جامعه ایران بعد از رویدادهای دیماه ٩٦ وارد یکدوره انقلابی شده است. ایندوران، به یک معنا، صحنه شگفتی‌های سیاست است. آنچه که در دوران رکود و شرایط بالنسبه “متعارف” دور از ذهن و یا حتی آرمانی بنظر میرسد، در دوره انقلابی با سرعتِ خیره کنندهای روی صحنه می آید. سرعتِ تحولات و بهم خوردن قالب‌ها و چهارچوبهای پیشین، تجدید آرایش طبقاتی در بالا و پائین و صفبندی‌‌های سیاسی جدید، عروج و اُفول جریانات و آکتورهای سیاست در ایندوران، درخود قابل تبئین نیستند. اینها خود یک نتیجه تشدید مبارزه طبقاتی در یکدوره مُتلاطم و تعیین کننده سیاسی است که محصولاتِ خود را ببار می‌آورد. دوره انقلابی را میتوان به لایه‌های آکاردُنی باز تشبیه کرد که هر لایه آن ظاهرا صداهای متفاوت و متضّادی را مُنعکس میکند، امّا از یک منطقِ درونی برخوردارند و بیانگر دینامیزم کشمکشِ سیاسی و طبقاتی در دوره انقلابی‌اند. در آستانه سالگرد خیزش توده‌ای و انقلابی دیماه میتوان با قاطعیتِ بیشتری تاکید کرد که یکدوران بدون بازگشت آغاز شده است که مسئله تعیین تکلیفِ دولت و قدرتِ سیاسی در مرکز آن قرار دارد و لذا هر حرکت و عمل سیاسی جنبشهای سیاسی و طبقاتی بناگزیر از قانونمندی و مُشخصاتِ ایندوره تبعیت میکند و تنها در این چهارچوب قابل توضیح و تبئین‌اند. به همین اعتبار در ایندوران شورش و اعتصاب کارگری و اعتراض توده‌ای خصلتی خودویژه دارد و تنها زمانی میتواند خود را بمثابه یک اُلگو، یک مُدل، یک اُفق و یک ویژن طرح کند که به نیازها و الزاماتِ کشمکش طبقاتی در ایندوران جواب میدهد.

باید این بدیهیت سیاسی را تاکید کرد که در چهارچوب هنوز مُختنق سیاسی کنونی، اعتراضات و اعتصابات از دریچه خواستهای باصطلاح مشروع برای معترضین و اعتصابیون آغاز میشود، اما هم دولت و سرمایه‌داران و هم کارگران و مردم معترض میدانند که این جدالی برسر آینده و کشمکشی برای تغییر هرچه بیشتر تناسبِ قوای سیاسی است. آنجا که بالائی ها و پائینی ها از قانونی بودن و غیر قانونی بودن سُخن میگویند، هردو می‌دانند که قانون واقعی نه قانون نوشته شده بلکه قانون ننوشته اما واقعی، یعنی تناسب قوائی است که وجود دارد. بالائی با “غیرقانونی” نامیدنِ یک عملِ معین، دارند از سنگرهائی دفاع میکنند که بتدریج فرومیریزد و تسخیر میشود. پائینی ها با لفظِ حّق قانونیِ اعتراض و تجمع، تلاش دارند سنگرهای جدیدی فتح کنند. ما در دوره‌ای بسر میبریم که بُحران مشروعیت حاکمیت سیاسی بورژوازی، قانونیت و مشروعیت را حتی برای بخشهائی از خود طبقاتِ حاکم زیر سوال میبرد و سیر ریزش و واگرائی حتی در صفوفِ فالانژترین لایه های حکومت شروع شده است.

دو اعتصاب کارگری در مُجتمع نیشکر هفت تپه و گروه ملّی صنعتی فولاد اهواز از جنسِ متفاوت و خود‌‌‌ ویژه است. مُشخصه و خودویژگی این اعتصابات نه ضرورتا در میزان پیروزی در اهداف تعیین شده بلکه در موقعیتِ جدیدی است که پرولتاریا بعنوان یک طبقه و یکسوی جدالِ تعیین کننده و حّاد در دوره انقلابی بدست آورده است. تبئین این دو اعتصاب با هر اعتصابِ دیگر اگر خودفریبی نباشد، نشانِ عدم درک دوره ای است که جامعه ایران در آن قرار دارد. این دو اعتصاب آغاز دوره جدید و کیفیتا متفاوتِ ابراز وجود کارگر بعنوان یک طبقه در سیر کشمکش سیاسی برسر آینده است. بررسی این دو اعتصاب و تعیین شاخص پیشروی و پیروزی صرفا با خواستهای مُشخص هر اعتصاب قابل تبئین نیست. میتوان به اعتصابات مُتعددی اشاره کرد که به اهداف از پیش تعیین شده رسیده اند اما نه اهمیّت و جایگاه این دو اعتصاب را یافته اند و نه مانند این دو اعتصاب در سیاست ماکرو تاثیرگذار بوده‌اند. تا همینجا و با این مفروضات میتوان به موارد زیر بعنوان دستاوردهای این دو اعتصاب علیرغم توحّش و سرکوبی که با آن روبرو شدند اشاره کرد؛

