یکماه است که عراق و لبنان شاهد یک خیزش عظیم توده‌ای‌اند. صدها نفر کشته و هزاران نفر مجروح نه تنها مردم را به خانه ها باز نگردانیده است؛ بلکه خشم شان را فزون تر و عزم شان را جزم تر کرده است. نسل جوان جان به لب رسیده علیه فقر و فلاکت، سرکوب و خشونت سازمانیافته دولتی، فساد و دزدی‌های نجومی، بی افقی و سیاهی به اعتراض وسیع و رادیکال برخاسته است. کل نظم موجود را به مصاف طلبیده است. مبارزه ای رادیکال و پیشرو، آزادیخواهانه و برابری طلبانه شکل گرفته است.

از سوی دیگر نزدیک به دو سال است که مردم در ایران علیه جمهوری کثیف اسلامی به میدان آمده‌اند؛ با صدای رسا نفرت و انزجار خویش را از این رژیم جنایتکار و استثمارگر اعلام کرده اند؛ آب پاکی را با شعار “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا” بر روی دستان هردو جناح رژیم ریختند؛ در این میان طبقۀ کارگر وسیعا علیه رژیم اسلامی و نظام سرمایه داری به میدان آمده است. عروج طبقه کارگر و رهبران رادیکال کارگری خصلتی رادیکال و سوسیالیستی به مبارزات مردم در ایران بخشیده است.

دشمن مشترک، خواست های مشابه!
خاورمیانه بویژه از سال ٢٠٠١، پس از عملیات تروریستی ١١ سپتامبر به مرکز جدال دو قطب تروریستی، تروریسم اسلامی و دولتی بدل شد. اگرچه جنبش اسلامی توسط غرب به سرکردگی آمریکا در جنگ سرد تولدی نوین یافت و بر مردم منطقه حاکم شد؛ از سال ٢٠٠١ این دو قطب در جدال برسر قدرت در مقابل یکدیگر قد برافراشتند. طی هجده سال اخیر خاورمیانه بیشتر به یک ویرانه شبیه شده است. تروریسم عنان گسیخته هر دو قطب از مردم منطقه قربانی می گیرد. هجوم وحشیانه آمریکا و بریتانیا به عراق در ٢٠٠٣ این کشور را عملا به یک گورستان بزرگ بدل کرده است. عراق و افغانستان چند قرن به عقب برگردانده شدند؛ تنها نشان مدرنیسم در این دو جامعه ترور زدۀ ویران وجود مدرن ترین سلاح های کشتار، ماشین های آخرین سیستم و کاخ های دولتیان و طبقه حاکمه است. خشونت عنان گسیخته، تروریسم و ارتجاع محض قرون وسطایی، شکنجه و آزار روزمره فیزیکی و روانیِ کودکان و جوانان به امری عادی در این جوامع بدل شده است.

بدنبال این حملات وحشیانه، سرکوب خونین خیزش های اعتراضی مردم در سوریه و لیبی آمار کشته‌ها را به بیش از میلیون رسانده است. تا چشم کار می کند ویرانی است و ویرانی. بازار برده فروشی در لیبی به یک منبع مالی پرسود برای روسای قبایل که توسط تروریسم دولتی برسر کار گمارده شده اند، درآمده است. حملات وحشیانۀ اسرائیل علیه فلسطین اوج حیرت انگیزی یافته است. هر روز تعدادی جوان، نوجوان و کودک فلسطینی مانند برگ خزان بر زمین می افتند. اسرائیل سرزمین های اشغالی را گسترش داده است؛ با نابودی خانه ها و مزارع فلسطینی ها یهودیان دست راستی و فاشیست را در این سرزمین ها ساکن می کند. امید به صلح که پس از پایان جنگ سرد در قلب ها جا گرفت به یک کابوس تمام عیار بدل شده است.

منصور حکمت پس از ١١ سپتامبر ٢٠٠١ علیه چنین شرایطی هشدار داد؛ تاکید کرد که آنچه “جنگ علیه تروریسم” نامیده شده است، عملا جنگ میان دو قطب تروریسم برسر قدرت است. هجده سال گذشته سندی است بر این جدال وحشیانه، کشتارها و ویرانی ها:

