن آگاهانه و عامدانه جان شهروندان به دلائل ديگرى صورت ميگيرد. به “جرم” آزاد بودن، تن ندادن به فعالمايشائى شوونيسم مردسالار، گردن نگذاشتن به آتوريته دولت و قدرت فائقه و يا مراجع مذهبى و عشيره اى و قومى. توجيه کلاسيک اعدام، يعنى روشى “برای مقابله با جرم و جنايت”، پوچ است. توجیه قاتلین است. واقعیات و آمار جرم و جنایت نشان میدهد که این روش و توجیه سیاسی آن شکست خورده است. آمريکا نمونه گويائى است. حتی اگر اين روش از نظر آمارى مطلوبيت خود را هم نشان ميداد، باز هم نباید تردیدی در مخالفت با نفس “مجازات” اعدام بخود راه میدادیم. نفس وجود اعدام و توجيه قانونى و دولتى آن توسط طبقات حاکم و نفس غير حساس بودن به کشتن عامدانه مردم از جانب هر نيروى غیر دولتی، به معنی تائید و پذيرش آگاهانه چرخه خشونت و آدمکشی در مغز استخوان مناسبات اجتماعی است. باید با اعدام علىالاصول مخالف بود، مهم نيست مجرى آن دولت است يا نيروئى غير دولتى. ما بعنوان کمونیست؛ هيچ کس، هيچ دولت، هيچ نيروى سياسى، هيچ دستگاه مذهبى، هيچ نهاد و مرجعى را مجاز نميدانيم که از گرفتن جان انسانها بعنوان يک “حق” استفاده کند يا حتی بطور ضمنى و تبصره ای از این “حق” برخوردار باشد. کمونیسم کارگری جنبشى براى سَلب و الغای چنين حقوق نامشروعى است که بورژوازى و جنبشهاى مختلف آن تاريخا براى خود قائل بودهاند. اگر بايد بدواً از حقى دفاع کرد حق حيات همگانى است. اعدام عليه حق حيات انسانها و ادامه منطقى سَلب حق و آزادى در قلمروهاى اقتصادى و اجتماعى و سياسى و فرهنگى است. اعدام پاسخ جامعه بورژوائی به معضلات و مسائلى است که خود خالق آن است. اعدام مرحلهاى از يک چرخه اعمال خشونت دولتى و غير دولتى عليه شهروندان است. ما با نفس اين نظام و مبانى اقتصادى، اجتماعى، سياسى، حقوقى، قضائی و فرهنگى آن که بر خشونت استوار است مخالفيم. ما براى برپائى جامعهاى تلاش ميکنيم که حيات انسانی حُرمت داشته باشد و فلسفه قانون در جامعه و در قلمرو قضا، نه نفى حيات انسانها بلکه بازسازى و برگشت به جامعه باشد.
و بالاخره بايد به نيروهاى مدافع اعدام و قاتلين حرفهاى هم نگاهى انداخت تا رابطه اعدام و قدرت و تقابل با جامعه روشنتر شود؛ جمهورى اسلامى، دولت آمريکا، دولت چين، شيلى دوره پينوشه، السالوادور، آرژانتین، بيشتر دولتهاى نظامى آمريکاى لاتين، دولتهاى اسلامى، بلوک سرمايهدارى دولتى سابق، دولتهاى مرتجع و سرکوبگر در آفریقا که سابقه کشتارهاى جمعى در پروندهشان ثبت است، يا گروههاى نظامى در اپوزيسيون مانند جريانات متفرقه اسلامى که امروز در مقابل چشم جهان سرميبرند، گروههاى نژادپرست و قومپرست، جريانات آوانتوريست و تروريست که با بمب گذارى و ترور در اسپانيا و ايرلند “عدالت” را در مورد مخالفين و مردم عادی به اجرا در میآورند! دنیای امروز، اگر قرار است براى آزادى عمل و آسايش و رفاه و حُرمت بشريت باشد، بايد اين سُنت قَصاص متقابل را بدون استثنا پشت سر بگذارد. جامعه انسانى نياز به اعدام ندارد. نه خوشبختى، نه آزادى و رفاه، نه حق به معنى فردى و اجتماعى با قتل مجرمين و مخالفين متحقق نميشود. بشريت بايد اين دوره توحش را پشت سر بگذارد. در قرون وسطى با گيوتين ميکشتند امروز به اتاق گاز ميفرستند، به دار میکشند، يا مانند اسلاميها در عراق و افغانستان و شمال آفریقا مثله ميکنند، یا مانند گروههای قومپرست و “نمایندگان” خود گمارده مردم اعدام صحرائی میکنند!