١- کارگر بعنوان رهبر آزادی جامعه
کمونیسم کارگری و مارکسیسم در تقابل با انواع سوسیالیسم‌های غیر کارگری همواره تاکید کرده است که کمونیسم دکترین آزادی طبقه کارگر است، طبقه کارگر آزاد نمیشود مگر اینکه کل جامعه را آزاد کند. جنبشهای سیاسی دیگر، که هر کدام آزادی صنفی و قسمتی خویش را دُنبال میکنند، میتوانند با کسب و استیفای حقوقِ خویش پیروز شوند، اما کارگر تنها وقتی آزاد میشود که کل بنیادهای ستم و تبعیض در جامعه طبقاتی را براندازد. لذا کارگران در بقا و تداوم هیچ نوع تبعیض و ستمی ذینفع نیستند. به همین اعتبار مادام که کارگر بعنوانِ صنف و برای حقوق صنفی خود مبارزه میکند، نهایتا میتواند در چهارچوب خرید و فروش نیروی کار موقعیت بهتری پیدا کند. مبارزه برای بهبود و اصلاحات که جزو و داده هر روزه مُبارزه کارگری است، باید با اُفق تغییر بنیادی و برگشت ناپذیر ترکیب شود. در دوره انقلابی، که مسئله تعیینِ تکلیفِ قدرتِ سیاسی و دولت و افق آتی جامعه به صدر سیاست رانده میشود، مسئله رهبری و ابراز وجود بعنوان رهبر آزادی جامعه برای جنبش طبقه کارگر از نانِ شب واجب‌تر میشود. در ایندوره، برخلاف شرایط و چهارچوب سیاسی و اعتراضی سالهای قبلتر، کارگران از چهارچوب طرح خواستها و مطالبات فراتر رفتند و بعنوان نماینده تمام آزادی و پرچمدار تحّققِ آزادی بمیدان آمدند. این بویژه با شکست قطعی و ورشکستگی جریانات درون حکومت و اپوزیسیونی که افق تغییر در چهارچوب نظام را دنبال میکردند، و تریبونهای قلم به مزد حکومتی و غیر حکومتی همواره به فقدان رهبری و اُفق اجتماعی تاکید میورزیدند، اهمیّتِ بسیار تعیین کننده دارد. کارگران و رهبرانشان در این دو اعتصاب عملا در قامت رهبر آزادی جامعه بمیدان آمدند، نه فقط دولت و حاکمیتِ سیاسی بورژوازی بلکه کُل سرمایه و نظم کثیف و استثمارگر سرمایه داری را زیر سوال بردند، با طرح شعارها و دعوت از اکثریت عظیم مردم ستمدیده، مکان واقعی کارگر و جنبش رهائی بخش کارگری را بمثابه ژوبینی تیز توی چشم کل بورژوازی کردند. همه جا چشمها به کارگر دوخته شد و همه جا سرها به سمتِ کارگر و جنبش‌اش برگشت. مستقل از اینکه دستاوردهای “صنفی” و محدود و کارخانه‌ای این دو اعتصاب تا چه اندازه مُحقق شده یا نه، این موقعیت جدید تخته پرشی است که جنبش اعتراضِ ضد کاپیتالیستی کارگران در ایران تثبیت کرده است.

