هر سال با فرا رسیدن ۸ مارس روز جهانی زن شاهد اعتراضات و تحرکاتی در سراسر جهان هستیم که هر کدام به نوعی آزادی و رهایی زن ر از قید ستم و استثمار در سیستم فاسد سرمایه را فریاد می زنند. بخش عمده ی از این اعتراضات توسط جنبش کمونیستی و چپ که منادی آزادی وبرابری زنان و مردان در تمامی سطوح اجتماعی و اقتصادی می باشد رهبری می شود. بعنوان یک کمونیست لازم میدانم به نقش و جایگاه زنان در جامعه به عنوان نیمی از اجتماع انسانی بپردازم.
نگاهی اجمالی.
روشن است که ستم بر زنان ریشه در مناسبات اقتصادی حاکم بر جامعه دارد و سالیان درازیست توسط سرمایه داران این بانیان مناسبات نابرابر تولیدی به اشکال گوناگون بر این قشر از جامعه تحمیل گشته و هر بار در هر دوره به اشکال متفاوت باز تولید می شود.
همراه با پیشرفت جوامع بشری به صورت مختلف نسبت به محیط و شرایط اقتصادی، سیاسی و مذهبی حاکم برجامعه زنان به شیوه های مختلف از بستر جامعه به گوشه ی خانه رانده شده و با نگاهی ابزاری که غالبأ جهت تولید نیروی کاررایگان بوده مورد استفاده قرار گرفته اند.
القا جنس دوم به زن و ضعیف خواندن زنان منجر به حصر آنان در خانه، سلب امکان آموزش وکسب تجربه در رویارویی با مناسبات و پدیده های اجتماعی شده ونه تنها تولید نیروی کار بلکه پرورش، تربیت نگهداری وبازیابی قوای از دست رفته نیروی کار به عهده ی زنان گمارده شد که مجددا و به نوبه خود به کاری طاقت فرسا تبدیل شد که بدون دریافت هیچ مزدی تنها در قبال خوراک، پوشاک و مسکن از گرده ی این کارگران بی جیره و مواجب بشکل کار طاقت فرسای خانگی کشیده میشد.
حاکمیت سرمایه در راستای کسب سود بیشتر و انباشت هر چه بیشتر سرمایه در هر دوره ایی بنا به نیاز خود و چرخش پر سود سرمایه، با اشاعه و تولید انواع فرهنگ عقب مانده و تعاریف سنتی و ضد زن از موقعیت و جایگاه زن، زنان را هر چه بیشتر به اسارت کشیده و تا کنون نیز در این راستا توانسته ستم مضاعف بر زنان را تداوم ببخشد. بدلیل قدمت این تفکر و نهادینه شدن این سیاستها و تعاریف علی العموم بخشی از مردم این امر را پذیرفته و بدان رسمیت بخشیده اند. گاها شاهد این هم بوده ایم که بخشا در میان طیفی از زنان هم بدلیل عدم اگاهی از چگونگی کارکرد این مناسبات نابرابر و ترفندهای رایج در ایجاد و اشاعه نابرابری، این مناسبات را عادی دانسته و کمتر علیه آن حرفی زده شده.

باظهور و گسترش انواع ادیان و مذاهب مختلف به عنوان ابزاری قدرتمند در ایجاد و اشاعه و حفظ نابرابری در دست حاکمیت، ستم بر زن چند برابر شده و اینبار با تعاریفی آسمانی زنان بار دیگر دربستری از خشونت، تعارض و تجاوز به ادامه ی حیات نشسته که طبعاتش منجر به افول انسانیت شده است و غیر مستقیم مردان نیز تبدیل به یکی از ابزارهای سرکوب زنان شدند و بخشی اززنان در پی چاره جویی، مردان را دشمن آزادی خویش یافته اند. غافل از اینکه مردان خود قربانیان نا آگاه و بی دفاعی در برابر سیاستهای خصمانه و فاسد حاکمیت هستند.
با این روند ما امروزه شاهد رخدادها و حوادث دلخراشی هستیم که لازم است برای پایان دادن به این توحش بصورت ریشه ایی و زیر بنایی با آن به مقابله پرداخت. در برخورد با این پدیده های غیر انسانی به دو نوع از حاکمیت که در هر دو مدل آن ناظر شکستن حرمت و سرکوب و تحقیر زنان هستیم برمیخوریم.