قلمرو خاکستری، اعدام جنایتکاران
یک توجیه عمومی اعدام، حتی در میان کسانی که مخالف اعدامهای سیاسی هستند، اینست که اعدام جنایتکاران که مرتکب قتلهای متعدد و شنیع شدند فرق دارد. این قابل دفاع است و جامعه را مصون میکند! در پاسخ به این نوع استدلال باید تصریح کرد که اين حرفه بدواً و در مقياس گسترده دولتى است نه غیر دولتی. عمده کسانى که در پروندهشان لیست طویلی از آدمکشی ثبت است، در دولتها و پارلمانها و وزارتخانهها و لويهجرگهها و شوراى نگهبانها نشسته اند. در بیرون دولتها عدهاى از هم خانوادههای اینها، جرياناتى که تفاوتى آرمانى و برنامه اى و سياسى با اين دولتها ندارند، در اپوزيسيون همين حرفه را دارند که از اينطريق سهم خود را از قدرت سياسى و امتيازات اقتصادى و استثمار کارگران طلب ميکنند. کمى آنطرفتر گروههاى مخفی و افرادى را داریم که با همين نام يعنى “قاتل حرفهاى” استخدام ميشوند و يا سفارشى را توسط گروه ثالثى اجرا ميکنند. اينها ادامه سازمانهاى رسمى دولتی و شبکه قدرت و مافياهاى اقتصادى و جاسوسىاند. موردی که میماند افرادى هستند که قتل سريال انجام ميدهند. در دنیای واقعی و در قیاس با آمار قتلهای دولتی و غیر دولتی آگاهانه، این افراد در ته جدول آدمکشی قرار میگیرند. علىالقاعده اينها نبايد از تعادل و سلامت روانى برخوردار باشند. برای مقابله با این معضل، کار اول اينست که امنيت جامعه را در مقابل اينگونه تهديدات بالا برد. یعنی ریشههای اجتماعی و اقتصادی جرم و جنایت را خشکاند. دوم، بايد اين افراد را بعنوان بيمار مداوا کرد و شانس بازگشت به یک زندگی نرمال را از آنها نگرفت. با اعدام هیچ مشکل جامعه حل نميشود بلکه تشديد ميگردد. ما اگر جامعهاى بسازيم که نيازهاى مادى و معنوى شهروندان را پاسخ میدهد، و بجاى روحيه حيوانگونه رقابت؛ عنصر همبستگى و تعاون و نوعدوستى را مبناى جامعه و به فرهنگ اجتماعی تبديل کند، آنوقت جرائم و خشونت و قتل به حداقل ممکن ميرسد. چون زمينه مادى و اجتماعى آن از بين رفته است. در هر جامعهاى و در هر سيستم علمى استثنا وجود دارد و ضرورتاً اين استثناها قابل تعميم به روندها و اصول بنيادى نيستند. اگر در حکومت کارگری و جمهورى سوسياليستى فردا عدهاى از اينگونه افراد داشتيم تلاش ميکنيم با استفاده از آخرين دستاوردها و متدهاى علمى راه بازگشت به زندگى متعارف و مفيد بودن بعنوان يک عنصر اجتماعى را باز نگهداريم. تجارب دنياى امروز، حتى در چهارچوب سرمايهدارى که اساس تبعيض و نابرابرى و کار مزدى و زمينه جنايت و قَسَاوت را دست نميزند، نشان ميدهد که اعدام پاسخ هيچ مشکلى نيست. فقط روحيه انتقام و “خون در مقابل خون” قرون وسطى را زنده نگه ميدارد و بازتوليد ميکند. اعدام بايد فوراً و بدون هيچ تبصرهاى لغو گردد!
حبس ابد، برخورد با اُسرا
الغای “مجازات” اعدام برای یک جامعه آزاد کافی نیست. همراه با لغو “مجازات” اعدام، حبس ابد به معنی رایج آن در کشورهائی مانند ایران باید لغو شود. نگهداشتن یک فرد یا تعدادی مجرم و جنایتکار برای تمام عمر پشت میلههای زندان، مدالى به سينه عدالت در يک جامعه آزاد نمیزند. حبس ابد تا اعدام فاصلهاى ندارد. حکومت کارگرى باید حبس ابد را هم لغو کند.