٢- طرح اُفق و راه حل کارگری بحران
یک دستاورد غیر‌قابل بازپس‌گیری این دو اعتصاب طرح افق و آلترناتیو کارگری بحران سیاسی است. اشتباه مُهلکی است که بحثِ دولتی کردن کارخانه در این دو مرکز را بمثابه تقابل کلاسیک و دوقطبی “سرمایه خصوصی – سرمایه دولتی” تبئین کرد. هدف کارگران از طرحِ بحثِ مالکیت دولتی کارخانه تماما ابزاری و مشخص تر تقابل با مافیای تازه بدوران رسیده ها و رفع تبعات این روند روی موقعیت شغلی و حقوق کارگران بود. هدفِ کارگران از طرح مطالبه دولتی شدن، تلاش برای تقبّلِ مسئولیت توسط دولتِ مستقر است. حرفِ واقعی کارگران بویژه در نیشکر هفت تپه خود مالکیت به معنی اخص کلمه بود. بارها کارگران اعلام کردند که این زمینها و این مجتمع روی دوش و کار نسلها از طبقه ما آباد شده و اساسا متعلق به ما است. کسی حق فروش و دست بدست کردن و مُلاخور کردن آنرا ندارد. حتی آنجا که در صورتِ ظاهر بحث “مالکیت دولتی” را طرح میکردند، بلافاصله از اداره مستقیم و کُنترل کارگری به اُمور و اداره شورائی سخن گفتند. شعار؛ “کار، نان، آزادی، اداره شورائی” آن اُفق و چهارچوبِ عام راه حل کارگری است که ویژه یک مرکز صنعتی نیست و همانطور که انتظار میرفت مانند انفجاری عمل کرد که امواج آن بسرعت برق و باد همه جا را از دانشگاه و مراکز کار در نوردید. رهبری سیاسی کارگری با راه حل کارگری ترکیب شد و موقعیت جنبش کارگری را در سیاست ایران زیر‌ و رو کرد.

٣- قد علم کردن سُنت شورائی کارگری
کمونیست‌ها از تجربه کُمون پاریس تا امروز از سازمانِ شورائی جامعه در مُقابل سُنت دمکراسی نیابتی و پارلمانتاریسم بورژوائی سخن گفته اند. بطور مُشخص‌تر، سُنت مبارزاتی گرایش رادیکال- سوسیالیست طبقه کارگر مُتکی بر مجمع عمومی و سُنت شورائی بوده است. شوراها محصول مبارزه جهانی جنبشِ طبقه کارگر است که در کشورهای مختلف بویژه در دوره‌های بحران سیاسی کارنامه درخشانی دارد. در ایران این سُنت ریشه‌دار است و عروج مجدد آن بویژه با بحثهای مختلفی که توسط کمونیسم ایران حولِ آن صورت گرفته، چهارچوبی مُعرفه است و بسیار قابل انتظار بود که مبارزه رادیکال کارگران بطور اُتومات خود را به سُنت مجمع عمومی کارگری و ایجاد شوراهای کارگری مُتکی کند. بعد از دوره ای از مسخره بازی “حقوق بشر” و “فعال مدنی” و کاریر درست کردن حول “ان جی او” و قانونگرائی بورژوائی، قد علّم کردنِ سُنت شورائی کارگری در مقیاس وسیع و بدل شدن به شعار روز هر انسان معترض، یک دستاورد شیرین این اعتصابات است که به یک نیاز حیاتی ایندوره پاسخ میدهد. بحث شورا و سُنت شورائی در ایران جدید نیست اما طرحِ انفجاری آن نیازمند یک حرکتِ مُهم کارگری و از تریبون یک اعتصابِ شکوهمند کارگری بود.

٤- قطبی شدن سیاست حول اعتصاب
در سالهای اخیر کمتر اعتصاب و اعتراض کارگری توانسته است سیاست را حول خود قطبی کند. در بهترین و پیشرفته ترین شکل یک اعتصاب کارگری توانسته است از محیط کارخانه فراتر رود، خانواده‌های کارگری را درگیر کند و فضای شهر را حول خود قطبی کند. نمونه‌های متأخر آن اعتصاب معادن آق دره و قبلتر اعتصاب کارگران خاتون‌آباد در یک شرایط کاملا متفاوت بود. اما اعتصابِ نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز، علیرغم سانسور سنگین رسانه ای، موفق شد که سیاست را حول خود قطبی کند و از بالا تا پائین جامعه را درگیر کند. همه جا چشمها به این دو اعتصاب خیره شد، سرها به طرفِ جنبش کارگری برگشت، کارگر دیگر نه موجود “قابل ترحم” بالا شهری‌ها و جنبش “مطالباتی” و تملُق گوی بخشی از بورژوازی، بلکه جنبشی که اُمید را به اردوی یاس و ناامیدی میبرد بدل شد. ناتوانی حکومت در سرکوبِ شدید این دو اعتصاب که در مقیاس هزاران نفره هر روز هیبتِ خود را به رُخ بورژوازی حکومتی و اپوزیسیونی می‌کشید و نفس‌ها را در سینه حبس کرده بود، نتیجه این ویژگی‌ها و رهبری داهیانه آن بود. جنبش کارگری ایران با این دو اعتصاب قلّه‌هائی را فتح کرد که غیر‌قابل بازپس‌گیری است. این درسی و دستاوردی است که تحرکاتِ بعدی کارگری از آن آغاز خواهد کرد.