حاکمیت سرمایه داری با قوانین الهی و دینی.

اسلام یکی از این صورت بندیهاست که زن را باتعاریفی همچون نصف مرد، ناقص العقل ضعیفه ،ناموس مرد و … معرفی و مرد را مالک و صاحب زن خوانده است. براین اساس آبرو و اعتبار مرد را در گرو حفظ حجاب و عفت زن میداند. با این کار نه تنها زنان که مردان نیز ناخواسته به گردابی کشیده شدند که رهایی از آن به مراتب سخت تر و سخت تر شده است. مردان به جایگاهی تقلیل داده شده اند که رسالت انسانی خود را در حراست و پاسداری از ناموسشان یافته اند. اینگونه است که ما اکنون ناظر اعمال وحشیانه ای از سوی بخشی ازمردان در حق زنان هستیم: حبس خانگی ،حجاب، عدم اجازه ی تحصیل ،ختنه، قتل ناموسی، آزار و اذیت جنسی… و هزاران نمونه دیگر که از کراهت این رفتارها قلب هر انسانی بدرد میاید. نصفه بودن زنان در قوانین دینی با این استدلال وضع شده است که زنان پس از ازدواج به عنوان عروس به خانه ی مرد پا میگذارند موظف به پخت و پز، نظافت، شیر دادن و پرورش نوزاد و هر کار دیگری در خانه مرد هستند و تنها کاری که بر آنها واجب گشته تولید مثل است. حال بر فرض درست بودن این استدلال مرد باید تامین معاش کند که تماما وقتش را گرفته و توان انجام امورات خانه را ندارد و باید به فکر خرید و استخدام کنیز و دایه باشد اما سوال اینجاست کنیز و دایه که عروس نیستند چرا سهمشان همان نصف مرد است؟
این قانون بخاطر حفظ ثروت در خانواده و جلوگیری از خروج ثروت وضع گشته که باز به استثمار زن می انجامد. زنان در قوانین دینی جز کالایی جنسی برای مردان تعریف دیگری ندارند. ازدواج با تعیین مهریه ی مشخص به مردان این اجازه را می دهد که زن را به عنوان مایملک خود بدانند و با او همانند قطعه ای از وسائل خریداری شده ی خانه برخورد کنند. در اینجا زنان به موجوداتی خانگی و پستو نشین تبدیل می شوند که مادران از ترس تکرار حقارتها و سرکوبی که خود کشیده اند تجربیات و آموزه هایشان را خارج از درست یا غلط بودنشان به دختران انتقال داده تا هیولایی به نام مرد را بهتر بشناسند.
این نوع از سیاست و نگاه نابرابر به زنان به مثابه نیمی از جامعه آسیبهای شدیدی وارد آورده که امروز تنها از طریق آگاه سازی فردی حل این معضل ممکن نیست. برای از بین بردن و ریشه کن کردن این پدیده باید تغییر در اساس این صورت بندیها که قوانین وضع شده موجود را شامل است، مناسبات تولیدی را نیز تغییر دهیم که به قول مارکس خود، اساس شیوه ی زندگی ما را تعریف میکند. اما اگر قرار است دور نمای تغییر به شیوه ی زندگی در کشور های غربی برسد باید بگویم که در این مدل از سرمایه داری فقط ظاهر قضیه تغییر داده شده و زیر بنای بازتولید ستم بر زن به شکل بنیادی از بین نرفته است.در شیوه دمکراسی غربی، به صورتی بس فریبا و غیر ملموس ستم بر زن در قالبی دیگر بر جامعه ی انسانی و زنان تحمیل شده است.
به امید رهایی انسان از این سیستم مبتنی بر استثمار، با ارزوی بر افراشتن پرچم آزادی و برابری در همه عرصه ها در میان زنان و مردان. پر غرور می گویم:
زنده باد آزادیخواهی برابری طلبی، زنده باد سوسیالیسم و حاکمیت شورایی.
زنده باد ۸ مارس روز جهان زن