در مورد برخورد با اُسرا جنبش آزادیخواهی و سوسیالیستی باید پرنسيپهایش روشن و اعلام شده باشد. جنگ قانون خودش را دارد. در یک جنگ ممکن است از طرفین کشته شود. اما وقتی کسی در جنگ اسیر میشود، کشتن اسیر یعنی اعدام. اگر کسی و نیروئی نمیتواند اسیر طرف مقابل را نگهدارد نباید اسیر کند و اگر اسیر میکند حق شکنجه و آزار جسمی و روانی و اعدام را ندارد. هیچ تبصرهای مانند “دوره جنگ و شرایط متفاوت” قابل قبول نیست. با اسیر در بدترین حالت باید طبق قوانین بینالمللی اُسرای جنگی رفتار کرد. امروز مردم هنوز در حال جنگ با جمهورى اسلامىاند. روشن است اين جدال به احتمال زياد اَشکال متنوعى بخود ميپذيرد. اما اين يک جنگ است و فرق هست با وقتى که یک نیروی درگیر کسى را اسير ميکند. ما مُجاز نيستيم وقتى از طرف مقابل کسى را به اسارت درمياوريم با او هر رفتارى از جمله تعرض فيزيکى کنيم و يا به فوران احساسات در مقابل اصولمان مجال بروز دهيم. ما با اُسرا طبق قوانين بینالمللی اُسراى جنگى رفتار خواهيم کرد. حکومت کارگرى مخالف مجازات اعدام و هر نوع مجازاتى است که به جسم افراد تعرض ميکند. ما همراه با نفى اعدام و حبس ابد، هر نوع شکنجه و آزار بدنى را ممنوع اعلام ميکنيم. ما کُشتن اُسرای جنگی را غیر قابل توجیه میدانیم و چنین عملی را اجرای “مجازات” اعدام تلقی میکنیم.
برخورد با سران رژیم اسلامی
چندین سال پیش در بیانیه یک جریان مائویستی، که مدعی تشکیل “گروههای ضربت” در داخل کشور بود، نوشته بود که مردم ایران چوبههای دار را آماده کرده اند! تمام آخوندها را با عمامههایشان اعدام انقلابی میکنند! منشا این نفرت کجاست؟ تفاوت اینها با خود رژیم اسلامی چیست؟ میدانم یکی مائویست است و یکی مسلمان، اما روش برخوردشان یکی است. “عدالت” در قاموسشان یکی است و به اعدام ختم میشود. باید خوشحال باشیم که چنین افکار مریضی جائی در یک قصبچه هم ندارد تا چه رسد به جامعه. تردیدی نیست که سران جمهورى اسلامى ميليونها شاکى خصوصى دارند. کسانى که عزيزانشان توسط اينها اعدام شدند و حتی آدرس قبرشان را هم نمیدانند کم نيستند. با این موضوع چگونه باید برخورد کرد؟ پاسخ اين مردم زخم دیده را چگونه بايد داد؟
من يکى از اين مردم هستم. من هم شاکى خصوصى سران رژيم و افراد معينى هستم. من هم بهترين دوستان و همرزمان و عزيزانم را جمهورى اسلامى در مسجد و حسينيه زندان و ميدان تير اعدام کرده است. بحث الغاى “مجازات” اعدام نه بحث بخشش سران رژيم يا هر جنايتکارى است، نه بحث سازش با آنها، و نه بحث پايان مقابله و جنگ با سرمايه و حکومت مرتجع اسلامى. خير، اين رژيم بايد توسط نيروى مردم و انقلاب کارگرى سرنگون شود. اين رژيم تلاش ميکند سرپا بماند و برای اينکار تا روز آخر دست به جنايت ميزند. تردیدی نیست که بايد با قدرت در جنگ با جمهورى اسلامى پيروز شد. نه فقط بايد رژيم اسلامى را بعنوان يک رژيم سرکوبگر و بانى قتل عام و کشتار جمعى شهروندان و زندانيان سياسى سرنگون کرد، بلکه بايد سران حکومت و دست اندرکاران جنايت را در يک دادگاه علنى در مقابل چشم دنيا محاکمه کرد. اينان دادگاهى و مجازات خواهند شد نه بخاطر عقايدشان بلکه دقيقا بخاطر قتل مردم بيگناه، بخاطر جنايت عليه مردم سيويل. در اين دادگاهها که بايد گوشهاى از عدالت فرداى سوسياليستى و کارگرى را بنمايش بگذارد، شاکيان فرصت کافى براى اقامه دعوى خواهند داشت و متقابلا بايد متهمين پرده از جناياتشان بردارند. جامعه بايد حقيقت را بداند تا بتواند از آن عبور کند. هدف نه محاکمه و به روى دار فرستادن قاتلين، بلکه عبور جامعه از يک دوران وحشت و بستن آن و باز کردن فصل جديدى از مناسبات اجتماعى و حقوقى و سياسى در جامعه است.
