رحمان حسین زاده- ملی گرایی و ناسیونالیسم نجات بخش جمهوری اسلامی نیست
جمهوری اسلامی با شتاب فراوان به طرف ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی شیفت کرده است. مداحان عاشورایی و اسلامی به دستور مستقیم و علنی رهبرمستأصل، سرود “ای ایران” ودر ادامه اشعارپوسیده “شاهنامه ای” همانند “چوایران مباد، تن من مباد” و غیره را مداحی میکنند. مجوز کنسرتهای وطن پرستانه و ناسیونالیستی در این گوشه و آن گوشه کشورصادر میشود. برسر کنسرت همایون شجریان در میدان “آزادی” تهران، تا که سرودخرافی “ای ایران” را سردهد، جناحهای مختلف جدل و منازعه داشتند و کنسل شد. تابوی ارجاع به دروغ و افسانه بافی سلسله پادشاهان “٢٥٠٠ ساله” ایران شکست و ازداستان احتمالأ دروغین زانو زدن “قیصر روم” در مقابل “شاه ساسانی” مجسمه ساخته شد. انبان ایدئولوژی و سیاست و شعائرگندیده اسلامی به ته رسیده، به انبان جهل و خرافه ملی و ناسیونالیستی روی آورده اند. تکرار سناریوی سیاه هزاران بار تجربه شده همدستی ارتجاع مذهبی وارتجاع ملی و ناسیونالیستی به قدمت تاریخ مبارزه طبقاتی جهانی، و در خود ایران را دوباره شاهدیم. ظاهرأ این دگردیسی از نتایج شکست در جنگ دوازده روزه و ناکامی قطعی تر “گفتمان اسلامی” است. این واقعه البته فاکتور تشدید کننده پناه بردن عریانتربه خرافه ناسیونالیسم و ملی گرایی است، اما بدون زمینه قوی و بدون پیشینه نبوده است. این دگردیسی و چرخش آشکار به طرف ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی با پایان دهه اول عمر جمهوری اسلامی و مشخصأ با قبول شکست در جنگ ایران و عراق و به ویژه بعد از مرگ خمینی جلاد در افق و سیاست و عملکرد جمهوری برجسته شد. در جریان انقلاب سال ٥٧ خمینی با پافشاری بر ایدئولوژی و سیاست یکجانبه “امت” در مقابل “ملت” و در تقابل با دیگرگرایشات سیاسی و اجتماعی موجود در بطن تحولات بزرگ آن دوره در صحنه ظاهر شد. فراخوان او به “جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم” در مقابل پسوندهای پیشنهادی برای عنوان حکومتی “جمهوری دمکراتیک اسلامی و یا جمهوری ملی اسلامی” و بارها و بارها تأکید او بر محوریت “امت” در مقابل “ملت” اصرار او بر “اسلامیت” نظام در مقابل “ایرانیت” و هر گرایش دیگر غیر اسلامی رکن اصلی هویت حکومت تازه به قدرت رسیده شد. علاوه بر جنبه ایدئولوژیک مسئله،در عین حال پافشاری بر”امت و اسلامیت” ابزار تسویه حساب با دیگر جناحهای ارتجاعی شریک در خود جمهوری اسلامی هم بود. اولین قربانی این کشمکش درونی صف ارتجاع، سقوط دولت موقت بازرگان و در ادامه فراری دادن بنی صدر و مجاهد و دیگر جریانات شریک در شکل دادن به هیولای حکومت سیاه اسلامی بود.
دهه اول عمر جمهوری اسلامی، دهه عروج اسلام سیاسی و با ورود به جنگ با عراق و ادعای “صدورانقلاب اسلامی” و کوبیدن بر “پان اسلامیسم”، عملأ دهه به حاشیه راندن ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی بود. ناکامی و شکست در جنگ با عراق و همزمان مرگ خمینی، ضربه سنگین بر گفتار “امت و اسلامیت” و تقویت خزنده تحرک ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی در رأس و بدنه خود جمهوری اسلامی بود. دولتهای رفسنجانی و سپس خاتمی همواره بستر تحرک موازی اسلامیت و ایرانیت و رشد و گسترش ناسیونالیسم و ملی گرایی در پیکره رژیم اسلامی بودند. اتفاقأ در دو دوره ریاست جمهوری مرتجعی چون احمدی نژاد به اصطلاح اصولگرا و نزدیک به “رهبرالدنگ” ملی گرایی و تابوشکنی حول شاهان و “شاهنامه” و دیگر نشانه های ناسیونالیسم ایرانی ابعاد جدیتری پیدا کرد. قدم به قدم “اسلامیت” مورد علاقه خامنه ای و جبهه پایداری و خشکه مذهبیهای “امام زمانی وآخرالزمانی” خاصیت ارتجاعی خود را در خدمت بقای نظام از دست داد. در مضحکه های “انتخاباتی” حتی جانوری مثل “ابراهیم رئیسی” که عصاره خرافات عصر بدویت اسلام محسوب میشد، برای به دست آوردن دل صف ارتجاع ملی گراها و ناسیونالیستها در درون و بیرون رژیم و در سطح اپوزیسون بورژوایی به “ملت و ایرانیت”روی آورد. اینها به هر خس و خاشاک ناسیونالیستی برای کشاندن مردم پای صندوقهای رأی و حفظ “حکومت اسلامی” متوسل شدند. در نتیجه چرخش به طرف ملی گرایی و “ایرانیت” بدون سابقه نیست، دگردیسی قدیمی تر و بر متن حضور گرایش ملی در سرنوشت خود نظام اسلامی، و مهمتر حاصل بی خاصیت شدن کامل دکترین “امت و اسلامیت” در خدمت بقای نظام است. شکست در جنگ دوازده روزه حتی خامنه ای را به طرف مداحی “ای ایران و ایرانیت” سوق داد. فکر میکنندبا استفاده ابزاری از ملت و ناسیونالیسم میتوانند برای جمهوری اسلامی عمر بخرند.