٥- جهانی شدن اعتصاب
دو اعتصاب و اعتراض گسترده و شهری نیشکر و فولاد تنها سیاست را در ایران تحت تاثیر قرار نداد بلکه جنبش جهانی طبقه کارگر را متوجه آن کرد. تاثیراتِ اشکال مبارزاتی این دو اعتصاب به ایران محدود نخواهد ماند. دنیای امروز براستی یک “دهکده جهانی” است. اگر فولادی‌های قهرمان تنها به فاصله ٤٨ ساعت شعار جلیقه زردهای فرانسه؛ “دولت در حال شاشیدن روی ماست، رسانه‌ها میگویند باران می‌آید” را اخذ و در صف اول تظاهراتشان بزبان فارسی و انگلیسی قرار میدهند، به همین اعتبار سُنت‌های مبارزاتی کارگران فولاد و نیشکر هفت تپه را باید بسرعت در مبارزاتِ کارگری در کشورهای منطقه و جهان دید. کارگران در ایندو اعتصاب بدرجه زیادی اشکال مختلفی از رادیکالیسم اجتماعی را بمیدان آوردند و حدود دو ماه اعتصاب و تظاهرات روزمره با سخنرانی‌های آتشین و شعارهای عمدتا روشن و بدون تفسیر، قادر شدند دیوار اختناق و سانسور را درهم بکوبند و چهره واقعی و تمام قدّی از جامعه ایران و جدال‌های سهمگین پیش‌رو به جهانیان ارائه کنند. هرچه این دو اعتصاب و اعتراض گسترده و پرشور، مرهمی بر زخمها و رنج عمیق مردم کارگر و زحمتکش و اردوی آزادیخواهی در جامعه بود، بدرجات بسیار بیشتری جریانات راست و ضد کارگری را نگران و در راس آنها بورژوازی را بوحشت انداخت.

٦- بسیج جنبشهای اجتماعی حول جنبش کارگری
یک دستاورد مُهم دیگر این دو اعتصاب بسیج بخشهای مهم معترض در جامعه حولِ اُفق کارگری آزادی جامعه بود. دانشگاههای کشور تماما به تریبون دفاع از کارگران بدل شدند. بحث اداره شورائی جامعه به صدر شعارهای دانشجویان رفت. شعار “فرزند کارگرانیم، کنارشان میمانیم” اعلام تعلق اعتراض دانشجوئی به جنبش کارگری و تثبیت اُفق کارگری در قلبِ اعتراض دانشجوئی است. دیگر از “دانشجویان اسلامی” و “لیبرال” و مزخرفات پست مدرنیستی خبری نبود، گوئی سیلی آمد و همه زوائد را باخود برد. جنبشِ حقوقِ زن که بسیار توسط جنبش ملی – اسلامی تلاش میشد به چهارچوب قانونگرائی اسلامی و گدائی از دایناسور آیت‌الله‌ها محدود بماند و یا در شکل “آزادی یواشکی” عده ای را مفتونِ خود کرده بود، اینبار با سخنرانی‌های آتشینِ زنانِ رادیکال و فرزندانِ کارگران و دانشجویان زن و زنانِ کارگر، تصویر تماما متمایزی را بدست داد. جنبش ملی اسلامی خفه شد و سخنورانش همانطور که جوهر طبقاتی‌شان اقتضا میکرد، اینبار بجای خزیدن زیر عبای آخوند خود را زیر شنل مُندرس شاهزاده مفتخور رساند تا شاید بتواند میان “ریچ کیدز”ها جائی پیدا کند. شعارهای این دو اعتصاب بسرعت همه گیر شد و در اعتراضات اخیر بازنشستگان و معلمان نعل به نعل تکرار شد تا زندانیان هفت تپه و فولادی‌های قهرمان در سلول‌های زندانِ سرمایه هم بشنوند که پرچم‌شان برافراشته است. این اعتراضات و چهارچوب سیاسی آن قومیگری و پوپولیسم راست و سیاست قصابی طبقه کارگر پشتِ هویتهای جعلی را مُنزوی کرد و درس خوبی به پوپولیسم شلخته چپ داد. این دو اعتصاب بطور سلّبی و ایجابی چهارچوبی را طرح کرد که در سیاستِ بشدت قطبی جامعه ایران عده ای را وحشت زده و ساکت کرد و عده دیگری را وادار به حمایتهای صوری کرد.