“جنايت تروريستى هولناک ١١ سپتامبر ٢٠٠١ عليه بشريت و کشتار هزاران نفر از مردم بيدفاع در آمريکا، جهان را در آستانه يکى از تاريک‌ترين و خونبار‌ترين دوره‌هاى تاريخ معاصر قرار داده است. آنچه هيأت حاکمه آمريکا به آن جنگ جهانى عليه تروريسم اطلاق ميکند، در حقيقت ورود دنيا به فاز جديد و ويرانسازى در جنگ جهانى تروريستهاست.
در دو سوى اين کشمکش ضد بشرى، دو ارودى اصلى تروريسم بين‌المللى قرار گرفته‌اند که مُهر خونين خود را به زندگى دو نسل از مردم جهان ما کوبيده‌اند. در يک قطب، عظيم‌ترين ماشين تروريسم دولتى و ارعاب و باج‌خورى بين‌المللى ايستاده است. متشکل از هيأت حاکمه و دولت آمريکا، تنها نيرويى که سلاح اتمى عليه انسان به کار بُرده و صدها هزار مردم بيخبر و بيگناه هيروشيما و ناکازاکى را در ظرف چند ثانيه خاکستر کرده است، ميليونها نفر را در ويتنام به قتل رسانده و سرزمينشان را با بمباران شيميايى براى سالها سوزانده و بيمصرف کرده است. ناتو و ائتلافهاى دولتهاى غربى که از عراق تا يوگسلاوى خانه و مدرسه و بيمارستان مردم را بر سرشان خراب کرده‌اند و نان و داروى ميليونها کودک را گروگان گرفته‌اند. بورژوازى و دولت اسرائيل، که اشغال ميکند، تصرف ميکند، کشتار ميکند، محروم ميکند. اينها به اردوگاههاى آوارگان بمب و راکت ميزنند و به کودکان دهسالۀ پناه گرفته در آغوش پدر و در صف مدرسه شليک ميکنند. از هيروشيما و ويتنام تا گرانادا و عراق، از ميدانهاى تيرباران در اندونزى و شيلى تا قتلگاههاى فلسطين، کارنامه و پرونده اين قطب جهانى تروريسم دولتى و قَدر قدرتى امپرياليستى، عيان و غير قابل انکار جلوى چشم جهانيان است.
در قطب مقابل، تروريسم اسلامى و جنبش ارتجاعى و کثيف اسلام سياسى قرار گرفته است. اينها که زمانى خود دست‌پرورده و مخلوق آمريکا و غرب در جنگ سرد و ابزار سازماندهى ارتجاع بومى عليه چپ در جوامع خاورميانه بوده‌اند، اکنون به يک قطب فعال تروريسم بين‌المللى و يک پاى جنگ قدرت بورژوايى در خاورميانه بدل شده‌اند. تاريخ ضد انسانى اسلام سياسى، از ايران و افغانستان و پاکستان، تا الجزاير و فلسطين ليست طويلى از نسل‌کشى‌ها و جنايات تکان‌دهنده را دربرميگيرد. از کشتارهاى دولتى و شبه‌دولتى در ايران و افغانستان، تا جنايات روزمره گروههاى ترور اسلامى در اسرائيل و الجزاير و قلب اروپا و آمريکا، از سرکوب خونين مخالفان فکرى و سياسى، تا حاکم کردن قوانين ارتجاعى و ضد بشرى اسلامى بر مردم و بويژه بر زنان، از سر بريدن‌ها و دست بريدن‌هاى شرعى، تا بمبگذارى و قتل عام در اتوبوسها و کافه‌ها و ديسکوتک‌ها، اقلام کارنامۀ اين مرتجعين است.

اکنون، قرار است اين جدال صدها هزار و چه بسا ميليونها نفر ديگر را، فردا در افغانستان و پس فردا در هر گوشه ديگر جهان، قربانى بگيرد. بايد جلوى اين ايستاد.” (منصور حکمت، دنیا پس از ١١ سپتامبر، بخش اول.)
اما اکنون نسیم آزادی و تغییر، نسیم رهایی از این هیولاهای خونخوار از خاورمیانه می‌رسد. عراق، ایران و لبنان علیه این شرایط و برای یک دنیای آزاد، برابر و مرفه بپا خاسته اند. این مهمترین تحول پیشرو در منطقه در دهه های اخیر است. در پس شعارها هم سرنوشتی و هم افقی، خواست ها و دشمن مشترک شان را می بینیم. و تصادفی نیست که نظام فرقه ای، و سمبل های سرکوب و انقیاد، جمهوری اسلامی و اعوان و انصارش را هدف گرفته اند. آمده اند تا دست تروریسم اسلامی و همراه آن تروریسم دولتی را از زندگانی شان کوتاه کنند. این جنبش‌ها نوید بخش یک دنیای بهتر، آزادتر و انسانی تر است. پیروزی شان منطقه را کاملا دگرگون خواهد کرد و تاثیرات مهمی بر جهان خواهد گذاشت.
در این شرایط دورانساز و خطیر باید کوشید این اعتراضات به انحراف کشیده نشوند و روایت های ناسیونالیستی و سکولاریسم راست آنها را به بیراهه نکشاند. باید کوشید که افق آزادیخواهانه و برابری طلبانه با صراحت و روشنی بر این اعتراضات حاکم باشد. و باید تلاش کرد که دست این جنبش ها را در دست یکدیگر قرار داد. اعلام حمایت و پشتیبانی صریح از مبارزات یکدیگر یک امر مهم و حیاتی است. *
١٥ نوامبر ٢٠١٩