حکومت کارگرى و جمهورى سوسياليستى بعنوان يک دولت آزاد و پيشرو، مبناى فلسفه قانون و امر قضا را به بازماندگان قربانيان و احساسات احتمالى انتقامجويانه واگذار نميکند. چون در چنين صورتى، يعنى قضاوت و اجراى “عدالت” براساس عواطف و زخمهاى قربانيان، راه ديگرى جز انتقام و تداوم دور جديدى از آدمکشى نضج نمیگيرد. اتفاقا در ميان همين کسانى که عزيزانشان را جمهورى اسلامى اعدام کرده است پرچم لغو اعدام برافراشتهتر است. زندانيان سياسى سابق، خانوادههاى اعدامىها، اپوزيسيون پيشرو و کمونيست کارگرى، و هر کسى که با زندان سياسى و شکنجه و اعدام فى النفسه مخالف است، خواهان لغو “مجازات” اعدام هستند. عدالت بايد اجرا شود و اجراى عدالت تنها زمانى ممکن است که فردا کسى به هيچ دليلى اعدام نشود. عدالت، اعدام زندگان بخاطر عزيزان از دست رفته نيست. اسم اين انتقام است. عدالت در اينمورد مشخص يعنی برسميت شناسى حق مجرمين و جانبدارى مادّى و معنوى جامعه از بازماندگان قربانيان و کشف و ثبت حقيقت است. قاتلين قطعاً بايد مجازات شوند اما اين مجازات اعدام نيست. اگر اعدام و قتل عزيزان ما بد است، تراژدى است، قابل فراموشى نيست، اعدام قاتل نيز توجيه اخلاقى و سياسى و قضائى محکمه پسند و آزاديخواهانهاى ندارد. فکر ميکنم روزى که ما در گوشه گوشه ايران به ياد عزيزانمان بيانيههاى پرشور در نفى اعدام و اختناق و زندان ميخوانيم، روزى که در مراسمهاى پرشکوه گراميداشت زندانيان و قربانيان رژيم اسلامى اعلام ميکنيم؛ حکومت کارگرى مجازات اعدام را لغو میکند و از این تاریخ هيچ کسى بخاطر ابراز عقايدش مورد تهديد قرار نميگيرد و جامعه و قانون عليه تهديد فيزيکى شهروندان مسئول است، آنروز بهترين گراميداشت را براى عزيزانمان که هدفشان آزادى و برابرى بود بجا آورده ايم.
بسوی آینده آزاد!
کمونیسم کارگری، جنبش برای آزادی و برابری و رفاه، جنبشی برای ساختن آینده، جنبشی برای بهبود هر روزه و جنبشی برای تغییر رادیکال و ریشهای جهان است. ما بايد آينده را بنا کنيم و در این مسیر و در چهارچوب نظام موجود بیشترین پیشرویها را کسب کنیم. ما مخالفین مجازات اعدام تاریخ نوینی را آغاز خواهیم کرد! ما چوبههاى دار و تکنولوژى “مدرن” قتل و شکنجه را بعنوان ابزار توحش بورژوازى علیه مردم به موزه منتقل ميکنيم! عکسهای جانیان و سابقه جنایتشان را در آلبومها گرد میآوریم و در تاريخ ثبت ميکنيم که زمانى اين دولتها و اين سياستمداران با اين دستگاهها آدم میکشتند! باشکوهترین همبستگی معنوی جامعه را با قربانیان و بازماندگانشان بنمایش خواهیم گذاشت! اعلام ميکنيم که جامعه بشری و آزاد ما عميقاً درک ميکند که درد از دست دادن برادر، خواهر، فرزند، همسر، معشوقه، پدر، مادر، يا هر عزيز ديگرى تا چه حد سخت و فراموش نشدنی است! اما ما میخواهیم این پرونده و این تاریخ خونین را ببندیم! ما میخواهیم از این دوران وحشت عبور کنیم! بايد از اين دور تسلسلِ باطلِ جنايت و کشتار و انتقام و خونخواهى عبور کرد! بايد آينده را ساخت! آينده اى خوشبخت و بدور از معيارهاى “عدالتخواهى” قرون وسطى و بورژوازى! اعلام ميکنيم جامعه به قربانيان و بازماندگانشان با ديده احترام و همبستگى نگاه ميکند و هدفش را نه “خونخواهى و قصاص” بلکه تلاش براى ممانعت از تکرار چنين فجايعى در آينده از طرق نابود ساختن و ريشه کن کردن زمينه هاى جرم و جنايت قرار داده است! اعلام ميکنيم مردم ايران با پرچم لغو “مجازات” اعدام بعد از پيروزى بر رژيم جنايتکار اسلامى، قلب و دوستى ميلياردها مردم شريف جهان را با خود خواهند داشت! ما با اعلام لغو مجازات اعدام نقطه پايانى به چرخه خشونت و تنفر ميگذاريم! اعلام ميکنيم همراه با سقوط دولت بورژواها و درهم کوبيده شده ماشين سرکوبشان، همراه با خلعيد سياسى و اقتصادى از طبقه حاکم، قوانين کهنه منتج از فرهنگ و باور آنها از جمله اعدام منسوخ ميشود! در سالروز ١٠ اکتبر، برای برچیدن ماشین قتل عمد دولتی، لغو فوری احکام اعدام صادر شده و آزادی بیقید و شرط کلیه زندانیان سیاسی تلاشمان را گسترش دهیم.
***