پتانسیل ارتجاعی و ضد مردمی ملی گرایی و ناسیونالیسم!
لازم به توضیح نیست، در سراسر جهان ناسیونالیسم و ملی گرایی و مذهب دو محور اصلی حفظ و تحکیم قدرتها و حکومتهای تماما بورژوایی و مستبد و دیکتاتوری طبقه استثمارگر و حاکمه بر مردم هستند. در ایران هم چنین است. متأخرترین نمونه ها، نقش ضد مردمی و دست به یکی کردن ناسیونالیسم و مذهب در تحولات مهمی چون “انقلاب مشروطیت”، در کودتای ١٣٣٢ و حفظ سلطنت و مهمتر در جریان تحول بزرگ ١٣٥٧ ،جریانات مختلف ملی گرای راست و چپ نقش ضد انقلابی تعیین کننده ای برسر کار آوردن جمهوری اسلامی و ادامه و تحکیم این حکومت سیاه داشتند. ناسیونالیسم و ملی گرایی درست مثل مذهب دارای پتانسیل بالای ضد مردمی و ضد انقلابی است. رژیم اسلامی به بن بست رسیده، این ظرفیت ملی گرایی را به خوبی میشناسد. حال که “اسلامیت” نمیتواند، حافظ نظام به آخرخط رسیده باشد، به “ایرانیت” و ملی گرایی و ناسیونالیسم پناه آورده است. این واقعیت حساسیت بالای طبقه کارگر و جنبش آزادیخواهانه و سوسیالیستی را میطلبد، که بی ابهام ملی گرایی و ناسیونالیسم و جنبشها و احزاب آن را به عنوان جبهه دشمن کارگران، زنان و نسل جوان آزادیخواه و مردم حق طلب باید افشا و رسوا کرد و به حاشیه راند. به قول منصور حکمت براستی “ملی گرایی و ناسیونالیسم ننگ بشریت است”.
ملی گرایی و ناسیونالیسم نجات بخش جمهوری اسلامی نیست!
جمهوری اسلامی بیهوده به ناسیونالیسم و ملی گرایی آویزان شده است. چون بخش مهمی از ناسیونالیسم ایرانی در نتیجه پادویی و حمایت کامل یا نیم بند و مقطعی ازجمهوری اسلامی جریانات سوخته هستند. بخش دیگری از ناسیونالیسم ایرانی و در رأس آنها سلطنت طلبان و مشروطه طلبان، جریانی متعلق به گذشته و یکبار برای همیشه سرنگون شده توسط مردم ایران میباشند. مردم حق طلب ایران که در همین یکدهه اخیر خیزشهای بزرگ سرنگونی طلبانه همانند، دی ماه ٩٦، آبان ٩٨ و خیزش شهریور ١٤٠١ بعد از قتل ژینا امینی را مبتکرانه و جسورانه به میدان کشیدند، به روشنی بیربطی و بیگانگی جریانات ضد انقلابی ناسیونالیست را با جنبش انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی دیدند. مهمتر تحولات سیاسی و اعتراضی جاری در ایران، ابعاد عمیق و گسترده پولاریزه بودن طبقاتی و اجتماعی و سیاسی تحولات سیاسی در ایران را نشان میدهد. دوران همه با همی سپری شده است. ملی گراها و ناسیونالیسم ایرانی متوجه هستند، جنبش طبقه کارگر ایران به عنوان جنبش سرزنده با هزاران اعتصابات و اعتراضات در هر سال، با خواسته ها و توقعات روشن و آمادگی برای اداره شورایی و متشکل و متحزب شدن، متکی به حمایت و همبستگی جنبشهای اجتماعی رادیکال موجود، حضور جدی در صحنه تحولات مبارزاتی دارند. با هر درجه تغییر تناسب قوا پتانسیل قدرتمند جنبش کارگری، و دیگر جنبشهای اجتماعی رادیکال همانند، جنبش آزادی زن و جوانان و فرهنگیان و معلمان، بازنشستگان و پرستاران و رانندگان و جنبشهای بزرگ علیه اعدام و برای آزادی زندانیان سیاسی در کنار حضور سوسیالیسم کارگری و انقلابی روشن بین و سابقه دار، نه تنها جارو کننده جمهوری اسلامی، به علاوه برای پایان دادن به سیطره سرمایه داری از هر طیف و از جمله در قالب ملی گرایی و ناسیونالیسم نقش تعیین کننده ایفا خواهند کرد.
نوامبر ٢٠٢٥
***