٧- آچمز شدن راست
اپوزیسیون راست ایران در مقابل این جنبش رادیکال کارگری بشدت آچمز شد. یادمان نرفته که راست ایران با اسکین هدهای فرشگردی و بی بی سی و رسانه های نوکر در خارج و بولتن های اطلاعاتی و امنیتی ضدّ کمونیست در داخل چه عاشورای ضد کمونیستی راه انداخته بودند. این دو اعتصاب جواب دندان شکنی برای کل اردوئی بود که از قبل برای دور دیگری از اسارت کارگر نقشه‌های فراوان داشت و هر روز در تریبون‌هایش علیه آرمان کارگر و عملِ انقلابی و کمونیسم لیچار سرهم میکرد. این جماعت بعد از ناخُن جویدنِ طولانی و سکوتِ عُظما، برای خالی نبودن از عریضه پیامهای ناسیونالیستی و از موضع بالای شهری به “کارگران میهن” صادر فرمودند. هنوز امواجِ اعتراض و اعتصاب کارگری در مراکز مُهم صنعتی ایران در راه است. بی ربطی مُطلق و ناتوانی راست در تقابل با تمایلات و امر کارگر که بسرعت جامعه را درنوردید، تا همینجا کُل اپوزیسیون راست ایران از مونارشیست و جمهوریخواه و ناسیونالیست و اسلامی را آچمز کرده است. این البته هنوز از نتایج سحر است. طوفان در راه است!

٨- تعیین نقطه پرش اعتراض اجتماعی
دو اعتصابِ اخیر روی دوشِ رویدادهای دیماه ٩٦ و تناسب قوای جدید سیاسی در ایران شکل گرفت و سقفِ جدید سیاست در ایران را تعریف کرد. سرکوب وحشیانه رهبران اعتصاب البته کمترین تاثیری در فضای سیاسی و در جنبش کارگری نداشت و نمیتوانست داشته باشد. دستاوردهای این اعتصابات را نمیتوان پس گرفت. اعتراضاتِ روزهای اخیر و موج اعتصاباتِ کارگری، اعتراضاتِ بازنشستگان در شهرهای مختلف، اعتصابِ سراسری رانندگان کامیون و اجتماعاتِ پرشور معلمان این را نشان میدهد. تازه ماشین جنبش کارگری روغن کاری شده و راه افتاده است. دور بعدی اعتراضاتِ توده ای و کارگری از سقف و افقی که این دو اعتصاب تعریف و تثبیت کرده است آغاز خواهد شد. این دو اعتصاب نقطه پرش و پرچم اعتراضی را تعیین کرده و مسئله امروز فراتر رفتن از آنست. در باره محدودیتهای این دو اعتصاب نباید غافل بود. عدم حمایت شایسته تر و عملی جنبش کارگری از این دو اعتصاب از جمله در خوزستان، علیرغم راه افتادن جنبش وسیع همبستگی و اتحاد کارگری در سراسر ایران و پیوستن مردم شهرهای اهواز و شوش به آن، که فولاد و هفت تپه پیشکسوت آن در مقیاس جدید بودند، را نباید از نظر دور داشت. این محدودیتها را باید رفع کرد و نیازمند تلاش وسیع سازمانگرانه کارگران کمونیست است.

٩- کارگر زندانی، زندانی سیاسی آزاد باید گردد!
شعار آزادی کارگر زندانی و زندانی سیاسی بیشتر از هر اعتراضی در این دو اعتصاب طرح شد. امروز تعداد زیادی از کارگران فولاد، نیشکر، معلمان، رانندگان، فعالین سیاسی و اجتماعی در زندانهای رژیم اسلامی اسیرند. تلاش عملی و گسترده برای آزادی کارگران زندانی و زندانیان سیاسی باید به امر فوری و بلادرنگ طبقه ما و جنبش آزادیخواهی در داخل و خارج کشور بدل شود. امروز همه نیرویمان را باید به تهاجم علیه رژیم اسلامی و تحتِ فشار قرار دادن آن برای آزادی کارگران زندانی و زندانیان سیاسی بمیدان بیاوریم. این جنبش شایسته وسیع‌ترین و بیدریغ ترین حمایت بین‌المللی است. زنده باد کارگران قهرمان فولاد اهواز و نیشکر هفت تپه!
***